۹ پاسخ

طبیعیه کم کم عادت از سرش میپره
فقط ترسید نگو ترسیدی بیا بقلم بی تفاوت باش یکم بقلت باشه خودش یادش میره

دختر منم همینه،منم زیاد اینور اونور میبرمش،به ذات بچه هست بخدا،نه به اینور اونور بردن،به من ثابت شده

خونتون جوش ارومه؟زیاد دعوا نمکنید باهم؟

حالا نره بغل غریبه ها آسمون به زمین نمیاد
این مشکل منم با مادرشوهرم هست میگه چرا به خودت وابسته کردیش خب بچه یک ساله به کی باید حس امنیت داشته باشه طبیعیه بزرگتر میشن میفهمن

وااااای این درد منم هست بخدا دختر من کلا از همه غریبی میکنه دوری میکنه فقط با بچه ها خوبه حالش بعد خانواده شوهرم میگن همش ببرش جاهای شلوغ عادت کنه اخه دیگه چقدر جاهای شلوغ ببرم مهمونی ببرم پارک ببرم بچمو که نمیتونم فدای حرفاشون بکنم دیگه الان به این نتیجه رسیدم بچم مهم تر از حرفای ایناس اصلا دیگه بهشون اهمیت نمیدم این ی احساس طبیعی از رشد بچمه

پسر منم همینطوره همچنان خیلی خجالتیه یوقتا هم میترسه از خیلیا توی مکان عمومی دوس نداره حتی راه بره به دکترش گفتم گفت نگران نباش عادیه کم کم خوب میشن میخواد شناخت پیدا کنه نسبت به اطراف

طبیعیه منم چند روزی تو جمع بودم
بچه ام عین چسب چسبیده بود بهم

بچس دیگه عزیزم گاهی میترسه
نمیشه ک ازش توقع داشت از همه نترسه خودش بعدا درست میشه

طبیعیه و به مرور برطرف میشه خیالت راحت

سوال های مرتبط

مامان ‌‌‌ایلیا مامان ‌‌‌ایلیا ۱ سالگی
مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۱ سالگی
یه آپشن لذت بخشم تو زندگی هست که بقیه ی آدما ازش بی خبرن و فقط بعد از بچه دار شدنه که بهش پی میبری!
هیچ کاری نکردن🙂
من واقعا قبل از مامان شدنم نمیدونستم چنین تفریحی هم وجود داره
ایرمان ساعت هشت خوابید و همینجا کنارش شاممو خوردم
یه دوش فوری هم گرفتم
و الان دو ساعته که آزادم و عین سرخوشا رو تخت دراز کشیدم و به سقف اتاق خیره شدم و ازینکه هیچ کاری نمیکنم دارم بی نهایت لذت میبرم
تنها صدایی که میاد صدای ماشینا و خیابونه که من عاشقشم چون حس زندگی بهم میده!
انقد این هیچ کاری نکردنه داره بهم حال میده که حتی دلم نمیخواد ادامه ی نیک سرشت رو هم بخونم تا این حال خوش رو با تمام وجودم حسش کنم
کاشکی زمان دیرتر بگذره چون من عاشق این ساعت از شبم
حتی توی روز هم که پسرم میخوابه این لذتو حس نمیکنم نمیدونم چرا اما واقعا به آرامش آخر شبا عجیب عادت کردم...
انگار این موقع که میشه دیگه هرکی سرش به کار خودشه و نمیتونه جریان زندگیتو بهم بزنه
شمام مث من از هیچ کاری نکردن لذت بردین تاحالا?! (:
مامان صالح🧡 مامان صالح🧡 ۱ سالگی
خیلی حالم بده قلبم درد میکنه الان کلی بیصدا اشک ریختم و آروم سر تا پای صالح بوسیدم و خداروشکر کردم بخاطر بودنش
همه ی ما گاهی خسته میشیم از محدودیتای بچه داری از کم کاریای شوهرامون از بدغذایی بچها،شیطنتشون،دیر خوابیدنشون وابستگیشون و هزارتا چیز دیگه ولی فقط چند ثانیه چند ثانیه به این فکر کنیم که اگه بچمون زبونم لال یه مشکل کوچیک داشت چه بلایی سرمون میومد و چجور از پا درمیومدیم
واقعا در مقابل مامانای صبور و قوی که بچه ی مریض یا معلول دارن نمیدونم چیکار باید کرد و قطعا فقط خداست که تو این دنیا و اون دنیا جواب زحمات و دل بزرگشونو میده
الان به طور اتفاقی یه تاپیک دیدم از مامان ثنا نمیشناختمش رفتم بقیه تاپیکاشو دیدم انقد گریه کردمو اذیت شدم و برام تلنگر خیلی بزرگی بود که صبور تر باشم در مقابل اذیت کردنای پسرم و خداروشکر کنم که درگیریمون در همین حد خورد و خوراک و بدقلقی و ایناس
ان شالله که هیچ بچه ای اذیتی نداشته باشه و خدا خودش هوای مادرایی که با بچه مریض درگیرنو داشته باشه خیلی سخته خیلی ولی این موقعیتا برا اینه که آدما ببینن و قدر سلامتیشونو بدونن و کمتر غر بزنن وگرنه خدا انقدر تواناییش زیاده که میتونه همه ب آدما رو بدون نقص به این دنیا بیاره

و اونایی هم که بچه دار نمیشن ان شالله که دامنشون سبز بشه ولی وقتی خیلی ناامید بودن یه درصد به این فکر کنن شاید مصلحت خدا بچه نداشتنه که اگر بچه ی مریضی داشته باشن خیلی دردناک تره