۲۵ پاسخ

من دو ماهه رابطه ندارم،با بچه خیلی سخته
روز شوهرم نیست،شب پسرم هست و نمیشه جلوی بچه.
تا بچه رو میخوابونم شوهرم از خسته گی خوابیش می‌بره😂

هفته ای یکبار اونم جمعه ها

دقیقا ما هم همین مشکل رو داریم بیشتر وقتا دیگه بچه بخوابه بیهوش میشیم

برو یکم شوهرتو ماساژ بده بیدارش کن😁

همین الان ماهم یکیو پروندیم خونه عزیزش منتظریم این یکی بخوابه

وضعیت مشابه🤣

تا ۲ سالگی بچه و ۲ سال بعد زایمان مادر یکم برنامه ها به هم ریختست و عادیه سعی کنین حتی خسته و بی میلم بودین به زور زیاد فاصله نندازین و هی تکرار کنین تا سردی نباشه

خب بهترین راهکار اینه که همسرتون بیدار کنین 😂

ماهم همینجوریم خیلی افسردم

ما قرار شد انیسا بخوابه بریم ۱۲ خوابید دیدم شوهرم خوابش برده 🤣

یا صبح زودا وقتی بیدار میشین

شوهر منم همش خسته هست و میخوابه اصلا وقت نمیشه کاری کرد و میل من بیشتر از اون هست همین مورد کلافم کرده

خستش کن تو طول روز ک شب زود بخوابه اون شب

ما هم همینیم تا رستا بخوابه ۱ شده از اونور باباش از خستگی خوابیده
دیگه یا منم میخوابم یا بیدارش میکنم وسط شب دیکه چاره ای نیست ولی دخترم بخوابه دیکه بیدار نمیشه
فقط چون میدونم اینجور مواقع ۶ صبح بیداره تا تموم شه مبرم فوری حمام
البته قبل بچه هم باید میرفتم حمام

هروز. روزی دوبارم داریم
باید خواب بچت با خودت یکی کنی

یه روزدرمیون

بنظرم یه کاری کن 😂🤦🏻‍♀️

صبح قبل اینکه بره سرکار انجام بدین، این خیلی خوبه طول روز هم جفتتون شارژ میشین، هم اینکه رابطه جنسی صبح خیلی مزه میده 🤣

ماهم مثل شما😂

هفته ای دوبار‌
خب بابد با خواب دخترت هماهنگ شی😁

من یه روز در میون یا هم هر روز😑

والا منم تو همین داستانا بودم فقط یه شب اوکی شد که الان بی بی چک مثبت شد آزمایشم مثبت شد😅

نزار طولانی بشه از من بهت نصیحت، هر کاری میتونی بکن بخوابه بچه

من که اصلا دلم نمیخواد
هفته ای یه بار اونم به زور همسرم 😮‍💨

حس میکنی همسرت سردشده و‌پیش قدم نمیشه؟

خب دخترت مگه خوابش منظم نیست خب یکی در حد کم بهش استا بده وکاراتونو بکنید گلم

همسرتو بیدار کن

سوال های مرتبط

مامان لنا مامان لنا ۱ سالگی
سلام خانما الان ۱۴ هفته باردارم با وجود دختر یک نیم سالم.
این بچمم انتی احتمال زد ک دختره .
حالا اینا ب کنار.
بخاطر اینکه با دخترم وقت میگذرونم بارداریم زیاد ب فکرم نمیاد مواظب هستما ولی نمیدونم چطور و کی میگذره این روزا.
بعضا کلی فراموش میکنم باردارم.
ولی الان ک دخترم رو پاهام خوابیده دوباره ب فکر فرو رفتم گاهی دلم ب دخترم میسوزه ک دخترم با اینکه کوچکه حالا یه کوچولو تر از اینم میاد.
یا قراره دخترم از ته تغاری بودن در بیاد.
یا مثلا در حق دخترم ظلم کردم خیلی ناراااحت میشم الان ک اینارو مینویسم گریم گرفته زار زار گریه میکنم.
سختی خودمو نمیبینم ها ک بدنیا بیاد سخت میشه درسته سخت میشه ولی در حد بیشتر از توانم ب دوتاسم رسیدگی میکنم دوتاسم بچه های منن.
ولی دخترم ک بمیرم براش رو پاهام خوابیده دلم براش میسوزه.
آخه چی حالیش میشه ک ۵ ماه بعدم یه نینی دیگه بیاد.
موقعی ک بارداریم یادم میفته خیلی عذاب میکشم خیلییی.
اشتباه از خودم بود باید خوب جلوگیری میکردم.
بعدشم ک باردار شدم گناه دونستم ک سقطش کنم.
الانم که این فکر ذکرا امونمو بریدن.
ولی کاش از روزی ک نینی بدنیا بیاد خیلی نسبت بهم مهربون و راضی باشن تا منم عذاب وجدانم کمتر بشه