خدایی چجوری قدیمیا اونهمههههه بچه میاوردن؟ککشونم نمیگزید؟
من یکی آوردم زوارم در رفته😶
مادربزرگ من ماشالله ۱۱ شکم زایمان کرده اونم طبیعیییی همه بچه هاشم بالای ۳.۵ کیلو میشدن
یه داییم ۴.۵ کیلو بوده
بعد جالبه بخیه اینام نمیزدن ک😐
تازه بعد زایمانم استراحت اینا نمیکردن که
کلللی کار میگردن

تغذیه ارگانیک
هوای خوب
اعصاب راحت
طبیعت گردی
ارتباط با طبیعت
بعد فقط بدنیا میاوردن دیگه ب فکر این نبودن ک ایوای بچه از اینجا رد شد ابواب بچه چرا اللن جیش نکرد چرا جیش کرد
تازه همیشه هم بچه های بزرگ تر با کوچیک ترا بازی میکردن یا مسولیت اونارو ب عهده میگرفتن
بچه صبح میرفت تو کوچه و باغ شب میومد از خستگی بیهوش میشد
ی لقمه میدادن دستش تو کوچه میخورد
دیگه نمیگفتن میان وعده بخوره بچه اجیل بخوره و....
الان خونه آپارتمانی هم بچه از مادر خسته مبشه هم مادر از بچه دیگه نمیدونن چیکار کنن
ما میریم خونه بابامینا پسرم لا ابجیو داداشم مشغوله اصلا ب من نگاه هم نمیکنه
حتی اون موقع ک شیر میخورد هم میرفتیم اونجا اصلا برای شیر نمیومد سمتم هی بااونا چیز میز میخورد ولی تا میومدیم خونمون یادش میوفتاد میمی هست

والا من اگ یه خونه بزرگ حیاط دار‌داشتم
دورمم پر بچه بود
پسرم یه سره ول بود تو حیاط و خونه همسایه و دوست و اشنا و کوچه و اصلا نکرانش نبودم حتی گاهی وعده غذایی شو خونه یکی دیگه میخورد و .‌‌
خب ۲۰ تا میاوردم
مامان من میگه مادر بزرگم زایمان که میکرده تا یک ماه از جاش بلند نمیشده همه کارهارو بچه های دیگش میگردن مامانم دختر اوله بقیه بجه هارو خودش بزرگ کرده بوده😀😀
اونا بچه میاوردن راحت ترم میشدن‌دیگ حتی اشپزی هم نمیکردن

میدونی چرا چون هیچ چیز دیگه ای مهم نبوده براشون....مادر بزرگ من ۱۳ تا زاییده ۶ تاش مردن هیچ به یه ورشون نبوده

من که جونم بالا اومده
الانم که دخترم انقد به خواب مقاومه پاهامو کمرم درد میکنه ۲۴ ساعت رو پامه بخدا دو ساعت تکون میدم پنج دقیقه میخوابه

تغذیه ای ک اون دوران داشتن نه نگهدارنده بوده تو خوراکی ها نه سوسیس کالباس نه نوشابه ک همه باعث درد و مرضه هعییییییی..........

چون قدیما فقط بچه می آوردن بقیش براشون مهم نبود توفقر نداری جوش نمیزدن مثل ماها که نمیدونیم جوش بچه بزنیم جوش خونه بزنیم جوش قسط قرض بزنیم قدیم تو یک اتاق ۱۲متری هم زندگی میکردن زندگی سخت نمیگرفتن براهمین .ما ازوقتی عقد میکنیم تا زمان که بمیریم با هزاریک جور مشگل سرکله میزنیم

من دوتا دارم بخدا دارم میمیرم،از یکشنبه مهمون داشتم همین امروز صبح رفتن،یکی از دوقلوهام از سه شنبه تب کرد دو شب تب داشت اصلا نخوابید از اون موقعه هم یسره بهونه میگیره و گریه میکنه

چون خاهر جان بهترین چیزارو میخوردن منظورم مقوی ظهر به ظهر آبگوشت تو غذا هاشون روغن دنبه بوده هزارو یک چیزه دیگه الان چی تا حرف میزنی میگن الان سال 2025 جیم 😐😐 فکرتون خرابه

خوب تغذیه اون موقع طبیعی بود همه چی الان همه چی مصنوعیه

اره مادرشوهر من میگه بچه بدنیا میومد هم وزن بچه روغن زرد میزاشتن کفه ترازو باید تاده روز اونو میخوردن
تخم مرغ محلی سرمیکشیدن خام
وکلی کارای مفید ومقوی دیگه