۱۲ پاسخ

من خانوادم نزدیکن اما خیلی نمیرم ولی هروز یا حداقل یک‌روز میون میبرمش بیرون

من دیگه رد دارم به خدااا نمیکشم هرکاری میکنم آروم باشم نمیتونم حوصله نق زدن و سر و صداشو ندارم البته اون گناهی نکرده خودم خواستم بیارمش به دنیا ولی خیلی سخته

بیدار میش صبونه میخوره یکم بازی میکنه میخابه دوباره بیدار میش یا اب بازی یا رنگ بازی یا هزار تا بازی دیگ انجام میده ۶ میریم پارک یکم میچرخیم تا۷ میایم خونه بازی میکنیم تا باباش بیاد

چرا از نظر روحی ک خرابم ولی چاره نیس صبحا ساعت ده و ۱۱ صبحانه میدم بعد میریم توی بالکن آب بازی بعد آهنگ میذارم میرقصیم بعدش ظهرا دوساعت میخوابه عصرا یکی دوساعت میبرمش بیرون بعدشم میام تمیزی وجارو و شام این کار هروزمونه

به نام خدا
قایم موشک
برج ساختن،شیرخشکارو بذاره رو هم برج بسازه
رقصیدن
جلوی اینه زبون دراوردن شکلک دراوردن
کتاب خوندن،کتاب های پازل دار مفاهیم اولیه
حیوون بازی
موقع اشپزی ی زیر انداز پهن میکنم که اب بازی کنه یا برنج چند قاشق میدم بازی کنه
تلویزیون
گوشی
بیرون
غذا
ماست بازی
حموم
بازی با غذا ماکارونی کشمش مویز
تصمیم گرفتم ی سرسرع هم بخرم براش نمیدونم چقدر موثره

بسیار بسیار خسته شدیم کتاب میخونم تو کارای خودم باهام همکاری میکنه ظرف میشوره جارو میزنه بازی میکنیم

پسر منم بیشتر کارتون میبینه بازی میکنه بیرون میریم
ولی کلا سخت میگذره تنهایی

رقص
خوانندگی میکنم براش🤣
بازی با اسباب بازیاش
اب بازی
بیرون میبرمش
تلویزیون
خوراکی
همش چسبیده به من

من که دیوانه میشم خیلی وقتا، اعصابم خیلی ضعیف شده. تو غربت سخته با بچه کوچیک

بازی میکنم و سرگرمش میکنم بعضی وقتا میبرمش بیرون تو خیابان یکم پیاده روی
البته نت خانوادم هستن ولی زیاد نمیرم

باهاش بازی میکنم حرف میزنم غذا که درست میکنم میاد پیشم با یه چی سرگرمش میکنم

من شوهرم۹صبح میره تا۱۱شب ما کلا تو خونه تنهاییم پسرم با خودش بازی میکنه من باهاش بازی میکنم کلا پسرمن بهونه گیر نیست آرومه خودش بازی میکنه

سوال های مرتبط