۱۰ پاسخ

کلا زایمان سخته

خب از کجا باید فهمید op هست یا نه توی سونو نشون میده؟؟؟؟؟

منم همینجور بودم بعد سه ساعت دکتر گفت سزارین شو
در صورتی که راحت ۱۰ سانت باز شدم

خدارو شکر هردوتون حالتون خوبه و حالا دغدغه ت شده آیه چرا شیر نمی خوره آیه خیلی پی پی کرده...

خداروشکر سز شدم

پسر منم op بود

زایمان کلا سخته😭

op
cp چیه

اوپی چیه سی پی چیه

opیعنی چی

سوال های مرتبط

مامان بچه مامان بچه ۴ ماهگی
تجربه عفونت بخیه سزارین
بعد از سزارین راستش من اولش خیلی درد داشتم. روز دوم ولی دیگه راحت داشتم راه میرفتم. پسرم زردی گرفت روز چهارم بستریش کردن. خونه ما طبقه سومه. شانس من توی همون دوران آسانسورمونم خراب بود. روزی سه چهار بار سه طبقه رو بالا پایین میرفتم که به بچم شیر بدم. انگاری همین باعث شده بود که بخیه هام از داخل جوش نخوره و عفونت کنه. بیرونش مشکلی نداشت بخاطر همینم من نفهمیدم عفونت کرده. یه روز به پسرم شیر داده بودم. گذاشتمش سر جاش یهو دیدم زیر شکمم خیسه. فکردم بچه نم داده. دست زدم دیدم خونه. رفتم دکتر برام دوباره زخم رو باز کرد گفت روزی سه چهار مرتبه بصورت عمقی با شامپو بچه و آب، یا با محلول شستشو تمیز کن. تاکید کرد از گاز استریل استفاده کنم برای شستشوی عمقی. بعدم با شسوار داغ خشکش کنم کامل. چرک خشک کن سفکسیم نوشت ده تا روزی یکی. آناهیل نوشت برای ترمیم. اسپری نقره هم داد. قرصام که تموم شد دوباره رفتم پیشش سونو کرد گفت عفونت تموم شده خدا رو شکر
اینم بگم که از نشونه های عفونت، فقط کف لگنم سنگین بود. مثل وقتی که نزدیک پریود ادمه. همچین مدلی بود. یکمی هم لش شده بودم. سنگین از جام بلند میشدم. سخت بود به کارام برسم. ولی فکر میکردم بخاطر زایمانه. یکمی هم ذهنم کند بود. مثلا میخواستم یه غذا درست کنم نمیتونستم فکرمو جمع کنم که چی رو اول بردارم چیو کجا بذارم. اینم فکر کردم بخاطر بیحسی سزارینه. ولی عفونتم که خشک شد کامل سرحال شده بودم. تروفرز به کارام میرسیدم
مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۴ ماهگی
چند تا زور بانهایت‌ جونم زدم که بچه نمونه اونجا که دخترم پرت شد بیرون😍 بهترین‌ لحظه‌ی دنیا بود شروع کردم با دخترم صحبت کردن که فاطمه نورا جانم گریه نکن و مادر اینجاست .....🥲 بازم گفت زور بزن که جفتتم‌ بیاد بیرون با یه زور زدن‌ جفتمم‌ مثل یه بچه‌ی دیگه سر خورد اومد بیرون بعدش شروع کرد به بخیه زدن که نامرد فکر کنم زیاد برش زده بود ۴۵ دقیقه فقط بخیه زد هم داخلی هم بیرونی بعدشم‌ ماماهمراهم لباساشو‌ پوشوند‌ و فسقلم‌ و آورد گرفت شیرش دادم‌. ماماهمراهم کلی ازم تعریف کرد و گفت افرین همه‌ی دهه‌ هشتادیا‌ همینقدر زبل‌ و زرنگن‌ به اسونی‌ بچه رو به دنیا میارن حتی رفته بود بیرون به شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر اینامم‌ گفته بود که عروستون خیلی وروجکه😃😂 هیچکدوم از پرستارا. و ماما ها باور نمیکردن که زایمان کردم‌ میومدن‌ با تعجب میگفتن زایمان کردی؟ آخه من اصلا کوچکترین‌ دادی‌ نزدم و گریه‌ای نکردم فقط ماماهمراهم‌ و یدونه ماما‌ رو سرم بودن‌. وقتی که رفتم بیمارستان‌ همه یه شکلی با ترحم‌ نگام میکردن که با این سن کم‌ اینجا چیکار میکنی وای این قراره خیلی اذیت بشه و ما رو اذیت کنه ولی بهشون ثابت کردم‌ که بزرگ‌ بودن و تحمل داشتن‌ به سن و سال نیست. پارت بعدی