۱۶ پاسخ

کار خوبی کردی عزیزم...
منم تو دوره بارداریم اصلا ویار و این چیزا نداشتم انقد خوب برام گذشته تا الان خداروشکر.....
ولی دور و بر منم آدمای حسود زیاد هستن...هر دفعه می‌پرسیدم از اوایل بارداریم ک تو ویار داری؟
یا استراحت مطلق نیستی؟
یا نمیدونم فلان آزمایش هارو دادی بچت مشکل نداشته باشه..
ببین مجبور بودم برای همشون دروغ بگم...
چونکه اگ راستشو میگفتم چشم میخورم💔😅😐
منم به چشم زخم خیلی اعتقاد دارم

من ۳۸ هته ترکای عمیق خوردم😂

کارخوبی کردی منم در بارداری با اینکه داشتم بارداری رو به خوبی سپری میکردم ولی یهویی افسردگی شدید گرفتم وخدا میدونه چقدداذیت شدم با اینکه دوقلو باردار بودم ولی احساس خولی ندلشتنم همش گریه همش استرس واخر سر نوزادم نارس به دنیا اومدن ومن مطمئنم همیه این اتفاقات از چشم زخمه

من بارداری قبلیم طبیعی دوقلو باردار شده بودم دوتاشم پسر بودن تبریزی ها هم پسردوستن دقیقا با چشای شورشون با خاک یکسانم کردن ۱۹ هفته کیسه ابم پاره شد زایمان کردم دوقلوهام جلو چشام جون دادن😔

اصلا نگو اطرافیان منم هی میگفتن ترک خورده یانه من گفتم نه چند روز بعدش شروع شد به ترک خوردن چشم ندارن

سلام عزیزم من ی قل دارم ولی‌واقعا باورم نمیشه ب بچه دار شدن حسودی میکنن و منم الکی میگم ک وزن بچم‌کمه چون واقعا میشینن میگن هیچیش نیست و راحته منم اینو میگم

ادم روزای اخر‌ ترک میخوره معمولا...و ترک بیشتر بعد زایمان مشخص میشه که شکم دیگه خالی میشه..من یه جاهاییم ترک خورد که اصلا ندیده بودم..البته ایشالله شما ترک نخورید ولی چیز خاصی هم نیست..یادگاریه نی نی هست🙂

بهترین کارو کردی....
من‌زمانی ک جنگ شد مجبور شدم برم‌با‌ خانواده همسرم‌زندگی کنم شهرستان
تا غذا میخوردم میگفتن وای ما ویار داشتیم هیییچی نمتونستیم بخوریم فلان...من ورم نداشتم
اللن تمام پاهام ورم کرده نمتونم راه برم..
اقااا از ماه ۸ و۹ جوری‌مریضم خدا میدونه
روزی چندبار گریه میکنم‌برای درد هام
چشم خیلی بده من یکی که وحشتناک چشم میخورم...

خودت خودتو چش نزنی صلوات......منم دومین بچمه ترک ندارم هرکیم میپرسه نشون میدم میگم ندارم فعلا ....حسودم زیاد داریم مخصوصا فامیل شوهر این حاملگیمم کلا باهیچکدومشون چش توچش نشدم تو خونم موندم حوصله هیشکیو ندارم.....

بنظر من کار خوبی کردی
چون حسود دور بر آدم زیاده
چرا باید از همه چی خبر داشته باشن
اتفاقا بگو حالم بده شکمم ترک خورده فلان...

خوب کردی گلم به کسی نگی بهتره دروغ نیست براس حفظ سلامتی خودت و کوچولو هاته ......خداروشکر که انشالله به سلامتی زایمان کنی و سعی کن همیشه چشم زخم همراهتون باشه

خواهرمنم همینطوربودماهمیشه میگفتیم اره طفلکی خیلی اذیته پدرش دراومده فلان تاچشم نخوره حتی الانم حیرونن چطوری بزرگشون میکنه ماهم میگیم خیلی اذیته بچهاش واقعااذیت میکنن این حرفااخه چشم سنگم میترکونه ادمیزادکه چیزی نیس

عزیزم گاهی اطرافیان ادمو مجبور میکنن که دروغ بگه، خودشون مدلی هستن که باید دروغ بشنون، این دروغ هم تاثیری در زندگیشون نداره، جوابی که گرفتن فقط حس فضولیشونو ارضا کرده و وقتی میدونی یه جوابی ممکنه راستش دردسری ایجاد کنه بنا به مصلحت یه دروغی گفتی که هیچ اشکالی هم نداره،پس نگران نباش

منم خوب خوب بودم نه ترکی نه چیزی همه میگفتن بت نمیاد باردارب یهو رفتم سونو وزن گفت وزنش کمه بعد گفت یکی از شریانا نارسایی داره بعدم‌هفنه ۳۷ یهو کیسه ابم‌پاره شد و زایمان کردم کلا چشم خوب نیست همش دروغ بگو 🥲👌

😂😂😂من تازه چاق شدم خوشحالم خیلی لاغر بودم دیابت اینا هم نداشتم خداروشکر وووو اما از بعضی چیزای حاملگی خوشم اومده از ترک هام ناراحتم چون زشت کرده منو

عزیزم خداروهزاربارشکر لازم نیس ب هرکسی توضیح بدی.خداروشکر ک شکمت ترک نخورده ولی بعضیا بعد زایمان متوجه میشن خط افتاده بهرحال شکمت ک کش اومده ول کن اعصاب خودتو خورد نکن

سوال های مرتبط

مامان مونا مامان مونا ۳ ماهگی
سلام همه مامانای خوشگل ☺️عادت ندارم زیاد بنویسم ولی امشب کم آوردم گفتم بیام بنویسم بمونه یادگار 🥺بارداری سختی داشتم از همه لحاظ اصلا بچه نمی خواستم چون هم پسر دارم هم دختر چون میدونستم نه جسمم کشش داره نه روحم نه مغزم ولی وقتی باردار شدم دیگه تسلیم شدم کلا مدلمه زود خودمو با هر شرایطی وفق میدم ،،وقتی فهمیدم باردارم ۱۲ هفته بودم که رفتم سونو البته ی هفته قبلش آزمایش داده بودم ولی فکر نمیکردم ۱۲ هفته باشم همونجا گفت هماتوم داری جفتت پایینه و منی که همش باشگاه و بیرون بودم یهو شدم استراحت البته غذا دکترم گفت میتونی بپزی خلاصه ماه ۴و۵ با استراحت گذشت ولی فقط خدا میدونه چجوری گذشت 🥺از بنایی و بازسازی همسایه طبقه بالا پایین سروصدا و زندگی زیر خاک بگم یا از خونه موندن و اعصاب داغون و ویار بهر حال گذشت و یکم آزاد شدم بلخره گاهی بیرون میرفتم ولی نباید زیاد راه می رفتم یا کار سنگین ولی اوضاع بهتر بود یکم واسه نی نی خرید کردم ولی نتونستم خونه تکونی کنم چون هم بازسازی همسایه تموم نبود هم گفتم بمونه اول اردیبهشت کارگر بیارم …
صبح ۱۱ فروردین بیدار شدم که برم دسشویی دیدم خونریزی دارم اونم شدید مردم و زنده شدم تا برسم بیمارستان و بگن که بچه زنده هست …یک هفته بستری بودم خداروشکر خطر رفع شد آمپول ریه زدن و مراقبتای لازم سونو گرفتن تازه فهمیدم آب دور بچه کمه رشدش کمه کلی استرس کشیدم بعد یک هفته مرخص شدم و استراحت مطلقم آب دور بچه خداروشکر اومد بالا ولی بخاطر جفت پایین استراحتم خونم کثیف مونده و من همون ی ذره اعصابم تو بیمارستان جاموند 🥺