خب خداروشکر ، خداروشکر من مرخص شدم
اما باید خیلی مراقبتم بیشتر از قبل باشه
تجربه ای که کردم برای من خیلی سخت و بد بود و هر لحظه اش برام خیلی طولانی میگذشت
دو روز اول در زایشگاه بستری بودم و نگم از چیزهایی که دیدم ، الهی قسمت هیچ مادری نشه هنوز صداها تو ذهنمه .. اما خب از چیزهای قشنگش هم نگذرم صدای نوزاد هایی بود که به محض زایمان مادرا میشنیدم .. استرس اون دور روز بستری در زایشگاه به کنار اینکه نه اجازه گوشی داشته باشم و نه همراه دیرتر برام میگذشت . بعد از کلی خواهش و التماس و با رضایت خودم دکترم اجازه داد برم بخش بستری باشم ..
و بالاخره بعد از دوروز هم بستری در بخش و راه اومدم تو دلی نازم با کلی التماس ازشمرخص شدم .. و بخوام چیزی بگم بهتون اینکه لطفاا تو هفته های بالاتر خیلی خیلی حواستون به تکون های تو دلیتون باشه و جدی بگیرینش .. خدا خیلی مارو دوست داشت و بهمون لطف کرد شکرش🩵🙏🍀✨
ممنوووونم از همه ی دعا ها و انرژی خوبتون تو این چندروز 🥹🩵
( به چروک بودن لباسم توجه نکنید از کسی که تازه مرخص شده انتظاری بیشتر نیست 🤭)

تصویر
۹ پاسخ

عزیزم ان شاءالله که همیشه سالم و سلامت باشین هم خودت هم کوچولوت

عشقم چند روز تکوناش کم بود ک رفتی بیمارستان؟؟؟

الههههههی شکر ک الان خوبی انشالله سالم و سلامت به موقع هممون زایمان کنیم، از این استرسا راحت شیم
من خودم ک دیگ این استرسا پدرمو درآورده 🥺🤦🏻

ایشالله به سلامتی بگذره ادامه بارداریت💙

خداروشکر ک بسلامتی برات گذاشته ..
تکون بچه شما کم بود ؟
میشه بگی چطوری بشماریم

چرا بستری بودی عزیزم
انشالله همیشه سلامت باشی

بسلامتی ..برای چی بستری بودین؟

خداروشکر
بسلامتی بقیشم‌ بگذرونی

انشالله سالم و سلامت باشی همیشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان مینو مامان مینو ۱ ماهگی
اینجا تجربه مو می‌ذارم برای کسایی که تشخیص iugr گرفتن.
من ۳۱ هفته رفتم سونوی وزن و گفت که دور شکمش خیلی کمه و وزنش زیر صدک ده درصده.
دو دفعه هم بستری شدم. اگر گفتن باید بستری بشید اصلا نگران نباشید فقط برای اینه که آزمایشات و سونوها رو راحتتر انجام بدین و کوچولوتون هم روزانه چک بشه و تحت نظر باشه. من یه شب بستری شدم رضایت شخصی دادم و ترخیص شدم. هفته بعدش دوباره بستری شدم ۴ روز موندم.
اگر بستری تو بیمارستان سختتونه با دکترتون صحبت کنید اگر وضعیت آزمایشات و نوار قلب ها خوب بود احتمالا اجازه بدن مرخص بشید و سرپایی تحت نظر باشید. مثلا ممکنه بگه میتونی مرخص بشی ولی خودت هرروز بری nst بدی.
من خوشبختانه دیابت و فشار ندارم. آزمایشهای مربوط به پره اکلامپسی و دفع پروتئین هم نرمال بود. خون‌رسانی هم چندبار چک کردن یک دفعه مشکوک بود ولی سایر دفعات نرمال بود.
از هفته ۳۲ شروع کردم به خوردن یک لیوان لیدی میل در روز.
سعی کردم پروتئین بیشتری دریافت کنم.
لبنیات، آجیل، تخم مرغ، موز، کره بادام زمینی، عدس، لوبیا، قارچ، گوشت مرغ ماهی، حلیم و بستنی.
استراحتم رو بیشتر کردم در طول روز هر موقع که تونستم به پهلوی چپ دراز کشیدم.
حفظ آرامش و کنترل استرس هم خیلی مهمه.
وزن بچه رو تو سونو ها اینجا می‌نویسم:
۳۱ هفته: ۱۴۰۰
۳۲ هفته: ۱۵۰۰
۳۴ هفته: ۲۲۰۰

امروز که ۳۴ هفته شدم و دکتر سونو کرد گفت وضعیت بچه خوبه و دیگه نیاز نیست تحت نظر پریناتولوژیست باشم.

امیدوارم این تجربه به درد کسی بخوره. چون خودم اولش که برام تشخیص iugr گرفتم خیلی نگران و مضطرب شدم :)
مامان جانم مامان جانم هفته سی‌وهفتم بارداری
مامان طبق تاپیک های قبلی گفتم که دکتر ارجاع داد به بیمارستان اکبر آبادی چون احتمال مسمومیت بارداری میداد خواستم بهتون بگم واقعا از روی اسم یکجا درموردش قضاوت نکنید من حدود یک ساعت تو راه بودم اول صبح که به اونجا برسم فکر میکردم الان اوژانسش بدترین رفتار رو با من می‌کنه اما واقعا مهربونم بودن و استرس رو کم میکردن اصلا اونجوری که همه میگفتن افتضاحه نبود لباس کارکرده میخواستم بدم که خودم رفتم از داروخانه نو گرفتم ساختمون قدیمی داره ولی واقعا تمیز هست خیلی حواسشونو به بیمار هست روزی چند بار فشار ما گرفته میشد و هر مراقبتی که نیاز بود خیلی عالی انجام میشد اونجا خانم های بودن که هفته ها مونده بودن تا ی زایمان ایمن داشته باشن درسته تو بلوک زایمان اجازه همراه نمی‌دن اما اگر اتاق خصوصی بگیرید اجازه همراه هم میدن اینقدر ماما و پرستارها حواسشونو هست که نیازی به همراه هم نمیشه گاها خلاصه وقتی ی مادر با استرس اینجا پیام می‌زاره اینقدر ته دلشون خالی نکنید منم از اسم اکبر آبادی میترسیدم اما نظرم عوض شد اینو گذاشتم اینجا که اگر کسی مثل من ترسیده بود بخونه و دلش قرص بشه و انشالله همه مامانا نی نی رو به موقع دنیا بیارن و نیاز به هیچ بستری نباشه و هیچ‌مادری راهش به بیمارستان نیافته
مامان لپ🍓👶🏻🍓خانوم مامان لپ🍓👶🏻🍓خانوم روزهای ابتدایی تولد
🥲پارسال اخرای شهریور و مهر ماه بود که من دو هفته بیمارستان بستری بودم بخاطر دیابت لاغر شده بودم چکاب دادم قندم ۴۰۰ و خورده ای بود رفتم به پزشک نشون بدم که جواب چکابمو تفسیر کنه برام که همون لحظه بهم شوک عجیبی وارد کرد ! سریع پرستار و صدا زد که دستگاه قند و بیاره منم از استرس قندم رفت بالا و شد ۵۰۰ به شوهرم گفت یه دقه هم خونه نرو سریع ببرش بیمارستان بستری کنش ممکنه با قند بالایی که داره بره کما 💔🫠
کما دیابتی 💔🥲 اونموقع هم تو دلم فکر میکردم که نینی دارم اما نبود خداروشکر 🥺 بعد از مرخص شدن اقدام و شروع کردم اما اونجور که باید نبود !!! شوهرم میگفت زوده و من بچه میخاستم 🙃 بعد ۴ ماه از اقدامم من باردار شدم با وجود دیابت و تیروئید و تنبلی تخمدان و ... باردار شدم
الان یسال از وجود دیابت که تا آخر عمر باهام هست میگذره خیلی سختی کشیدم بارداری با دیابت واقعا سخته 🙃 من ماه های اول خوب بود ولی از هفته ۲۴ بع بعد ۲.۳ بار بستری شدم .
🙃💕حالا امسال قرار بود دخترم مهر ماه دنیا بیاد یعنی هر موقع که ۴۰ هفتم کامل شد ولی ۳۷ هفته دنیا میاد اخرای شهریور ماه🥺🩷
🥲🫂💕🙃🫠هر چقدر سختی کشیدم خدا با دختر دادنش بهم جبرانش کرد برام .
🥹☺️امیدوارم اوناییم که چشم انتظارن و لایق مادرشدنن زودتر به خواستشون برسن
ببخشید طولانی شد🙏