۱۸ پاسخ

انشالله که به این مرحله نرسه ولی گاهی این فکرو خیال برای همه پیش میاد

یه جوری شوهرت تو دستت باشه که خودش زیاد نخواد بره
من الان شوهرم اصلا نمیره اونجا و نه اونا میان اینجا بخواد هم باباشو ببینه هر دو سه هفته میره در مغازه یه ساعت هست برمیگرده و من اصلا باهاشون در تماس و رفت وامد نیستم شوهرم همش تو خانواده ما هست

اصلآ فکر خودتو در گیر این چیزاها نکنه ۹۰درصد مازن ها ی جورهای ی ناراحتی هایی از خانواده شوهر داریم بعدشم چطور دلت میاد زندگی خودتو بخاطر خانواده شوهر خراب کنی مگه شوهرت پشتتو نداره اگه پشتتو نداره که هیچ ولی اگه پشتتو داره اسم خدارو ببرین خودت وشوهرت وبچت پشت بزنین پشم هم باهم ی زندگی پر از شادی ومحبت بسازین تا حسودای اطرافتان سکته کنن نع این بیای ب ی بچه طلاق بگیری تا همون حسودها خوشی بکنن

منم از دست خانواده شوهرم خیلی عذاب میکشم خیلی اذیتم کردن الانم حتی بهم یه زنگ نمیزنن حال بپرسن
فقط گذاشتن روززایمان بیان بیمارستان منم به شوهرم گفتم میخوام نیان ۷۰ سال

منم گاهی یه فکرای عجیب غریب میکنم
مثلا من زود بچه دار شدم بعد ازدواج
اما همیشه از این دلم میسوزه که قبل بچه دار شدن یه سفر دونفره نرفتیم همیشه یکی باهامون بود اما از طرفی دیگه دکتر خیلی ترسونده بودتم و فکر میکردم قرار نیست راحت بچه دار بشم برا همین جلوگیری نکردم بعد چند ماه بچه دار شدم

امان از خانواده شوهر و حرفای مضخرفشون
عزیزم خودتو اصلا ناراحت نکن به بچه ت فکر کن

استرس و فکر و خیال اصلا برای کوچولوت خوب نیست عزیزم

عزیزم من از وقتی باردار شدم شوهرم ومادرش وخیلی خوب شناختم که چقدر بی عاطفه ن اتفاقا قصد جدایی پیدا کردم ولی خداروشکر که خدا بهم یه بچه داد که درآینده تنها نمونم سرکلاژ شدم هزار تا بلا سرم اومد ولی خوشحالم خدا بهم بچه. داد خیلی

مطمئن باش پا قدم این کوچولو تو زندگیت پر از خیر و برکته خدا که برات بد نمیخواد اینو واسطه کرده بشه نور زندگیت

بسپار بخدا منم اینجوریم میگم شاید بزرگترین اشتباهم عروسی کردنم باشه بعد بچه آوردن ولی ان شاه الله که خوب میشه فقط صبور باش خواهری

عزیزم میفهممت 🥲منم گاهی میترسم قبلا روحیه قوی داشتم ولی الان روحیم خیلی ضعیف شده عین بچه ها وابسته میشم به اطرافیانم و دائم بغض دارم و کلا ی شخصیت جدیدی شدم مث ک بعد زایمان حساسترم میشیم ولی اونم میگذره دویاره همه چی مث قبل میشه ایشالا

یه دست صدا نداره گلم همش اونا اذیت نمیکنن خودتم راه اذیت کردن رو براشون هموار کردی الانم فکر و خیال نکن بچه میاد همه چی قشنگ تر میشه ان شاالله

این فکرای منفیوبریزدور. به حرف دیگران اهمیت نده سرت گرم زندگیت باشه و شوهروبچت

نه عزیزم تو الان ی فرشته ای
اصلا به این چیزا فکر نکن به زندگیت فکر کن که قراره چقدر با نی نی شیرین بشه

عزیزدلم این فکر و خیال ها ک کاملاااا طبیعیه منم استرس دارم ترس دارم
چون بلاخره داریم یه مسئولیت سنگین هندل می‌کنیم
امیدت به خدا انشالله خیره

چرا اذیتت میکنن عزیزم
شوهرتم بده؟؟؟؟

فقط به خدای مهربون توکل کن خدا بزرگه عزیز...

ب این چیزا فک نکن الان دیگه مادر شدی ب چیزای خوب فکر کن که چطوری بزرگش کی زندگیت باهاش بهش بشه همه ما یه دردی کنج دلمونه و گرفتاریم

سوال های مرتبط

مامان ميم مامان ميم هفته بیست‌ونهم بارداری