۲ پاسخ

منم همین استرس رو داشتم فکر می کردم بعد از ۱۴ سال برای بچه دوم نمی توانم از پسش بربیام ولی خدا میدونه چقدر زندگیمون عوض شده مثل شما برای گریه و بیقراریهاش خیلی صبورم چون میدونم بعدا دلم برای این لحظه ها تنگ میشه خدا رو هزار هزار هزاران بار شکر می کنم خدا رو قسم میدم به همه چشم انتظارها بچه بده تا طعم شیرین مادر شدن رو بفهمن😍

بله عزیزم باید همیشه شکر گذار باشیم واز لحضه لحظه ی کنار شون لذت ببریم خاطره درست کنیم چون زود میگذره♥️

سوال های مرتبط

مامان آوینا.آریا🌈 مامان آوینا.آریا🌈 ۴ ماهگی
به جرعت میتونم بگم از قشنگ ترین کار های عمرم مادری کردن و وقت گذروندن با کوچولو هامه . یعنی بخدا اینقدر برام لذت بخشه و عاشق بچه هستم هم من هم شوهرم که اگر یکم وضع مالیمون بهتر بود دوست داشتم حداقل پنج تا بچه داشته باشم🤤 و تماما خودمو وقف تربیتشون کنم . تا الان هم که یدونه دختر چهار ساله و یدونه پسر چهار ماهه دارم ذره ای اذیت نشدم و از هر دو راضی هستم 🥺🤌 از روش تربیتیم . از ادب و شخصیت بچم . از آروم و رو روال بودن پسر کوچولوم میتونم این نتیجه رو بگیرم که تا اینجای کار رو درست اومدم 😍👌 خوشحالم که همه از بچه هام تعریف میکنن هرچند ک مادرشوهرم میگع بچه هات به پسر من رفتن آرومن و با ادب😂😂 ولی خو من خودم می‌دونم چقدر زحمت کشیدیم هم من هم شوهرم 🙃 به نظرم آدم می‌تونه بچه ی شیطون ولی با ادب داشته باشه . یا بچه ای آروم ولی بی ادب . و همش برمیگرده به محیط خانواده و روش تربیت والدین . چون بچه ها مثل فرشته و لوح سفید پاک هستن . مثل خمیر هرجور شکل بدی همون شکل رو میگیرن😍🤌
مامان اقا علی مامان اقا علی ۹ ماهگی
مامانا خیلی از دوستانی ک اینجا تو گهواره هستن دیدم مینویسن ک مثلا شوهرمون با ما همکاری نمیکنه ب بچه اهمیت نمیده...
میخوام اینو خواهرانه بهتون بگم اول از همه این آقا اولین باره که پدر میشه هیچ تجربه ای نداره پس شما باید اینو بهش بفهمونید که یکسری وظایفی داره...دوم دلتون هم برای خودتون بسوزه (چون تنهایی بچه بزرگ کردن پیرتون میکنه و پرخاشگر میشید ) دوم دلتون برای بچتون بسوزه چون این بچه قراره وارد جامعه بشه اگه هیچ اهمیتی از طرف پدرش نبینه چی میشه؟! و خیلی از خانوما هستن ک بخاطر کم کاری همسرشون حتی شده ک بچه رو کتک بزنن حق هم دارن وقتی ادم تنهایی با بچه باشه اینقدر فشار عصبی بهش وارد میشه ک ممکنه اینکارو بکنه...
بیاین اینجا درد و دل کنید همدیگه رو راهنمایی کنیم ♥️

اول اینکه شما هر چی و هر قانونی سر بچه ی اولی بزارید برای بچه ی دوم هم انجام میشه منظورم اینه ک اگه همسرتون سر بچه ی اول کمکتون کنه احتمالش بیشتره ک بچه ی دوم هم همکاری بکنه
ولی اقایی ک بچه اول رو هیچ همکاری هیچ مسئولیتی نمیگیره امیدوار نباشید بچه برای بچه ی بعدی باهاتون همکاری بکنه🙂
باید اول منطقی صحبت کنید و از همسرتون بخواهید خوابوندن بچه ٫ شیر خشک درست کردن و دادن به بچه ٫ حتی توی حمام کردن بچه ٫ غذا دادن ب بچه ٫ لباس پوشیدنش و حتی پوشک عوض کردنش بهتون کمک کنه
مامان فاطمه حلما مامان فاطمه حلما ۵ ماهگی
سلام مامانا
گاهی یه تاپیک هایی میبینم که مامان ها از بعضی رفتارهای بچه هاشون ک کاملا طبیعی هست شکایت می‌کنن و حتی گاهی نگران میشن
این به خاطر عدم آگاهی درباره طبیعت بچه هست
البته منم ادعایی ندارم ک همه چیزو میدونم فقط در حد کمی ک بلدم دوست دارم به بقیه کمک کنم
مثلا من خودم اصلا از پنچره های خواب و بیداری بچه اطلاع نداشتم و نمیدونستم خواب بچه در طول شب و حتی چرت های روزانش نظم خاصی دارن و فکر می‌کردم چرت های کوتاه دخترم به خاطر رفلاکس هست درصورتی که اصلا بچه من رفلاکس نداشت و این خواب طبیعیش بود، اگر خواب بچه ها از سمت ما مدیریت بشه تا حد زیادی به کیفیت خواب خودمون و بچه هامون کمک میشه و نتیجش میشه آرامش برای هر دو و این که بتونیم بهتر مادری کنیم.😇
بعضی رفتارها واقعا از سمت بچه ها طبیعی هست و حتی گاهی نبود بعضی رفتارها میتونه نشونه این باشه ک بچه به لحاظ رشدی عقب هست و نیاز به کمک داره 😢
خلاصه به خاطر همین موضوع دوست داشتم یه تاپیک بذارم و تاجایی ک اطلاعات دارم براتون بنویسم کدوم رفتارها طبیعی هست😁
اگر شما هم موردی هست که بلدید تو کامنت تاپیک بعدی بنویسید تا باهم اطلاعاتمون رو بالا ببریم و بتونیم‌ باکیفیت تر مادری کنیم😘
مامان مهرسا💕 مامان مهرسا💕 ۵ ماهگی
خانوما میخوام تجربه بچه دارشدنمو بگم وقتی ده روز از به دنیا اومدنش گذشت برگشتم خونمون خونه ی مامانم بودم همه مسئولیت بچه رو خودم گردن گرفتم هیشکی کمکم نکرد شوهرم ذره ای درکم نکرد خیلی شبا رو تا ساعت ۳ بیدار میموندم به خودم فوش میدادم ک چرا ازدواج کردم چرا بچه دار شدم خیلی افسرده بودم اصلا از بچه ام لذت نمیبردم ولی بعدش ک چهلم بچم گذشت به همه چی عادت کردم خداروشکر دخترم خیلی آرومه اصلا اذیتم نکرد بعد چهلم دیگه شبا برا شیر بلند نمیشه ساعت ۱۱ می‌خوابه ساعت شش بلند میشه روال همه چی اومد دستم افسردگیم کمتر شده دخترم بزرگ شده دیگه مثل روزای اول بوی نی نی نمیده🥺 خیلی دلم تنگ شده ولی الان خیلی لذت میبرم صبا ک از خواب بلند میشم دخترمو میبینم ذوق مرگ میشم یه حس خیلی خوبی دارم ک نمیتونم توصیفش کنم همه بهم میگن مامان کوچلو وقتی به دخترم میگن برو بغل مامانت خیلی حس خوبی می‌گیرم الان منم یه مامانم عاشق دخترم ولی روزای اول خیلی اذیت شدم هیچوقت نمیخوام به اون روزا برگردم.........