۵ پاسخ

همش از واکسنه

بله دوقلوهای من ازبس باگوشی فیلم دیدن یه دفعه لکنت گرفتن هنوزم دارن گفتاردرمان هم بردم فایده نداشت الان قل اول خوب شده قل دوم هنوز داره ۱۰سالشونه😔

پسر منم که بدش میاد از تلویزیون

وای خدای من .
حالا من هر وقت کار دارم دخترمو میذارم جلو تلوزیون ....
خدا خیرت بده که گفتی

وااای چه وحشتناک

سوال های مرتبط

مامان ملورین😍🦪 مامان ملورین😍🦪 ۹ ماهگی
گرفتاری شدم از دست این اطرافیان تا میبینن نمیزارم ملورین تلویزیون ببینه شروع میکنن به حرف زدن که ماهم بچه داشتیم فکر کردی فقط تو زاییدی...دکترا چرت میگن تلویزیون باهوش هم میکنه بچه رو...چند سال دیگه میبینیم بچت کلاس اولو ۵ بار خوند چرا چون تلویزیون نزاشتی ببینه هرهرهر ..گفتم باشه اون روزا هم میبینیم هرکی یه جور بچشو بزرگ میکنه....
بخدا من عاشق فیلم دیدنم اصلا تا قبل زایمان تنها تفریحم فیلم دیدن بود ولی چند ماهه نتونستیم با شوهرم یه فیلم ببینیم چون خونمون کوچیک دخترمم هرچی بزارم جلوش میره اونور نگاه میکنه....خوابم باشه خونه سکوته دیگه تو گوشی میشینیم مجبوری این عشق ابدی میبینیم.... منم بدم نمیاد تلویزیون روشن کنم اتفاقا دخترمم محوش میشه میتونم به کارام برسم ولی اینده اش برام مهمه و حداقل تا یکسالگی نمیخوام بزارم ببینه حالا تا بعدشو ببینم چی میشه....مادرشوهرم اینا ک تا میگم نزار بچه رو سریع میبره جلو تلویزیون...

شما میزارید بچه هاتون تلویزیون ببینن یا نه؟؟؟
مامان آراد مامان آراد ۱۰ ماهگی
بچه ها دیگه دارم روانی میشم یعنی اراد اصلا نمی ایسته ساعت 11شوهرم زنگ زده مهمان داریم غذا درست کن مرغ نبود تو یخچال گوشت در اوردمه گذاشتم ابپز شه سریعتر درست شه ارادم همش گریه گریه که بغلم کن همه اسباب بازیاشو ریختم جلوش تلویزیون روشن کردم اصلا نگاشونم نمیکرد میگفت فقط باید بغلم کنی خونه هم به هم ریخته ظرفا نشسته نمیزاشت ی پتوهم تا کنم تو بغلم برنجو خواستم ابکش کنم ی دستی سنگین بود همه ابش ریخت رو گاز دیگه اب ریختم تو ظرف گذاشتم جلوش یکم سرگرم بشه تا کار کنم ی 5دقیقه بازی کرد همه اشپزخونرو با اب یکی کرد خودشو کامل خیس کرد منم تازه میخواستم یکم کار کنم دوباره شروع کرد ب گریه لباساشو در اوردمه حوله پیچیدمه دورش تو بغلم تکونش میدادمو ی دستی کار میکردم ی بار پیازام سوخت زودپزم ندارم گوشتم هنوز نپخته اینم لخت تو بغلم با حوله اشپزخونه هم خیسسسس هول هولکی ک ظرف میشستم چاقو ها همه انگشتامو زدن از این ورم از انگشتام خون میومد😐😐 یعنی تو ی کلمه میتونم بگم روانییی شدمممم همشم تقصیر شوهرمه اگه زودتر بهم خبر میداد اینطور نمیشد اخه خونه کسی ک بچه 8ماهه داره ساعت 11باید خبر داد ک میان بعدم اگه مرغ بود سریع ی چی درست میکردم گوشتم هیچیشششش نپختهههه یعنی بخدا دیوونه شدمه از دسته این بچه و کارا یهویی باباش