سلام دوستان من توی این برنامه اومدم ی حرفی زدم که تجربم بگم خیلیا بهشون استرس وارد شد و ناراحت شدن..
من اصلاا همچین قصدی نداشتم
من حدود یک ماه فقط اسید فولیک قبل بارداری مصرف کردم و در حین بارداری هم مصرف کردم.
سونوی قلب رو پیش دکتر زنانم رفتم
سونوی ان تی و آنومالی رو پیش آقای نصوحیان انجام دادم.
(موقع زایمان مجبور شدم ی سونوی دیگ انجام بدم که اون پیش آقای نصوحیان نبودم)
فرزندم ک بدنیا اومد مشکل نقص لوله عصبی داشت
یک توده چربی پشت باسنش داشت که به صورت باز نبود و با پوست پوشیده شده بود....
بعد فهمیدم یکی از انواع اسپین بیفیدا هست
که این بیماری ۳حالت داره یا مخفی هست ک اصلا پیدا نیست ومشکلی هم ایجاد نمیکنه یا به صورتی ک نخاع و ریشه های اون داخل این توده قرار داره ک این بدترین هست یک نوع دیگم هست که نخاع داخلش قرار نداره فقط ریشه ها داخلشه واین متوسطش هست
مال بچه من نخاع داخلش قرار نداشت فقط ریشه هاش بود...
رفتم یزد دکتر گفت چون بسته هست مشکلی ایجاد نمیکنه وفعلا کاری نمیخاد بکنی...
حدود دوهفته بعد دیدم پای دخترم بی حس شده رفتم پیش ی دکتر دیگه و گفتن بچه ک ۳ماهه شد بیا تاعملش کنیم
خلاصه فرزندم عمل کردم و الان حدودا حس پاهاش برگشته فقط باید ببرم پیش ارتوپد و فیزیوتراپی....
گفتم مشکل ادرار ک هنوز کوچیک هست و مشخص نیس...
خلاصش کنم دعاش کنید با قلبای پاکتون ان شاالله ک روز به روز بهتر بشه اگه خواست خداباشه....
موند سرش ک اونم تاالان خداروشکر مشکلی نبوده و سالمه
بحث من سر سونو گرافی هست
من سر ان تی رفتم آزمایشگاه مهدیه و فقط یکبار رفتم چون بهم نگفتن که دوباره برم و آزمایش بدم (الان خیلی دنبال اون آلفافیتوپروتیین بودم ک توی آزمایش پیداش نکردم)

۱۴ پاسخ

البته گمونم اگ خیلی شدید باشه اجازه بدن
خلاصه من بخاطر سوالایی ک توی ذهنم بود رفتم و گفتم تجربم بزارم ک عزیزان اسید فولیک مصرف کنید اگر تاالان نکردین طوری نیس استرس به خودتون وارد نکنید ک خیلی بدتره برای جنینتون
این بیماری خواست خدا بوده و سرنوشت دخترم
دلیل براین نیست ک بچه شماهم مشکل داشته باشه
و ازالان استرس بگیرین
حس عذاب وجدان گرفتم ک چرا مطرح کردم
چیزی خواستم اضافه کنم ادامه پایین مینویسم
فقط بسپرین به خدا و بگین هرچی صلاح من همون اتفاق بیفته و از خدا بخواین بهترین هارو براتون رقم بزنه...
هیچ وقتم ناشکری نکنید
بازم میگم این بیماری دختر من دلیل براین نیست ک فرزندتونم داشته باشه چون نادر هست...
(دیگه نمیدونم چرا داخل نت و همین برنامه برای خیلیا این نقص نشون داده شده)و من موندم و اون جمله ک مشکل چی بوده😅
دوستتون دارم برای دخترم دعاکنید ک ان شاالله آینده خوبی داشته باشه مارو از دعای خیرتون محروم نکنید.مرسی از همتون

و امروز پیام دادم و پرسیدم چرا سونو چیزی بهم نگفتن
گفتن داخل سونوگرافی ایران مشخص نیست و ی خانوم دکتری بوده ک داخل سونوش مشخص بوده ک اونم از ایران رفته این چیزیه ک ایشون اینجور گفت
اینم بگم اون سونوی اخری ک رفتم مربوط بود ب وزن وعلائم حیاتی نوزادم چون ضربان قلبش کم شده بود رفته بودم ک اونم چیزی نگف
خلاصه دخترم عمل کردم و بردمش پیش آقای نصوحیان
ایشون گفتن ام ار ای دخترم نشونشون بدم خوندن بچه رو دیدن گفتن زنده میمونه؟ک باعث تعجب ماشد اخه اونایی ک وضعشون بد باشه فوت میکنن و ماهم گفتیم نمیدونیم وضعیت سرش چجوریه ک همونجا از سرش سونو گرفت گف مغزش خوبه....
حتی گفتیم میگن توی سونو مشخص میشه و ایشون گفتن این نوعی ک دختر شماداره باسونو مشخص نمیشه گفتم برای بچه بعدیم چیکارکنم گف این جهش ژنی بوده اتفاق افتاده قبلش برو مشاوره ژنتیک وام ار ای بده...
(دوستان نمیگم برین ام ار ای بدین ک ضررم داره به همراه اشعه)
و گفتن ما براساس این چیزایی ک ازمون خواستن بررسی میکنیم منظورشون همین دولت بود و چیزایی ک توی جدول نوشته بوده
یجا گفتم تیک نداشت
ی گزینه بود زده no open spin bifida که با سونوی ی خانوم دیگ ک بررسی کردیم اونم همین جمله بوده ینی اسپین بیفیدا باز مشاهده نشد
راجب سقط پرسیدم گفتن اجازه سقط قانونی نباشه غیر مجاز باید.....

دقیقا فولیک پیش گیری میکنه ولی بازم صد درصدی نیست و شانسیه بودن کسایی که فولیک خوردن و اینجور شده…پس الکی نباید استرس گرفت واقعا همه چیز دست خداست.بدون اجازه اون برگی اژ درخت نمی افته.مرسی مامان نفس بابت به اشتراک گذاشتن تجربت،انشالله دختر خوشگلت اینده خوبی در انتظارشه.دکتر زنانت کی بود عزیزم؟و میخوای بری زیر نظر کی؟

سلام ممنون عزیزم که صادقانه تجربتونو نوشتید. یه سوال دارم شما واکسن کرونا زده بودید؟

ایشالا که بچه شما حالش خوب خوب میشه نگران نباش نه عزیزم ربطی به تو نداره کلا این بارداری ما از خوش روزگار همش افتاده تو هول و استرس …ایشالا که هرکی نداره خدا بهش بده هرکیم داره صحیح و سالم به دنیا بیاره و زانو خیر زمین بذاره..شمام سلامتی کامل بچتون بدست بیاد❤️😍🥰

ان شاءالله سلامت باشه دخترت

ممنون عزیزم ک تجربیاتت رو در اختیار همه. گذاشتب
انشالا تن گل دخترتب ب ناز طبیبان نیاز مند نباشه و شاد باشید

من از دیروز تاحالا سرگردونم التماس شوهرم میکنم منو ببره سل فری ،ولی میگه اگ مشکوک‌بشن توی ازمایش ان تی هم حتی یه درصد اونوقت میریم، من اریترون رفتم ازمایش دادم بهشون گفتم چندمورد بیماری تو فامیل شوهرم بوده و برام نوشتن حالا تا ۳۰ ام ک جواب آزمایشم بیاد من هزاربار میمیرم و زنده میشم، ولی تصمیم گرفتم دیگه فولیک اسید نخورم، دیگه هم نصوحیان نمیرم میرم تحقیق میکنم یجای دیگه میرم
خدایا خودت کمک کن 😭😭

من برای فرزند قبلیم اسن مشکل داشتم متاسفانه مجبور به سقط شدم باید فولیک اسید ۵ بخورن افرادی که دفع دارند

عزیزم ممنون که تجربتو به اشتراک گذاشتی انشاالله گل دخترت صحیح و سالم زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه و همیشه موفق باشه😘🙏🏻

چ‌جالب. نمیدونستم همچین بیماری هست انشالله دخترت خوب خوب میشه
من قبل اقدام فولیک نخوردم بعد بارداری خوردم چی😂😂😂😂 ذهن درگیر شد تا ان تی فکرم مشغوله

سلام عزیزم یعنی تو برگه ازمایش الفا فیتو پروتئین این موضوع مشخص بوده؟؟؟چون انگار دقیقا این ازمایش مال همین موضوعه

و امروز پیام دادم و پرسیدم چرا سونو چیزی بهم نگفتن
گفتن داخل سونوگرافی ایران مشخص نیست و ی خانوم دکتری بوده ک داخل سونوش مشخص بوده ک اونم از ایران رفته این چیزیه ک ایشون اینجور گفت
اینم بگم اون سونوی اخری ک رفتم مربوط بود ب وزن وعلائم حیاتی نوزادم چون ضربان قلبش کم شده بود رفته بودم ک اونم چیزی نگف
خلاصه دخترم عمل کردم و بردمش پیش آقای نصوحیان
ایشون گفتن ام ار ای دخترم نشونشون بدم خوندن بچه رو دیدن گفتن زنده میمونه؟ک باعث تعجب ماشد اخه اونایی ک وضعشون بد باشه فوت میکنن و ماهم گفتیم نمیدونیم وضعیت سرش چجوریه ک همونجا از سرش سونو گرفت گف مغزش خوبه....
حتی گفتیم میگن توی سونو مشخص میشه و ایشون گفتن این نوعی ک دختر شماداره باسونو مشخص نمیشه گفتم برای بچه بعدیم چیکارکنم گف این جهش ژنی بوده اتفاق افتاده قبلش برو مشاوره ژنتیک وام ار ای بده...
(دوستان نمیگم برین ام ار ای بدین ک ضررم داره به همراه اشعه)
و گفتن ما براساس این چیزایی ک ازمون خواستن بررسی میکنیم منظورشون همین دولت بود و چیزایی ک توی جدول نوشته بوده

آقای دکتر نصوحیان خیلی انسان باشخصیت محترم بودن که باکمال آرامش همچی دیدن و برامون توضیح دادن و اجازه فیلم هم دادن و بشخصه دیدم هرکی اونجا بود حتی اگ بچه نچرخیده بود بهش زمان میداد حتی من یکبار زودتر ک رفتم بهم گفتن بدون پرداخت هزینه چند روز بعد برم ک همچی مشخص باشه
خلاصه گفتن همچی سالمه وخوبه توی آنومالی فقط موقعی که میخواستیم بریم آقای دکتر گفتن یچیزی هست که چیز خاصی نیست وبرین به سلامت
و من و همسرم از ذوقی ک داشتیم این صحبت دکتر انگار اصلا نشنیده باشیم و بخاطر اعتمادی ک داشتیم خداحافظی کردیم رفتیم
اینارو توی تاپیک های قبلیم هم توضیح دادم
از دکتر دخترم ک پرسیدم گفتن قرص اسید فولیک میتونه از این ناهنجاری جلوگیری کنه و این دلیلی نیست ک الان اونایی ک نخوردن یا یهوویی حامله شدن استرس بگیرن چون خیلیا سالم بودن بچه هاشون

سوال های مرتبط

مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۱۰ ماهگی
#پارت 2#
من اون شب توی بلوک زایمان بستری شدم وای نگم ک چقد بد بود فک کن کلی زن ک پاهاشو باز کرده بود و فقط جیغ میزدن من همون شب تا صبح نتونستم چشامو روی هم بزارم واقعا ترسیده بودم فقط گریه میکردم ولی واقعا وحشتناک بود حالا اومدن بهم امپول بتامتازون زدن برای ریه هاش ک برسه ولی بلاخره من اون شبو صبح کردم و شب دیگه رو بردنم بخش تا بازم امپولو بزنن چون باید سه تا شو یه شب میزدن سه تای دیگشو ی شب دیگه بلاخره زدنو خداروشکر وضعیت بچه خوب بودو دکتر ترخیصم کرد و قرار شد من هفته ای یکبار بیام سبزوار ک سنوی داپلر بدم و هفته ای دو بار ان اس تی ولی توی شهر خودمون بدم ک وقتی رسیدم به هفته ی 35 وقتی شنبه رفتم سبزوار تا سنو بدم دکتر گفت باید زایمان کنی چون هم اب دور جنین کمه هم سه هفتس بچه اصلا رشد نکرده ک اخرین سنوم ک همون روز بود بچه 1880 بود ک برام نامه سزارین و نامه بستری نوشت برای دوشنبه ک من میشدم دقیق 35 هفته 5 روز ک من رفتم خونه خودمو تا دوشنبه ک اماده شم ساک بچه رو بستمو اماده بودم تا دوشنبه زایمان کنم ولی بگم ک کلی استرس داشتم نگران ک بچه خیلی کوچولو نباشه یا خدای نکرده ریه هاش تشکیل نشه بره دستگاه حالا بماند ک شد روز یک شنبه و من شبش کلی استرس و ترس تا صبح اصلا خوابم نبود ک دکتر اول گفته بود ساعت 7 و نیم بیمارستان باش ولی باز روز قبل عمل زنگ زد گفت نه باید 6 اون جا باشی دیگع ما چون راهمونم دور بود از ساعت 3 صبح حرکت کردیم
مامان نی نی مامان نی نی ۴ ماهگی
#پارت_فکر_کنم_شیشم_تجربیات_بارداری

برای کسی ک مثل من بارداری سختی رو میگذورنه قسمت اولش تو تاپیکام هست
تو قسمت قبل راجب
#هماتوم #افسردگی بارداری گفتم
وحالا انگار مرحله جدیدی برام انلاک میشد بله توده پستانی با نشونه ی ترشح زرد رنگ گاهی خونه از یک پستان و از یک نقطه
باید بگم ک خب کم پیش میاد مثل من کسی توی بارداری چالشاش انقد عجیب شروع بشه و من قصدم ترسوندن هیچ مادر بارداری نیست فقط با درختیار گذاشتن تجربیات بارداریم میخوام اطلاع رسانی کنم و شاید کسی نیاز داشته باشه مثل من با خودن این مطالب بدونه کسی مثل خودش بوده و باعث دلگرمیش بشه
بزرگ شدن توده های پستانی توی بارداری کاملا طبیعی داشتن ترشحات شیری ابکی زرد رنگ تو بارداری از هفتهی پایین هم طبیعیه اما چیزی ک نیاز ب برسی داره این ک اون از یک پستان بدون دستکاری و گاهن خونی بود
سونوی پستان دادم و همچی روالن طبیعی بود اما از شانس بد ی توده پیلوما ی غدد شیری در مسیر شیردهی بود و همین باعث ترشحات میشد و من میدونستم ک برای شیردهی ب دلبندم دیگه فقط میتونم از ی سینه استفاده کنم تا بعد از زایمان با جراحی برطرفش کنم تو برسی های بدی توده ها بزرگتر شدن اما چون با روند بهرداری پیش میرفت و شکل نگران کننده ای نداشت فقط بصورت مداوم هر سماه توسط سونو برسی میشدن این رسیدگی هم فقط تا هفته بیست هشت بارداری ادامه تونس پیدا کنه ب دلیلی ک پارت بعد ی براتون تعریف میکنم🙃
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۱۰ ماهگی
#پارت 3#
وقتی رسیدیم بیمارستان رفتیم بلوک زایمان تا کارای بستری و انجام بدیم ک لباسای منو عوض کردنو فرستادن توی بخش و مامانم و شوهرم کارارو انجام میدادم منو بردن توی اتاق ک انژیوکت وصل کرد نو یه خانم دیگه هم بود ک تا وقت عمل کلی باهم حرف زدیم اون خانم ک بچه سومش بود ولی من بچه اولمو استرسم زیاد دیگه ساعت 6 دکتر شد ساعت 8 ک دکتر اومد و من اولین نفر رفتم واسه عمل راستی یادم رفت بگم من واسه این سزارین شدم ک بچم بریچ بود دیگع وقتی رفتم اتاق عمل پرستارا گفتن رفتی سنو ببینی بچه دور نخورده ک تا اون موقع دکتر اومد گفت بچه این خیلی ریزه و ای یو جاره نمیتونه دور بخوره دیگع خیال منم راحت شدو رفتم نشستم تا دکتر اماده شه حالا نمیدونم چرا حالت تهوع داشتم و بالا میاوردم ک رفتم روی تخت تا امادم کنن تا دکتر بیاد بعد ک نشستم یه پرستار اومد تا واسم سوند وصل کنه من شنیده بودم سوند خیلی اذیت میکنه بده ولی خوب اونقدرم بد نبود فقط همون موقع وصل کردن یکم میسوزه وقتی سوندو وصل کردن دکتر بیهوشی اومد تا امپول بی حسی رو بزنه امپولشم اونقدر درد نداره اونم یه سوزش کمی داره و زود تموم میشه وقتی دکتر امپولو زد بهم گفت پاهات داغ شد ک همون لحضه همچین پاهام داغ شد ک فک کردم ک روشون اب جوش ریختن بعد دکتر کمکم کرد ک دراز بکشم دراز ک کشیدم و پاهام بی حس شد دیگه سوند رو هم حس نمیکردم و راحت بودم چون اولش چندشم میشد دیگه سرمم زدن دستگاه فشارم وصل کردن و من اماده بودم تا دکتر بیاد
مامان جوجوی من😍 مامان جوجوی من😍 ۷ ماهگی
۲سال پیش توی هوای سرد زمستونی ک دیگه ناامید شده بودیم خودمو شوهرم ک ما بچه دار نمیشم دختر خاهرم گفت خاله بریم اصفهان پیش ی دکتر خوب منم ک خیلی ناامید بودم گفتم منک تمام دکترارو رفتم بزار این یکیرو هم برم ۳سال هرماه اصفهان بودم تو سرما و گرماه حرکت کردیم برا تهران اونجا ک رسیدم چون جایی نداشیم رفتیم تو پارک روبرو متب نشستیم چن ساعتی بعد دکتر پیش دکتر ک رفتم با حال خیلی خراب ب دکتر گفتم برا کاشت بزن دیگه نمیتونم دکتری کنم خسته شدم دکترم گفت تا فردا باید بمونی ک شوهرت آزمایش بده ماهم هتل گرفتیم برا یک شب فرداشم ک آزمایش دادیم حرکت کردیم برا دزفول ماه بعد ک خاستم بریم تهران شوهرم گفت دیگه من نمیتونم بیام خسته شدم از دکتری منم ک همیشه بهش روحیه میدادم با اینک خودم روحیم صفر بود خلاصه رفیم صب ک هوا خیلییی سرد بود ساعت ۴صب رسیدم ماشین پارک کردیم تو ماشین خابیدم😢یادمه من رفتم دنبال نان وا میگشتم همینطور ک شوهرم خاب بود خیلی خسته شده بودیم نون گرفتم حدود ساعت ۱۱شد تو پارک داشتیم صبحانه میخوردیم تا مطب ساعت ۳باز شه رفتم پیش دکتر گفت شوهر ضعیفه منم گفتم خب از یکی دیگه برام اهدا کن گفت ن از شوهرت میتونیم تقویت کنیم منم اومدم بیرون از مطب ب شوهرم گفتم اگ میخام بکارم چرا نرم اهواز نزدیک ترهه هم شوهرم با کلی دعوا قبول کرد هی دکتر عوض میکنی فلان از این حرفا یک سال هرماه میرفتم اهواز برا ای وی اف پانچردرد خون ریزی ٥تا جنین برام تشکیل شده بود ۳تاشو زدم با کلی استرس شوهرم خوشحال ترین بود فک نمیکرد ک باید بمون فک میکرد باردارم ۹روز بعد اوفتادم ب خون ریزی برج ۲پارسال بود حالم خیلی بدشد ۳روز مطب بسته بود من اون ۳روز همرو دفع کردم 😢
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۱۰ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی
مامان نی نی مامان نی نی ۵ ماهگی
پارت سه
رفتیم داخل اتاق، یه اتاق با یه تخت وسط با کلی کولر گازی و صفحات نور و مانیتور ،بزدن منو نزدیک تخت و گفتن بشین روی تخت ،دکتر بيهوشي بود و یه خانم‌ک فک کنم دستیار بیهوشی بود و یه خانم دیگ ک دستیار پزشک بود،و یه آقا جوون ک مسوول تمیز کردن اتاق عمل بود فک میکنم، (ک اصلنم نیاز نبود اونجا باشه بنظرم )رفتم رو تخت گفتم آقای دکتر راه نداره منو بیهوش کنی تروخداا گف نه اصلا نگران نباش پشیمون نمیشی،نشسته بودم رو تخت و یک پام به پایین آویزون بود و اونا داشتن به پشتم بتادین میزدن ،یهو دیدن پام پایینه گفتن عع پاتو بده بالا اصلا نباید پات پایین باشه خطرناکه و فلان من پاهامو دراز کردم و با دستام زانومو گرفتم و شانه هامو ریلکس و شل کردم خیلی حس غریب و عجیب و یدی بود یعنی طوری بود ک با اینکه دوس نداشتی اون کارو انجام بدی ولی از اونطرفم میدونستی ک مجبوری و بلاخره باید یجوری اون بچه بیاد بیرون،و خودت تسلیم میکنی دیگ ،حس کردم ک یه آمپول به کمرم زدم ولی اصلا درد نداشت کمرم یکم گرم شد ،فک کردم تموم شد ولی گفتن تکون نخور ک میخایم آمپول اصلی بزنیم ،بعد فهمیدم‌سه تا آمپول بی‌حسی بوده ک زدن تا آمپول اصلی رو وارد کن،آمپول اصلی اصلا درد نداشت مثل یه آمپول معمولی حتی کمتر هم بود دردش، بعد ۷،۸ ثانیه کم کم از نوک انگشتای پام داغ شد داشت میومد بالا اون داغی،بعد دکتر گفت خودتو بکش جلو کم کم منم دو بار خودمو کشیدم جلو بعد دیدم اینقد سنگین‌ شد پاهام و کمرم ک نمتونم برم جلو بعد گفتن حالا دراز بکش،دراز کشیدم دکترم هم وارد شد،خیلیییی خانم خوش اخلاقیه هم مومن هم خوش اخلاق هم‌ پول ویزیتاس مطبش از بقیه جاها ارزون تر ،دستمزد هاش هم خیلی کمم میگیره من فقط به خاطر اخلاق خوش و آرامشی ک بهم می‌داد انتخابش کردم