سلام گل گلیا
دیدی یه اتفاقی کوچولو یا متوسطی میوفته یهو یه جوری اعصابو روانتو میریزه بهم که حسابی حالت گرفته میشه
امروز صبح بعد از صبحانه دخترم گفت بیسکوییت میخوام رفتم براش بیارم اومم دوید تو اتاق خواب دوبار صداش زدم بیا بیسکوییت بخور دیدم صداش نمیاد رفتم سراغش تو اتاق میبینم کشو باباشو باز کرده از توش جوهر مهر که قرمزه رو درآوردی زده به دستش بد که دیده قرمزه فکر کرده رژ لبه زده به لبو دندونو دهنو....
وااااای که منو میگی مثل بمب ساعتی منفجر شدم اخ دلم میخواست بزنمش
آی دلم میخواست بزنمش....
بخدا من اصلا اهل ارایش نیستم یکی دوتا رژ لبم که دارم انداختتشون زیر میز دیگه نمیتونم درشون بیارم نمیدونم این به کی رفته جوهر میماله به لبش....
وای که مردم تا ماک شدن از دستش انقدر حرص خوردم خودم تو خودم هعی دلم میخواست گریه کنم دخترمم میومد میگفت داری چیکار میکنی مامان؟ دلم میخواست خودمو خفه کنم.... وای چقدر روز بدی بود..‌. چقدر اعصابم به هم ریخت باز خدارو شکر نریخته تو چشمش چون باباش جدیدن قطره میریخت تو چشمش جعبه جوهر هم شکل قطره چشمی هاست....
اووووف تو دودقیقه چیکار که نکرد....

۵ پاسخ

یکبار پسرمنم درحد دودقیقه که توی اتاق تنها بود چسب نواری که به کمد زده بودمو باز کرده بود وچسب قطره ای یک دوسه که خیلی قوی رو گذاشته بود دهنش
منکه رسیدم فقط تنها کاری که کردم دستمو بردم دهنش که زبونش به سقف دهانش نچسبه
اونقدر دستمو گاز گرفت ولی درنمیاوردم
تا تک تک چسب هارو از زبان ودندوناش جدا کردم بعد به لبشم بود که با یخ جدا کردم
دستم تمامش جای دندوناش بود وخون میومد
همون موقع شوهرم زنگ زد دکتر متخصص اطفال گفته بود فقط خانومت چقدر فکرش رسیده که دستشو برده دهنش چون اگه زبونش میچسبید باید میبردیمش اتاق عمل جدا میکردیم
خلاصه اونروز من اونقدر اعراض کردم وبهم بد رسید که نگو

خب چرا ناراحتی میکنی کنجکاوی ذات بچه اس میدونم سخته تمیز کردنش ولی من بودم از خنده مرده بودم
تصور دست و صورت قرمزش خیلی باحاله
کاش ازش عکس میگرفتی

وای حالاخوبه نریخته رو فرش یا چیزی ک نشه پاک کرد تو دست صورت ک میشه پاک کرد

اره واقعا همچین موقع هایی ادم تا مرز جنون میره از دست بچهاا

دلت میخاد انقد کتک بزنی ک راحت بشیاا اماا خب نمیشه ک اونم نمیفهمه بچه هس ما باید رعایت کنیم و دم دستشون نزاریم
اون کارش از روی کنجکاویی هس

بچس خب باید تحمل کرد میدونم سخته ولی وضعیت الان منو ببین

تصویر

سوال های مرتبط

مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره
مامان دخملی💕 مامان دخملی💕 ۲ سالگی
دخترم هنوز بیداره خدایا من دیگه کم آوردم 😭چن دقیقه پیش شوهرم بچمو کتک زد سر اینکه گفت پرتقال میخام شوهرم آورد باز گفت سیب آورد باز گفت آب میخام اخرم زدش بچم خیلی گریه کرد ...الان چند وقته وضعیت ماهمینه یه خواب درست نداریم ...اصلا خواب به چشمای این بچه نمیاد ازونورم قرص اعصاب میخورم دست چپم قلبم مدام درد میکنه...خدایا کی میخام روی خوش زندگی رو ببینم؟ازهموننن اول که دخترم دنیا اومده فقططط عر زده گریه گرده مارو خون دل داده...قطره ملاتونین برای خوابش بهش دادم همون هفته اول خوب بود دیگه الان اونم روش تاثیری نداره ...توروخدا یه راهی جلو پام بزارین بگین با بچه غرغرو لجبازی که اصلا نمیخوابه باید چیکار کرد..من گو بخورم دیگه بچه بیارم ..خودم هزارتادرد از بعد زایمان گرفتم اینا بکنار....اذیتای این بچه که تمومی نداره به کنار...شوهرمم عاصی شده صبح میره سرکار نصفه شب میاد خونه میگه تو ماشین بخابم بهتر اسایش دارم تا تو این خونه...بخدا که خستم از مادر بودن ..تابحال همچین بچه ای ندیده بودم هیچ لذتی از کودکی بچم نبردم ...هرکی میبینه میگه خدا صبرت بده با این بچه ..تو شانس ماهم ریدن انگار