۶ پاسخ

عزیزم اینجور مواقع شیاف گلیسیرینه براش بزار برای کودکان باشه فقط دو دقیقه نشده مدفوع می‌کنه

ان ءشاالله که خوب بشه و از این ب بعد جز خنده شیطنت ازش چیزی نبینین

گلم در موقعی ک یبوست میگیره گلابی بده هلو و شلیل بده الو و کره به غذاش اضافه کن آب بیشتر بهش بده قطره بی بی کر بده و نزار بچه اذیت بشه دیدی خیلی اذیته شیاف گلیسیرین بگیر و براش بزار سریع دفع میکنه

نگران نباش
بچه منم ده روز یه بار شکمش کار میکرد

من هر وقت یبوست میشه پوره هلو با گلابی میدم مخصوصا گلابی دیروز صبح دادم تا ظهر دفع داشت بعد دو سه روز

یعنی بخاطر بچه حالتون بد شد

سوال های مرتبط

مامان 🩷نفس🩷 مامان 🩷نفس🩷 ۱۰ ماهگی
خدا خیلی باید آدمو دوست داشته باشه که یکیو بیاره تو زندگیش که هم اسم دخترامون هم قیافه‌هامون هم قیافه بچه هامون هم سلیقه‌هامون هم خاطرات زندگیمون و تقریباً سرنوشتمون شبیه هم باشه و به آدم نشون بده که دوستای خوبم میشه تو این زمونه پیدا کرد من از زمان بارداری از زمانی که ۲۰ هفتم بود با مامان نفس آشنا شدم چون اسم دختر اونم نفس بود و از اون موقع یه روزم نشده که با همدیگه حرف نزنیم شده رازدارم دوستم همدمم همیشه نظراتمون مثل هم بوده همیشه به هم کمک کردیم همیشه همو آروم کردیم حتی وقتی که آنلاین شاپ زدم اولین نفری که ازم خرید کرد و حمایت کرد هم مامان نفس بود خدا یه جوری همه چیو با هم جور کرد بالاخره برای اولین بار با همدیگه چندین ساعت بودیم بچه‌هامون با هم خیلی خوب بازی کردن با اینکه نفس اصلاً با بچه‌ها خوب کنار نمیاد و همیشه گریه می‌کنه
درسته خواهرم الکی چ بدون دلیل خواهرشو بلاک کرد و بیخیالش شد ولی در عوضش خدا یه فاطی بهم داد ک مثل خواهرمه و من برای اولین بار خاله شدم
۱۰ مهر
مامان شازده کوچولو💎 مامان شازده کوچولو💎 ۸ ماهگی
داستان حقیقی یکی از شما
پارت ۱۵
زینب

از حق نگذریم چون بچه پسر بود براش سنگ تموم گذاشتن یه روستا رو غذا دادن دو بار گوسفند کشتن براش.
حتی به لطف پسرم از من هم نگهداری کردن.
این بین تنها چیزی که اذیتم می‌کرد این بود که هر وقت معصومه اجازه می‌داد پسرم از تو بغلش بیرون میومد و من می‌تونستم بهش شیر بدم.
راستشو بگم،به خاطر شغل نظامی پدرم ما بچه‌هاش یه چیزیو خیلی خوب یاد گرفته بودیم،مدارا کنیم و بسازیم...
حتی به قیمت سوختن جوانی و عمرمون باز بسازیم. مخصوصاً حالا که یه پسر داشتم.
اما باز با این حال بعد از دوران نقاهتم با بابام تماس گرفتم بهش گفتم: خوشبخت نیستم, آرامش ندارم, خستم...
گفت حالا یه بچه داری قبلش می‌شد بهش فکر کرد ولی الان چی؟؟؟
خواستم بهش بگم من که تو دوران عقدم بهت گفتم .
اما کی جرات داشت بهش حرف بزنه!
راستم می‌گفت ، باید به خاطر پسرم تحمل می‌کردم...
و من ۴ سال اون زندگی رو تحمل کردم...
چهار سال کذایی که پسرم بیشتر از من تو بغل معصومه بود،۴ سال دخالت. ۴ سال تحمل...
یه شب وقتی می‌خواستم عرفان رو بخوابونم،طبق معمول هر شب که بهونه ی عمه اش رو می‌گرفت اون شب وسط گریه‌هاش گفت : من مامان معصومه رو می‌خوام!
تنم یخ زد! با وحشت گفتم عرفان چی گفتی؟ اون همچنان داشت گریه می‌کرد با ناله می‌گفت من مامان معصومه رو می‌خوام...
برگشتم به علی گفتم می‌شنوی چی داره میگه!!!!
علی خیلی بی‌خیال گفت چیزی نیست که! حالا معصومه هم بچه نداره این بچه صداش کنه مامان. چیه مگه!
گفتم مگه مادر مرده است که به عمش بگه مامان؟!
علی بهم گفت تو خیلی عقده‌ای هستی،چی میشه دل یه بنده خدا رو شاد بکنی؟
به هر بدبختی بود اون شب عرفان رو خوابوندم.
مامان مَهبُد🧿💙 مامان مَهبُد🧿💙 ۸ ماهگی
سلام‌ خوشگلا چون چند روزه زیاد میبینم تو تاپیکا که بچه ها بدنشون دون دون قرمز شده یا پاهاشون سوخته اومدم تجربه ام رو بگم
مهبد تقریبا دو هفته پیش مریض شد، تب کرد و ابریزش بینی و اینا بدنش هم یه کوچولو دون دون شده بود خیلی شدید نبود(دارو بهش سیتریزن هم میدادم)
از وقتی خوب شد داروشو قطع کردم این دون دون هاش شدیدتر شد و میخاروند همش خودشو حتی تا ناحیه تناسلی اش هم رفته بود که من فکر میکردم به خاطر اسهال سوخته دیشبم تاپیک گذاشتم که تا صبح نخوابید اذیت بود
امروز دوباره بردم دکتر، دکتر گفت این ویروس جدیده اینجوری میکنه(روزئولا ) اون موقع که مریض بود تا یه هفته سیتریزن میدادی نمیذاشته بریزه بیرون قطع کردی ریخته بیرون
یه کرم دست ساز داد که گلیسیرین و بتامتازون داره تو ترکیباتش یه شربت لوروتادین هم داد شبا بدم بهش گفت یه چند روز هم گرمی نده به(خرما، تخم مرغ، اووکادو)
گوش شیطووون کر اونو زدم از سر شب یکم از خارش افتاده شربتم که خواب اور بود فعلا خوابیده تا ببینم بهتر میشه یا نه