۱۲ پاسخ

من برعکسش و شنیدم میگن دردای زایمان دختره میاد و میره زایمان پسر دردش تنده نمیره
خوش قدم باشه برات مبارکت

اره مامان منم میگه زایمان دختر سخت تره من با اینکه وزنم از داداشم کمتر بوده و بچه دوم بودم خیلییی اذیت شده سر من
سر داداشم اینقد اذیت نشد

منم هم درد زایمان طبیعی کشیدم هم سزارین شدم... صد در صد انتخابم همون سزارین هست. طبیعی خیییلی سخت تره. و درد یک ساعت آخرش وحشتناکه

عزیزم مبارک باشه گلم 😘💖
برعکسه عزیزم زایمان دختر میگیره ول میکنه ولی زایمان پسر کمر شکنه یهو میگیره ول نمیکنه

من بچه اولم دختر بود هفت ماهه دنیا اومد ولی خیلی راحت بود
زایمان دوم هم دختر بود باامپول فشار دنیا اومد و خیلی اذیت شدم
اینم دختره و مجبورم طبیعی بیارم چون هزینه سزارو ندارم
امیدوارم ک راحت باشه برام

کدوم بیمارستان بودی و دکتر کی بود

واقعا به پسر دختر بودن نیست ، من زایمان اولم بود ، پسر دارم و واقعا زایمان سختی داشتم .. زایمان طبیعی واقعا از سزارین سخت تره خیلی

منم درد طبیعی کشیدم فهمیدم خیلی بی فکر تصمیم گرفتم من آدمش نبودم و به اون لحظات و ساعت روی دیوار روبروم فک میکنم اشکم درمیاد به مامای که گفت برام بی دردی میزنه اما گولم زد و همش آمپول فشار داد بهم

تو صب تا ظهر اومده مال مو 14ساعت نومه چ میگی

من سه روز درد داشتم هرآنچه آمپول فشار و قرص زیرزبوتی دادن فقط درذم بود و دهانه رحم باز نمیشد

مامان منم همینو میگه میگه زایمان پسر سخت نیست دختر سخته منم بچه اولم پسر بود با اینکه ۳۳هفته زایمان کردم ولی زباد سخت نبود این یکی خدا کنه خوب پیش بره خیلی میترسم

ماشالا صبح تا ظهر زایمان کردی میگی راضی نبودم پس من چی بگم که ۲۰ ساعت درد کشیدم تا بدنیا بیاد 🥲

سوال های مرتبط

مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 5
صدای گریه بچم رو که شنیدم خیالم از بابتش راحت شد انقدر ماما و پرستار دور تختش جمع شده بودن من اصن نشد ببینمش ، اون روز من تنها کسی بودم که داشتم طبیعی زایمان میکردم همه لحظه به دنیا اومدن بچه توی اتاقم بودن 😂 ساعت 4عصر بود که پسر نازم به دنیا اومد دیگه زودی بعدش بیهوش شدمو تا یک ساعت و نیم بعدش به هوش اومدم به شوهر و مادرم که دم در بودن گفته بودن بیان پیشم
مامای شیفت هم دوبار اومد شکمم رو فشار دادن درد خیلی زیادی داشت یعنی من دیگه ذره ای جان و تحمل درد کشیدن رو نداشتم
ولی الحمدلله به خیر گذشت با اینکه سختی داره ولی وقتی به چشمای پسرم نگاه میکنم بغلش میگیرم تمام اون سختی ها برام شیرین میشه
دیگه یکم که گذشت و ی یک ساعتی هم خوابیدم ، درواقع خمار بودم فکر کنم از عوارض داروها بود 😴 پاشدم مامانم یکم غذا بهم داد و پرستار اومد کمکم کرد بلند بشم که هم راه برم هم خون و لخته ای اگه هست به واسطه ایستادن خارج بشه کمکم کردن برم سرویس تا بدنمو بشورم و لباس بخش رو بپوشم با درد بخیه حرکت برام خیلی سخت بود اینکه جابه جا بشم و یا بشینم دیگه کم کم آماده شدم ساعت 8 شب بود با ویلچر بچمو گذاشتن بغلمو بردنمون به سمت بخش