۱۹ پاسخ

اصلاداهل نصیحت نیستم.....حالم بد میشه از نصیحت....من دیشب تا صب ده بار بیدار شدم....سیبلم شده اندازه بابام...ولی توروخدا همیشه بگو شکر....بخدا نگاه پسرم میکنم هر لحظه میگم خدایا دمت گرم ک سهم منو دادی.....بخدا چیز کمی نیس....‌آخر آخر نعمته....

من شایداعصابم خوردبشه دادبزنم فوش بدم چرت پرت بگم ولی هیچ وقت دلم نخاسته برگردم عقب....ببین خانوادت مشکلات خانوادتو رهاکن خانواده جدیدت خیلی مهم ترازخانواده قبلیت هست منم مامانم مربض دستش گردنش دردمیکنه میره سرکارتوفروشگاه چندساعت مشغوله اذیت میشه بابام اعتیاد داره زیادنمیره سرکار و خوبه ها ولی یه موقع هاباداداشم مامانم بددهنی میکنه فوش میده ولی من دیگ فکرشون نمیکنم میگم من ازاون جااومدم بیرون چرا واسه شوهرم ک واسه آرامش خنده من تلاش میکنه غصه خانوادمو بیارم چرا بااونا خودمو پیرکنم غصه خوردن نخوردم من هیچ چیز عوض نمیکنه سپردم بخداخودش درست کنه تویه کوچه ایم هروقت اعصابم خوردبشه نمیرم ونمیبینم واسم عجیبه رفتارای تو واقعاچراکاسه داغ ترازآشی جوونی شوهربچه خوب فدای کی میکنی اززندگیت لذت ببر هرجا مانعی بودراهتو عوض کن برو یه طرف دیگ هیچ وقت گریه کردن درک نکردم اثن ما آدمای ضعیف یا بچس وقتی بزرگ بشی یابایدبجنگی یاصبوری کنی یافراموش...

سلام عزیزم خواستم بهت بگم توی همه ی خانواده ها مشکل هست ولی قرار نیست تو بار این مشکلات رو به دوش بکشی خانواده ایی که تو داری میسازی از خانواده ایی که توش اومدی مهم تره
به بچه و شوهرت برس شبا برو کافه برید کنار آب،توی خونه عود روشن کن قهوه بخور خیلی بهت کمک میکنه کتاب بخون حیف جوونیت عزیزم اونقدر سخت نگیر
خانواده ی تو هم خدایی دارن

من داغون شدم دیگه من که دیگه سه تا قدو نیم قد دارم دیگه جام هیجا نیست اذیت میکنن

عزیزم من تو شرایط توهم میفهممت چی میگی😔 چه میشه کرد شکر براشون

الهی بمیرم خواهر منم این وضعیت تو داشتم از روز اول زایمان تا که بچم پنج ماهش شده افسردگی شدید گرفتم جوری که دوست داشتم شب روز با شوهرم دعوا کنم زدم موهایمو که اینقد دوست داشتم خیلی بلند بود همگی کوتاه کردم شب روزم شده بود گریه دیگه تحمل کرده نتونستم اومدم پیش مامانم خونه گرفتم الان اینجا خیلی خوبه از روزی که اومدم خیلی روحیم خوب شده همیشه پسرم یا دست مامان مه یا دست خواهرم باید یکی کنار آدم باشه تنهایی روانی میشی

هممون همینیم عزیزم خدا کمکت کنه مادر شدن سخته واسه همین میگن بهشت زیر پای مادرانه ولی سعی کن کم نیاری این روزا میگذره همیشگی نیست من سردخترم چون بچه اولم بود سنمم کم بود خیلی بی تاقتی کردم وقتای رفتارم باهاش خوب نبود الان 6سال گذشته هنوز حسرتش تو دلمه دخترم بزرگ شده حتی یادشم نیست ولی خودم چی وقتی یادم میاد دلم اتیش میگیره میگم کاش بی تاقتی نمیکردم کاش صبورتر بودم مگه این بچها غیر از اغوش من که براشون ارامشه کیو دارن واسه همین سر این بچم باوجودی که انقد بعضی وقتا کم میارم میشینم گریه میکنم خسته ودرمونده. میشم ولی سعی میکنم رفتار بدی نکنم باهاش چون این روزا هم مث بچگی دخترم همش میگذره

مامانه نیلدا مشکلات خانوادتو بزار پشت در خونت چون تو الان ی مادری ....تو مادرت ناراحته چقد روت تاثیر میزاره؟؟ بچتم الان همینه تو ک حوصله نداشته باشی و ناراحت باشی اونم ناراحته ....کسی ب قدرت نمیدونه هرچی غصشونو بخوری اخرم کارادرست میشن ولی تو میمونی و ی روح افسرده وی بچع گوشه گیر

ببین منم از وقتی بچه دار شدم با شوهرم بعضی مواقع دعوامون میشه یه غذای خوب نمیتونن درست کنن باور کن الان ۷ ماهه نن آرایشگاه نرفتم خودم که قبل بچه اینقدر خوشکل و چاق و خوشتیپ بودم که همه حسرتمو میخوردن الان دیگه شدم استخون اما ب بچم نگاه میکنم فقط میگم خدا رو هزار مرتبه شکرت بزرگترین نعمت بهم دادی
تو هم ب قشنگیای بچه فکر کن

ببین چی حالتو خوب میکنه همونو انجام بده

منم هروز این میگم 😂🤭با اینکه ۲ سال اقدام بودما

الهی بگردم چقد دلت پره عزیزم ♥️

منم دقیقا حس تورو دارم
کلی مشاور عوض کردم کمکی ام دارم ولی فایده نداره
عاشق بچمم ولی حس میکنم خودمو از دست دادم دیگه دارم فقط با جریان زندگی پیش میرم نه چیزی خوشحالم میکنه نه چیزی برام اهمیت داره

من تو شهری که هستم خونه پدرم ،خواهرم برادرام، جارهام خواهر شوهرم ،همه هستن ولی یه ثانیه هم راضی نیستم بزارم پیشه کسی بچه رو بزارید کالسکه ببرید بیرون هم برای اون خوبه هم برای شما

درسته سخته خیلی کم میاریم ولی من خودمو میگم بعد سه سال حسرت وناامیدی بچه دارشدم هروقت خسته میشم یادم میادچه شبایی روباگریه صبح میکردم آروم میشم

عزیزم حتما برو مشاوره. وقتی حالت خوب بشه میبینی که اونقدرا هم سخت نیست. این هم یه مرحله از رشد هست. مادرشدن... تو الان خدای اون نینی هستی. اول به خودت کمک کن سرحال بشی که بتونی مامان شادی باشی

اخ گفتی مدام تو سرم صدای گریس بدون هیچ کمکی بدون هیچ حال خوبی😢

دقیقا بعد بچه هیچی مث قبل نمیشه
ولی انقدر عزیزه ک فدای ی تاره موش

کمکی نداری عزیزم منم چون کسی رو ندارم خیلی سخته برام حق داری خدایی

سوال های مرتبط

مامان تینا👨‍👩‍👧 مامان تینا👨‍👩‍👧 ۱۰ ماهگی
سلام مامانای قشنگ و مهربون و صبور
انشاالله حال دلتون خوب باشه

داشتم یه گشتی توی گهواره میزدم که پیام‌هایی دیدم با این مضمون که چقدر بعضی از مادرها بابت حرف دیگران درمورد بچه هاشون دچار ناراحتی شدن ،مثلا یکی درمورد وزن بچه نظر داده یکی درمورد بغلی بودنش یکی درمورد غذا خوردنش یکی در مورد شیطنت بچه یکی در مورد شیوه تربیت و...
من خودم راستش این مدت که درگیر موضوعی درمورد بچه م بودم ،سعی کردم از هر فضایی که احتمال نظر منفی و غیر تخصصی میدادم دوری کنم،چون واقعا این مدت انقدر شکننده بودم که واقعا تحمل هیچ دردی اضافه بر درد خودمو نداشتم ،اما خیلی از مادرا امکان فاصله گرفتن رو ندارن ،من پیشنهادم اینه بیاین به عنوان یک مادر ،یک چالش راه بندازیم ،چالش #نه_به_اظهارنظر_درمورد_فرزندم
حالا به هر شکلی که بلدیم این فرهنگ رو جا بندازیم ،که عزیز من،درسته تو تجربه داری حتی بزرگتری حتی بچه های بیشتری داری و...اما تو متخصص نیستی،من فرزندم رو تحت نظر متخصص وبا دنبال کردن علم روز فرزندپروری بزرگ میکنم ونیازی به کمک شما نیست وهروقت نیاز به کمک داشتم اعلام می‌کنم.شاید خیلی ها بگن شما خیلی سخت میگیری اما واقعا ممکنه چیزی برای یکی مهم نباشه وبرای دیگری مهم باشه واین قابل احترامه.من تمام این مدت که مادران عزیز،درمورد بیماری بچه هاشون با من صحبت کردن ،درکناراینکه باتمام وجودم براشون ناراحت بودم ومیتونستم باتوجه به تجربه ام بهشون حرفهایی بزنم،اما فقط گفتم لطفا به پزشک مراجعه کنیدوحتی اگه شک هم دارید نظر متخصص روبپرسید،چون منم یه مادرم نه یک پزشک.
بازم خوشحال میشم نظر شمارو هم بدونم