۷ پاسخ

دختر منم محتاطه ، دیشب بردم پارک مثل پسر شما ،تازه اگه کسی می خواست سوار شه این برمیگشت پایین ،عصبانیم کرده بود ، اخه چندبار دیده بچه ها همدیگرو میززنن انگار از بچه ها میترسه

پسرمنم همین حس میکنم از بس منو باباش مراقبشیم ترسو شده

پسر من. تا سه چهار سالگی. خیلی سر نترسی داشت خیلی. وای اینقد. نگهداریش. سخت بود ولی از بس. تنبیهش. کردم و گاهی کتک زدم سر ابن کاراش. الان به شدت ترسوه

وای دختر من هر لحظه به حادثه بزرگ درست می کنه
از یه چیز بی خطر چنان چیزی میسازه یهو ادم گیچ میشه
همشم به خاطر باباشه
هر کاری می کنه سرود میخونه براش
تو میتونییییی
تو قهرمانیییییی
با هم میخونن همکاری می کنن خرابکاری می کنن
کدوم بچه ای صندلی غذاشو خراب کرده تا حالا این به اونم رحم نکرده خدا شاهده

پسر من مثل پسر خواهرت از دیوار راست بالا میره

دقیقا پسر منم خیلی محتاط هستش و اصلا ریسک نمیکنه
این عکسو ببین
ماشین همسرم بود هرچی بهش میگم باباست حواسش هست
همش میترسید می رفت کنار وایمیستاد🤣

تصویر

دختر خواهر شوهر منم همینطوره دقت کردم دیدم خواهرشوهرم خیلی مواظبه وقتی کاریو انجام میده خرابکاری نکنه
مثلا آب میخوره اشکالی نداره بریزه، یا غذاشو بذار جلوش بذار در حد خودش خرابکاری کنه، همش نترسه اگه کاری کنم مامانم دعوام میکنه یا هرچی‌‌.. مستقل بار میاد هرچند خرابکاری کنه اشکال نداره

سوال های مرتبط

مامان تیام🪽🌈🧿 مامان تیام🪽🌈🧿 ۲ سالگی
#درد ودل💔😓
میگم بچ های شماهم اینجورین کله شقن من ب تیام هرچی میگم مثلا بگو فلان چیز ی کلمه رو میگم اصلا همکاری نمیکنه خیلی اذیت میکنه خیلی بهونه گیره همش دوس داره منو اذیت کنه مثلا در حال انجام کارای خونه اصلا کاری باهام نداره چون میدونه دارم حمالی میکنم ولی فقط کافیه بشینم ی گوشی بگیرم دستم انقد بهونه میگیره ک فقط میگ ی چیز بده فقط می‌خواد منو بلند کنه خودشم نمی‌دونه چی می‌خواد هرچی میدم میگ ن فقط قصد بلند کردن منو داره دیگ ناشکری نشه خداروشکر تنش سالمه راه میره میدوعه ولی واقعا در طول روز خسته میشم هیچکسب‌رو ندارم نگه داره ینی دارم تیام چون خیلی لج میکنه سرشو میکوبونه هیچکی قبولش نمیکنه حتی مامانم قشنگ با زبون کف تیام اذیت میکنه زیاد نیا اینجا در صورتی ک بچ ابجیمم اذیت داشت ولی ب اون جرات نداشت بگ خلاصه اینو میخوام بگم تیام اصلا تو یادگیری همکاری نمیکنه باهام مثلا هرچی میگم چهارزانو بشین گریه میکنه پاهاشو باز میکنه ب شدتتتتت بدتر از باباش لجبازه منم بی حوصلگیم برمیگرده ب این ک اصلا اصلا از شوهرم زبون و روی خوش نمیبینم ک‌بخوام ب بچم منتقل کنم ینی وقت بذارم براش چیکارکنم وقتی رفتارای بد از شوهرم میبینم بی محلی میبینم تمام انرژیم میره ب نظرتون چیکار کنم تیام یکم تو‌کاراش پیشرفت کنه آخ خودش اصلا بچ ای نیس ک همکاری کنه میگم تیام بگو مثلا مامان میگ نننننن ولی روزهای دیگ یا ی چیز بخواد قشنگ مامان صدا میکنه ۳۰تا کلمه میگ ولی دوکامه ای نمیتونه بگ
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۲ سالگی
بچه ها یه راهنمایی ضروری
مامانم چهار تا بچه داره
کلا تو زبون بچه داری خیلی بلد هست یعنی ب بچه های خاله هام
دختر خاله هام تو ختنه تو ناف مادرم رفته
از وقتی دختر من ب دنیا اومد
چن وقت بعدش پسرم بخاطر لوزه بستری شد دیگ از بیمارستان ب بعد ب من وابسته شد
این وابستگی اقتضای سنش هست
متاسفانه مامان من اینا رو نمیدونه
و کلا ب من ایراد میگیره
وای چرا بلند حرف زدی

مثلا بچه ها گربه کنن از پشت گوشی ی جوری وحشتناک و ترسناک میگ ایوای چی شده
میگم هیچی بابا مثلا زمین خورد
برمیگرده میگه ایوای انگار گریه کنه
چرا مراقب نیستی اگ سرش چیزی شد چی
در عادی ترین حال ها وحشتناک برخورد می‌کنه
پسرم موهای دخترم رو می‌کشه میگ ایوای این بچه از ترس مرضی خواهد گرفت
آخرش یه چیزی میشه
منم عصبی میشم بلند و تند جواب میدم
میگم این همه بچه ها دعوت می‌کنند
مگ قرارع همه تک فرزند باشن
الآنم زنگ زدم دارن میان اینجا
بخدا می‌دونم کلی درسز می‌کشه اون همه راه میان
کمک حالم هست
ولی الان پسرم ک دل‌پیچه داره یهو گریه می‌کنه
می‌دونم میخاد وحشتلک بپرع جلوم ایوای این یه چیزیش هست ببرید اورژانس
میگم آخه چطور رفتار کنم