۷ پاسخ

اخیییی من یکم افسردگی گرفته بودم
احساسات شمارو داشتم وقتی از چهله درآمد بچم دیگه عادی شده بود و خسته نمیشدم

اصلا نفهمیدم چطور بزرگ شد از بس سختی کشیدم
همش میگفتم زودتر بزرگ شه استراحت کنم

منم سر پسرم همینطور بودم
افسردگی گرفته بودم از مامانم دور بودم یکم نه ما وسیله داشتیم نه مامانم
هیچ کسی کمکم نبود
هیچ کسی درکم نمی‌کرد
میگفتن چرا مثلا لباسا مونده شسته نشده
هرچی توضیح میداد اصلا از بغلم پایین نمیاد بخدا حتی ظرف شستن آشپزی کردن هم بغلم بود...
استراحت من ببخشید ولی فقط تو دسشویی بود
به بهونه دسشویی میرفتم یکم چشمم رو هم میذاشتم
خداروشکر الان دیگه خونم آوردم نزدیک مامانم
الهی شکر الان دیگه هم ما ماشین داریم هم مامانمینا

اینا میگذره این روزا خیلی قشنگه لذتشو ببر من نمیدونستم نینی دارم ماله دخترم. الان زود می‌خوام اینم زود بیاد صداشو تو خونه بشنومم دارم غش میکنم برا اون روز

اخی عزیزم این روزام میگذره چهل بچه ات که دربیاد دیگه عادت میکنی از همسرت کمک بگیر

من که اصلا دلم نمیخواد بجز مامانمو شوهرم کسی یکماه اول بیاد کمک خیلی حساسم دلم میخواد بچرو دست کسی ندم حس میکنم افسردگی میگیرم اگه بعد زایمان همش ازم بگیرنش

چون لذتشو حس نمیکنه فقط داری با خستگی هاش مینالی

سوال های مرتبط

مامان سید یحیی مامان سید یحیی ۱ ماهگی
یک ماه شد که من برای اولین بار مادر شدم
سخت بود؟ خیلی!
شیرین بود؟ بسیار زیاد
پشیمون نشدی؟ به هیچ عنوان!
تنها دغدغه ام فعلا این روزا خواب خودمه, که میدونم زمانی میرسه که بچم ۶ ساعت هم بخوابه برای من کافی خواهد بود، فعلا هر دو ساعت گشنش میشه و من بیدار میشم و کم خوابی اذیتم میکنه
با هیچ چیز دیگه اش مشکلی ندارم و دارم از تک تک روزا لذت میبرم، کولیک نداره، رفلاکس پیدا و پنهان نداره، گاهی نفخ زیاد اذیتش میکنه و با ماساژ اوکی میشه، هم شیر خودمو میخوره هم کمکی، به نظرم داره خوب وزن میگیره و خدا شاهده که ناراحتم که انقدر زود داره بزرگ میشه
الان دلم برای بارداریم تنگ شده که توی دلم بود، میدونم بعدا دلم برای این اندازه کوچولو بودنش تنگ میشه
دلم برای تکون دادن سرش برای پیدا کردن سینه تنگ میشه، دلم برای چشمای گردش که نمیتونه یه جا رو متمرکز نگاه کنه تنگ میشه، دلم برای بوی تنش که چند وقت دیگه خبری ازش نخواهد بود تنگ میشه.
میگن بغلش نکن، بغلی میشه ،ولی آخه دیگه کی میتونم اینجوری توی بغلم لقمه اش کنم؟ یه روزی بزرگ میشه، قدش از من بلندتر میشه و وقتی تو دلم دارم قربون صدقه ی قد و بالاش میرم بگم مامان جان یکم خم شو و مامان بی نوات رو بغل کن
یه ماه به همین سرعت گذشت و من هیچ وقت به اندازه ی الان از گذر زمان متنفر نبودم💔
مامان آقاامیرحسن 💙 مامان آقاامیرحسن 💙 ۷ ماهگی