۵ پاسخ

مامان نور چشمم گهواره خراب شده پیوی پیامت نقطه اومده خودش نمیاد ،خاستی زیر پستم بگو شماره بدم ایتا پیام بدی زود پاک کنم تونسی اینم آیدیمه@Mimsaeedi

کانال ایتامه https://eitaa.com/denizlebas

باباش وقتی هست براش وقت میذاره یا نه؟ توجهش به بچه چجوریه.؟

ولی موقع خوابیدن هر کی جز من و خودش باشه دیگه نمیخوابه ب زوووور ایقد اذیت و میپره رو سرو کلمون تا وقتی خسته بشه بخوابه
ولی وقتی تنهاییم راحت میخوابونمش این کارا نمیکنه

میتونم بپرسم چرا نرفتین خونشون دوسال قهرین؟

بچه منم هرکی ببینه نمیخاب فقط بامن تنهاباشه میخاب چ بابا چ دوست چ اشنا

سوال های مرتبط

مامان 👑نور چشمم👑 مامان 👑نور چشمم👑 ۲ سالگی
توروخدا کسی میدونه من باید چکارکنم؟پسرم دیگه شورشو دراورده این وابستگی شدیدش ب شوهرم دیگه داره دیوونمون میکنه.وقتی شوهرم خونه نیست منوپسرم باهم بازی میکنیم میریم بیرون قشنگ تو کالاسکه میشینه اصلا جیغ نمیزنه خودش براخودش بازی میکنه .ولی وقتی شوهرم هست کاملابرعکسه .دائم داره جیغ میزنه اصلا بازی نمیکنه بزور غذامیخوره اصلا از بغل شوهرم تکون نمیخوره.وقتی میرن بیرون اصلا تو کالاسکه نمیشینه حتی کفششم نمیپوشه خودش راه بره.میگه فقط بغل شوهرم باشه.اگه بخاد بازی کنه مثلا اب بازی باید حتمااا شوهرم پیشش بشینه وگرنه خونه رو میزاره روسرش.وقتی شوهرم خونه ست ن میزاره شوهرم بخابه ن خودش.اصلاااا نمیخابه تاوقتی باباش هست.شده چرت زده ولی تمام تلاششو کرده ک‌ نخابه.یهو پامیشه میگه منو ببر بیرون یا ...قبلا وابسته بود ن در این حد.مثلا وقت خاب شوهرم میرفت اتاق دیگه پسرم بیخیال میشد میومد میخابید.الان انقدددد جیغ میزنه ک شوهرمو میکشونه بیرون بعد باز نمیخابه.اگرم بخاد بخابه هر ی دقه چشاشو بازمیکنه ببینه باباش هست یانه..ک بازم مقاومت میکنه.الان چندسریه باهزااار ترفند میره بیرون اونموقع دیگه پسرم میخابه.دیروز شوهرم خونه بود بیچاره شوهرم ازشدت خستگی سرپا خابش میبرد بعد پسرم نمیزاشت .میگفتم مامان اسباب بازیاتو بیار بازی کنیم بمن محل نمیداد میرفت پیش باباش تا بااون بازی کنه..این حجم از وابستگی دیگه خیییلی عجیب و غریبه وهرسه تامون داریم اذیت میشین و داره بیشترم میشه.شوهرم دیگه کمر براش نمونده از بس پسرم بغلشه .اگه عصبانی هم بشه یچی بگه پسرم بهش میخنده.ولی کافیه من یچی بگم چنان ازمن دوری میکنه.بقیشو تاپیک بعد میزارم 😭🙏
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
درددل🫂🫂 امروز برام روز خسته کننده ای بود ، تموم تنم درد می‌کنه ی عالمه خستگی تو وجودمه صبح ساعت هشت بیدارشدم ک شوهرم ی عالمه غر و فحش داد که چرااا صبحانه م آماده نیست. ول کرد رفت .... بعدم بچهام همون موقع بیدارشدن ...بماند که دخترم چقدر غر میزد پسرم از اون بدتر. تند تند کارام کردم. رفتم سرکوچه خرید تا رسیدم خونه دیدم عه یادم رفته شعله گاز خاموش کنم دسته قابلمه آب شده هواسم نبود دستم بهش چسبید،باز دخترم پسرعمو زدن ساعت ،۱۱,شوهرم گفت بریم بانک ...آماده شدم رفتم از ساعت ۱۱دخترم بغلم بود تا ۱,ب شوهرم گفتم بگیریش گفت من دستم درد می‌کنه. یک نیم اومدیم ناهار خوردیم شوهرم رفت اتاق در قفل کرد مزاحمم خابم نشید. چون دخترم بانک خابش برده بود تا رسیدم خونه بیدارشد دیگه نخابیذ از ساعت یک نیم تمیز کردم تا پنج. آقا تازه از اتاق اومد بیرون. بعدم کفتر بعدم پوشید رفت منم شام پختم. دخترم پسرم لج بردمشون پیاده روی باز ظرف شستم ....باز لج بردمشون حموم باز لج بردمشون تو کوچه. الان باز لج. میوه ..... تموم بدنم درد می‌کنه. کاش کسی درک کنه