۱۲ پاسخ

خب بچه س دیگه چه انتظاری داری هیجان زده س دوست داره بازی کنه اگه حساسی یه مهمون اومد در اتاقاتو ببند چندتا وسیله بزار بیرون از اتاق تا با همونا بازی کنن با کتک مگه چیزی حل میشه حوصله مهمون نداری دعوت نکن بگو خونه نیستم یه بهونه بیار بعدش میتونی برای دخترت قانون بزاری بعد بازی وسایلارو جمع کنه این چیزا با گفتگو خوب حل میشه نه کتک بیشترربچه رو داری لجباز میکنی

عزیزم شما نیاز داری روی کار کنی. شما خیلی داری ب اون بچه آسیب میزنی با کتک زدن

تاجای ممکن مهمونی نده وقتی عذاب میشه برات دخترتم جدی باهاش صحبت کن بگو توی اتاق خودت فقط میتونی بازی کنی درنهایت هیچی ارزش ناراحتی خودت وبچه هاتونداره کارکه همیشه هست حالاگاهی بیشتربشه خوتسردیتوخفظکن ودست بلندکردن روترک کن باتمرین

حتما برو مشاور یا روانپزشک. بچه با زدن بدتر میشه.باید خودتو درست کنی وگرنه صدمه میبینه.

دخترمنم ۸سالشه وقتی مهمان میاداینقدخوبتروبهتروباادبترمیشه خیلی خوبه گوش شیطان کر

حق داری 8 ساله بزرگ ماشالله
الان پسر منم اینطوری بود الان یه نگاهش کنم حساب کار دستش میاد که حق نداره یبار مهمون اومد رفت اطاق اومدن دیدم عطر 3 میلیونی خوذشو داده به دختره البته خودش برداشته اینم گولش زده و برداشته کلی حرص خوردم و دیگه گفتم حق ریختن نداری

روانیش نکنی حالازدنم حدی داره

عزیزم میفهمم چقدعذاب دهنده منم یه خواهرزاده ۸ساله ویکی ۲ساله‌دارم اخ ک میان خونم کل اتاقارومیریزن بهم یعنی داغون میکنناهمیشه هم به ارادمیگم بیایین جلوچشمم ولی گوش نمیکنه ک یعنی تواتاق میرم وحشت میکنم اماخدایی برااینکارنمیزنم چون اون لحظه اون لذت برده ازبازی زهرتنش میشه امامجبورش میکنم کمک کن باهم جمع کنیم نمیخوام بگم مامان عالی وارومیم ن گاهی ک دیگ روانی کنه ازدستم درمیره میزنم اماواقعاتاحدامکان بهترنزنیم خیلی بدتوروحیشون

با زدن هی بدترش میکنی..

اخه ۸ سالشه بچه ک نیس ،بعدش من فکر میکردم دخترا بهتر حرف گوش میکنن

بنظر من ک زدن‌کار درستی نیس
ولی اگ اولش با زبون خوش چندین بار بهش گفتی و گوش نگرفته پس‌ دیگ چاره ای نیس مجبوری دست روشون بلند کنی ک یکم ترس پیدا کنن

مثه دختر من انقد ک ساده دل پاکن

سوال های مرتبط

مامان فنقلی مامان فنقلی ۴ سالگی
اصلا دیونه شدم همشم تقصیر شوهرمه
صبح میخواستم برم بانک پسرمو بیدار کردم صبحانه دادم بعد میگم بلندشو بریم میگه نه بابا میخواد بیاد میگم بابا دیر میاد میگع نه دیشب گفته یه کوچولو بازی کنی میام منم بازی کردم
زنگ زدم باباش کجایی میگه الکی نزدیکم اینم گریه بابا نزدیکه من نمیام بانک
هر چی میگم بابا دیر میاد حرف گوش نمیده باز دوباره زنگ زده باباس کجایی بابا دیر میای ما بریم بانک میگه آره دیر میام
قطع کرده بریم به پسرم میگم منم یک ساعته دارم همینو میگم چرا گوش نمیدی گریه می کنه
دوباره الان میخواستم ببرمش پارک حاضر شدم جیغ و داد و فریاد خط و نشون که من با دوستم میرم هر چی بهش میگم بابا مامانش اجازه نمیده نه با اون باید برم
آخر لباسامو در اوردم گفتم نمیبرمت پارک
شروع کرد گریه کردن منم بغلش گرفتم از صبح داشتم بهش می گفتم چه کارایی کردی می گفت چرا نمیبری منو پارک
مامان دختر همسایمون اجازه نمیداد بیاد با من پلرک
که زنگ خونمون زدن شوهرم
فک کنم همه حرفامو شنید
اومده خونه میگه چیشده پسرم
به جای اینکه به من بگه چیشده
کاری کرده که اصلا از من حرف شنوی نداره
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی