عصری ساعت ۷ بود دیگه گفتم بچه رو شیر دادم خابوندم پاشم شام درس کنم یکم اومدم پیازو رنده کردم با دست به چرخکرده ورز میدادم که آیکان بیدار شد تا دستامو بشورم برم احساس تنهایی کرد شدید گریه کرد دیگه یلحظه نفسش رفت صداش گرفت از بس جیغ زد 😔😔بعد گرفتم بغلم اروم نمیشد دیگه به سختی اروم شد منم باهاش گریه کردم
انقد بغلیه خیلی وابستمه چشاشو وا کنه منو نبینه داد میزنه گریه میکنه 🥺🥺🥺
بعد تا الان بی قراری میکرد و نا آروم بود شوهرم هر چی از دهنش میومد گفت برام 😭😭
یجوری نشون میدن با اینکه این همه زحمتشو میکشم یکم پیش همه جام مدفوعش بود پوشکو وا کردم رید همه جامو کصیف کرد ولی انگاری من مادر بی عرضه هستم یا مادر بدیم اونطوری تظاهر میکنن
پدر شوهرم از یطرف مادرشوهرم از یطرف هی میگن ببین چیکار کرده دا 😔حتما از دستش افتاده بچه نمیگه یا بلایی سرش آورده نمیگه 😔😔😭😭
قد آسمونا دلم گرفته تا صبح نمیخابم سر بچم میشینم خدایی نکرده چیزیش بشه از دست حرفا و تهمتای اینا امون نمیمونم 😞😞😭😭😭

۹ پاسخ

خدابهت صبربده.چقدر بی عقلن‌.بچه منم تازگیا یاد گرفته گریه ک میکنه شدید گریه میکنه جیغ میزنه آرومم نمیشه.طول میکشه تا آروم بشه قربونش برم😊.فک کنم بخاطر سنشونه اینمدل گریه

ای فامیل شوهر ع ن ن
چیه م یر ی نن به همه زندگی ادم ادم از دست دخالتشون
به ستوه میاد
شوهرامون هم ک ی عده بی لیاق تن وبی عرضه
همه زحمت ما میکشیم بموقش میگن پدر🙂🙂

ببین عزیزم زمانی شوهر برای زن ارزش قائل نشه هیچکسسس نمیشه وقتی اون زبون درازی میکنه اونا هم ب خودشون اجازه میدن حرف بزنن پس همه چی برمیگرده ب شوهر ادم .‌خودتم ناراحت نکن بگووو من مادرشم خودمم میدونم چکار کنم تو نمیخاد واسه بچع من دلسوزی کنی تو اگه مادر خوبی بودی بچه خودتو تربیت میکردی ک ب زنش احترام بزاره کمک کنه دست تنها نمونه ...هرچی مرده گوهه گیرما افتاده اح

بگو مادر شما معلومه تو‌بچگی خیلی بچهاتون از دستتون افتادن و قایم کردین که الان به من اینجور میگین باخنده بگو
بگو ولی خیالتون رااااحت من بی دست و پا نیستم خوب بلدم مراقب بچم باشم شما به زندگیتون برسین

خیلی بد خونتون یه جاس فردا روز اعصاب واست نمی‌ذارن دیگه نمیتونی خوب به بچه ات برسی حتی اگه شده یه مدت برو خونه بابات بگو تا جدا نشی از اونجا نیای بیرون برنمیگردم بعدشم نترس جواب همشون بده تا خودشونو جم کنن

وای منم خیلی بدم میاد کسی دخالت می‌کنه وقتی میخوای کاری کنی یا بچه گریه می‌کنه یه چیزی میگن کلن اعصابمو بهم میریزن شوهرم که کمک نمیکنه فقط دستور میده این کارو بکن اون کارو بکن منم گفتم بچه ننه می‌دونم چیکار کنم دخالت نکن کمک نمیکنی

ببین من جات بودم یه بلایی سر مادر شوهرم میاوردم بره با برف سال دگ بیاد

عزیزم من جای شما باشم میگم بچم وابسته شده از کنارش تکون بخورم گریه می‌کنه دست به هیچی نزن غذا هم درست نکن وقتی خونه کثیف بمونه و بس غذا بمونن حساب کار دستشون میاد

اگر اون پدرشه تو هم مادرشی هیچ وقت نزار مادر بودنت تو زیر سوال ببرند هیچ کس مثل مادر برای بچش نمیسوز و نزار مادر شوهرت یا پدر شوهرت خودشون دخالت بدن چون تو ۹ماه اون بچه توی شکم تو بود تو به دنیا آوردی خودت برای بچت مادری کن نه بقیه عزیزم خودت هم ناراحت نکن

سوال های مرتبط