اردکی که مامانم واسه بچم گرفته بود و دوسال بزرگش کرد بچم هربار ب عشق اردکه میرفت خونه مامانم اینا حالا انروز مامانم گفت تو سمیرم دزدیدنش🥲 من دلم گرفت دیگه مامانم ک خیلی بهش وابستگی داشت چشماش پر اشک شد🥲 اخه توی ابای اونجا ک هیچی نیست چطوری برداشتنش بدون پرسیدن. مامانم میگف بچه ها اونجا داشتن بازی میکردن باهاش😔 منو باش میخواستم ببرمش واسه عکاسی با بچم😔

ببین توپ پلاستیکی چ ارزشی داره ما رفته بودیم بیرون توپ پسرمو دزدیدن این بچه چقد گریه کرد برا توپ
بعضیا گشنه شدن البته دورازجون همه به هیچی رحم نمیکنن

وای منم یه اردک داشتم حامله بودم هرجا میرفتم میومد دنبالم اما کوچیک بود یه روز گذاشتمش اب بازی کرد مریض شد مرد شوهرم گذاشتش دم در حیاط همون شبم بارون میزد اینقدر گریه کردم براش به شوهرم میگفتم برو بیارش داخل گناه داره تو بارون💔💔💔💔 از اون موقع شوهرم نمیزاره پرنده اینا اصلا بخرم میگه تو سریع گریه میکنی

اخی 🥺🥺
میفهممتون..ماهم سه سال یه طوطی داشتیم وقتی فروختمش خودمو شوهرمو دخترم خیلی دلمون گرفت و چه شبی داشتیم خودم تا یکماه حالم خیلی بد بود 😭😭عضوی از خانوادمون شده بود الانم تا یه ملنگو میبینیم دلم واسش میره دخترم اشک تو چشماش جمع میشه