۱۴ پاسخ

توهر کار خدا یه حکمتی هستش انشاءالله خوشبخت بشه بچشو به سلامتی بغل بگیره

انشالله که همیشه دلش شاد باشه و بهترین زندگی کنار همسر و تو راهیش داشته باشه

اخیش خداروشکر
انشالله صحیح و سلامت بدنیا بیاد نی نی جون😗

خدا رو هزار بار شکر خدا خواهرتو خیلی دوس داشته

چقدر خوشحال شدم
خداروشکر
کار خدا بی حکمت نیس

بسلامتی ..
آبجی چند سالشه؟؟

خدارو شکر عزیزم قطعا بچه دار شدن با اون آدم به صلاحش نبوده

الهی شکر گلم

شک نکن کارخدا خودش قشنگ

بله گلم هیچ کار خدا بی حکمت نیست خداروشکر الان زندگی خوب آرامی داره

الهی شکر که خدا دامنش و سبز کرد قطعا که حکمتی داشته ایشالله روزی بقیه منتظر ها

بله زمانش که برسه نا امیدت نمیکنه فقط باید صبور باشی

مبارک عزیزم خداروشکر انشالله خوشبخت بشه

مبارکش باشه

سوال های مرتبط

مامان 🩷نفس🩷 مامان 🩷نفس🩷 ۹ ماهگی
خدا خیلی باید آدمو دوست داشته باشه که یکیو بیاره تو زندگیش که هم اسم دخترامون هم قیافه‌هامون هم قیافه بچه هامون هم سلیقه‌هامون هم خاطرات زندگیمون و تقریباً سرنوشتمون شبیه هم باشه و به آدم نشون بده که دوستای خوبم میشه تو این زمونه پیدا کرد من از زمان بارداری از زمانی که ۲۰ هفتم بود با مامان نفس آشنا شدم چون اسم دختر اونم نفس بود و از اون موقع یه روزم نشده که با همدیگه حرف نزنیم شده رازدارم دوستم همدمم همیشه نظراتمون مثل هم بوده همیشه به هم کمک کردیم همیشه همو آروم کردیم حتی وقتی که آنلاین شاپ زدم اولین نفری که ازم خرید کرد و حمایت کرد هم مامان نفس بود خدا یه جوری همه چیو با هم جور کرد بالاخره برای اولین بار با همدیگه چندین ساعت بودیم بچه‌هامون با هم خیلی خوب بازی کردن با اینکه نفس اصلاً با بچه‌ها خوب کنار نمیاد و همیشه گریه می‌کنه
درسته خواهرم الکی چ بدون دلیل خواهرشو بلاک کرد و بیخیالش شد ولی در عوضش خدا یه فاطی بهم داد ک مثل خواهرمه و من برای اولین بار خاله شدم
۱۰ مهر
مامان ماهلین و تودلی مامان ماهلین و تودلی ۱۰ ماهگی
مشکلات بارداری و اقدام به بارداری من پارت دوم .
خلاصه من چند ماه رفتم پیش این دکتر و همسایه ممون هم رفت پیشش ، ولی اون خدا روشکر باردار شد چون مشکلی نداشت ، حالا به اون بنده خدا آمپول داده بود که برای کبد مضر بود که خب سر وقت باردار شد و خطر از بیخ گوشش رد شد . تو همون حوالی دکترش رو عوض کرد منم دیگه پیش اون نمی‌رفتم.
رفت‌پیش دکتر لیلا قربانی ، به منم معرفی کرد و منم تقریبا فروردین ۴۰۲ رفتم پیشش . اینم بگم که تو این بین دانشگاه ها باز شد و من هفته ای ۴ روز خونه نبودم که اصلا بخوام رابطه منظم داشته باشم .
خلاصه من فروردین رفتم و عکس برام نوشت ، عکس رنگی رحم انجام دادم
سونوگرافی آزمایش و اینا ، اصلا بهم دارو نداد .
اول اردیبهشت با جواب همه شون رفتم پیشش ، بهم گفت سالمی فقط تنبلی تخمدان داری و اضافه وزن و pco, همین ، من دارو میدم اینا حل بشه بعدا برای بارداری اقدام میکنیم و بهت تقویتی میدم . برام تشکیل پرونده داد .
در صورتی که دکتر قبلی اصلا پرونده سازی نکرد ، و حتی یادش میرفت خودم از اول بهش باید توضیح می‌دادم خیر نبینه .
خلاصه من رفتم کربلا اومدم ، دانشگاه هم همچنان میرفتم ، یکی دوبار کیستم ترکید که چیز خاص و خطرناکی نبود ، تا آذر ماه ۴۰۲ ، که ما خونمون رو فروختیم . تو این فاصله من سر خیلی چیزا استرس داشتم ، از طرف یه سری از فامیلا اذیت شدم . فقط همسرم کنارم بود خدا خیرش بده .
استرس دانشگاه یه طرف ، فکرم تو خونه زندگیم بود یه طرف .
مسائل فامیل یه طرف ، یعنی اونقدری استرس داشتم که نگو .
پارت بعدی
مامان پارسا و مهرسام مامان پارسا و مهرسام ۱۴ ماهگی
من سر زایمان دوم بشدت اذیت شدم ساعت 1بستری شدم 3 دردم شروع شد 9وده دقیقه زایمان کردم بخاطر معاینه وحشیانه دچار پارگی شدم تا بخیه بزنن و کارای بچه رو انجام بدن یه زنه افغانی آوردن که همین رسید بدون کوچیک ترین دردی حتی دادم نمیزد زایمان کرد
بچه هم 3500بود بخیه هم نخورده بود تا من رفتم بخش شده بود یازده و نیم چند دقیقه بعد من اونو آوردن شد هم تختی من بچه هم دختر بود منم چون خیلی جیغ زده بودم اصلا حال نداشتم هم بخیه هم دل‌درد داشتم بشدت مهرسامم که حسابی گریه میکرد تا خوابید منم خوابم برد که با صدای فوش پاشدم دیدم بچه زنه افغانی داره گریه میکنه اونم میگفت مرگ خفه شو حروم زاده خاک برسر قیافه زشتت کن زهرمار گرفته با بدبختی پاشدم رفتم بچه رو گرفتم ازش گفتم نعمت خدا رو چجور دلت میاد بگی سگ میگفت آخه من این سگه رو نمیخواستم دوتا بزرگ دارم یدونه هم یک سال نیمه ولی شوهرم راضی نشد بندازم الان بخاطر این حروم زاده باید 13 تومن پول بیمارستان بدم گفتم خوب بد نیست به جلوگیری هم فکر کنی
که الان با بچه به این ماهی اینجور رفتار نکنی واقعا یسری حیف اسم
آدم روشون گذاشت