۸ پاسخ

یه پیشنهاد بدم تو همین یکی دوروزه زایمان کنی
من زایمانم طبیعی بود ماماهمراهم می‌گفت که پیاده روی زیاد برم و حرکات اسکات بزنم از همه مهم تر رابطه بدون جلوگیری داشته باش باعث انقباضات رحمی میشه و دهانه رحمت نرم میشه از امشب شروع کن قول میدم نهایت دو سه روزه با دردای خودت بری زایمان کنی
من خودم بدون آمپول فشار ۴۰ هفته زایمان کردم

اره همون nt اول تاریخ دقیق گفت

من 35هفته زابمان کردم خیلی میترسم این یکیم این جوری بشه فعلا 11هفتم ولی از استرس نمیدونم چ کار کنم

منم هیچ دردی نداشتم تا روز ۱۹ البته سونو ان تی من زده بود ۲۰
روز ۱۹ دردام شروع شد ۲ ساعت درد کشیدم ۱.۵ ساعته هم زایمان کردم دکترم میگفت تا دردات شروع نشه زایمانت نمیکنم با آمپول تو رو زایمان نمیکنم

عزیزم به این فکر کن که بچه حتی به روزم بیشتر تو‌ شکم بمونه خیلی بهتر از بیرون رشد می‌کنه .
ولی حواست باشه به حرکاتش حتما .
من اولی را ۱۶ مرداد تاریخ زایمانم بود ،۲۳مزداد پسرم دنیا اومد
هیچ دردی هم تا آخرش نداشتم حتی با سوزن فشار . آخرم سزارین شدم

روزای اخر هی برو بیمارستان چک کنن

من چهل هفته و پنج روز زایمان کردم،اینقدر برای طبیعی صبر کردم.آخر سز اورژانسی شدم😂😂

دیگ چیزی نمونده گلم تا یک هفته دیگ اگ زایمان نکردی بستریت میکنن آمپول فشار میزنن زایمان میکنی

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
سلام بعد یه هفته اومدم حالتون چطوره ؟
من هم خونه تکونی شروع کردم امسال اصلا حالم خوب نبود وهیچ کاری نکردم یعنی شرایط طوری درهم پیچید که حال منو ویران ونابود کرد الآنم که چند ماهی میشه درگیر پا درد دست درد گاهی کمر درد فردا همسر وقت دکتر ارتوپد گرفته برم هفته بعدم دکتر تغذیه میرم دوشنبه هم دکتر ژنتیک درمورد بیماری پسرم و یه سری سوال دارم ، این روزا سرم شلوغ و درگیرم ظهری اینقدر دلم گرفت و گریه کردم چرا الان من باید مریض باشم به اندازه کافی پسرم جلوی چشمم مریض هست و من دارم زجر وعذابمو میکشم دیگه حوصله و توان مریض شدن خودم رو ندارم اینقدر دکتر رفتم حالم بهم میخوره از دکتر رفتن از بیمارستان از دارو از مطب خستم هم جسمی خستم و درد دارم هم روحی خستم مریض میدونم خدا خیلی بزرگه خیلی تو زندگیم معجزه هاش رو نشونم داده بارها پسرم و از مرگ نجات داده خدا ، خدا خیلی رحیم و بخشنده است میدونم ....♥️🌹🙏
ولی خب درکنار اینا گوشه ای از قلبم برای همه چیزهایی که بد گذشت حسرت شد برام همیشه زخم میمونه قلبم ، برای ندیدن چشمای پسرم نگرفتن دستای من نگرفتن اسباب بازی حرکت نکردن گردن نگرفتن برای همه و همه چیزها مثل نوزاد یک ماهه وضعیت خوابیده داره کلی همین چیزهای کوچیک حسرت خیلی بزرگ شده تو دلم ....