۷ پاسخ

پسر منم همینه

منم اومدم مسافرت پسرم همش چسبیده بهم یه قدم راه نمیره فقط میگه بغل دستم لمس شده دیگه. همسرمم نیست به گوه خوردن افتادم کاش نمیومدم. همه کلافع شدن هیچ کس ممیخواد تو اتاقی که من هستم باشه گریه‌ام گرفته دیگه

فدات ابجی

درست میشه یکم تحمل کن باهاش بازی کن آب بازی اون پسری هم گفتی باشه ک بتونه با بچه های دیگه هم ارتباط برقرار کنه

بعضی بچه ها اینجوری هستن وقتی یه جای دیگه میذن احساس غریبی میکنن استرس دارن براهمین عصبی میشن پرخاشگر میشن سعی کن یه جوری آرومش کنی میگی می‌چسبه بهم این یعنی می‌ترسه احساس غریبی میکنه ب شما پناه میبره

من وقتی میخوام برم مسافرت دخترم همینه باورت میشه ۲روز کامل فقط گریه میکرد کلا از دماغم دراورد وقتی جای بچه عوض میشه بد خلق میشه

سلام مگه هم بازی نداره اونجا

سوال های مرتبط

مامان اقاایمان👶 مامان اقاایمان👶 ۱ سالگی
سلام خانما روزتون بخیر
میگم من پسرم رو چکار کنم الان چند روزه خیلی بد شده نمیزاره کاری کنم فقط میگه تو کنارم بشین یا دراز بکش من جی جی بخورم امروز از ساعت ده و نیم تا ۱۲ و نیم جی جی تو دهنش بوده گفتم بزار بخوره سرحال بشه هی نق نزنه بعد بلند شدم براش حلیم بیارم گریه راه انداخته کلی حلیم خورده همین ک تموم شده هنوز جمع نکردم بازم جی جی😞😭 نمیزاره یه نماز بخونم یا عذا درست کنم قبلا خوب بود شکمش سیر میشد بازی می‌کرد الان فقط بهونه میگیره...شب تا صبح ام این وامونده تو دهنشه کمر برام نمونده از بس یه طرفه خوابیدم..صبحم ساعت ۶ پا میشم صبحونه شوهرمو میدم تمیزکاری و کارامو میکنم که مثلا بیدار میشه کاری نباشه ...قبلا با شوهرم سرگرم میشد ب کارام میرسیدم الان اونم باشه باید تو بغل من باشه😭😭😭خسته شدم بخدا اعصاب برام نمونده....بچه های شمام همینن یا این این مدلیه؟؟؟ دندون هم نیس که بگم از اون بهونش....جایی باشیم سمت جی جی نمیاد فقط تو خونه مثل چسب بهم وصله....یه جارو بکشم با بچه بغل ...غذا درست کردن باید توبغلم باشه ...دستشویی هم نمیتونم برم😭😭😭 بغلش نکنم اینقد گریه و جیغ میزنه که صداش تا کوچه میره...چکارش کنم ؟ بگین ک بچه های شمام همینن😭😞
مامان عشق جان مامان عشق جان ۲ سالگی
خانوادم پیشم نیست
چند روزه دارم کارای اداری انجام میدم
همش بانک اداره دفتر قضایی
جیگرم خون شد با دوتا بچه کوچیک
همش هم با همسرمم ولی واقعا اذیت شدیم تصمیمم رو گرفتم نرم سرکار
البته ب هیچ کس هنوز اعلام نکردم
انگار با همه دعوا دارم از درون ولی از بیرون با همه آروم و شادم
و این بیشتر از هرچیزی اذیتم می‌کنه
من ب هیچ کس راجع به مشکل قلبی دخترم نگفتم
ی تنه دارم ب دوش میکشم
با خودم درد دل میکنم
با خودم گریه میکنم
و هرروز بیشتر از روز قبل دارم متلاشی میشم
تلاش هرروزم برا رشد دخترم ولی اینکه مشکل قلبیش نمی‌ذاره ی گرم وزن بگیره از درون ضعیفم کرده از بیرون پیر شدم
خدارو شکر میکنم برا زندگیم
برا همسرم
بر پسرم
برا وجود دخترم
اما گاهی با وجود تمام ایمانم ب خدا
اما گلایه میکنم از اینکه
حکمتشو با ایجاد مشکل تو وجود دخترم برا رقم زد
من صبور بودم اما صبرم کم شده
من قوی بودم از قدرتم کم شده
الان من شدم ی آدم ضعیف شکننده بی روحیه
در صورتیکه قبلاً همه منو ب ی چشم دیگه میدیدن
چ تو کارم چ تو خانوادم چ تو فامیل
اونا همون دید رو دارن اما من دیگه نمیتونم توقع اونا رو مثل قبل برآورده کنم

از خدا هیچی نمی‌خوام جز سلامتی دخترم
اگر هیچی ندارید ولی بچتون سلامته روزی هزار بار خداروشکر کنید
من همه چی دارم
همسر خوب
خونه خوب
ماشین خوب
حقوق خوب
ولی شبی ک بدون اشک بخوابم دوساله هنوز برام پیش نیومده
برا سلامتی دخترم دعا کنید لطفا