مامانایی ک بچه هاتون همسن پسر منه بیایین تز حالتون بگین ،از رفتار بچه هاتون ،از واکنشتون
من کم اوردم ،واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم 😭
سردردو قلب درد گرفتم
پسرم ک رو اعصابم بود جدیدا بدتر شده ،هرچی میخاد باید بهش بدیم ،انقد گریه و جیغو داد میکنه تا ب خواستش برسه
یه چیزی رو هم بندازه دهنش تا ندیم میره رو اعصابمون اروم نمیشه
هیچ غلطی نمیتونم بکنم ،استرس میگیرم ،فقط میگه بغلم کن ،تا پامیشم میگه بغل
بیشتر از یه هفتست دست ب اسباب بازیاش نزده فقط میچسبه بهم میگه بغلم کن ،سرشم گرم میکنه ،از سرش نمیوفته باز تکرار میکنه
هی تو اشپزخونه ب پرو پام میپیچه گریه میکته ک بغلش کنمو بتونه فضولی کته ،رو میز غذا خوری میزارمش قانع نمیشه فقط بغل
میگم برو اسباب بازیاتو بریز بازی کن میره میریزه میاد میگه بغل 😭
از غذا خوردنش ک نگم ،نزدیک ۲ماه بود ترکش داده بودم ک با گپشی غذا بخوره ،الان از بس ادا درمیاره ،تف میکنه ،پامیشه فرار میکنه ک میگم گوشی رو بدم فقط بشینه بخوره چون گرسنه باشه بدتر بهانه گیری میکنه
خوابش ک ی پروژه بزرگه باید ۱۰بار بگیرم بیارمش بزارم رو پام ،چندین پوزیشن عوض میکنیم از هاپو میترسونمش تا بخابه
کسی بیاد خونمون نمیزاره بره دیگه ،کلی پشت سرشون گریه میکنه
شوهرمو نمیزاره بره سر کار خودشو میزنه زمینو گریه میکنه
گوشی نمیتونم دست بگیرم انقد گریه میکنه ک گوشی رو بده واس همین وقتی خوابه ی چن دیقه برمیدارمش
بخدا مریض شدم ،اینطوری پیش بره کارم ب بیمارستان روانی میکشه
والا بچه های همسنو سال پسرمم میبینم ،اصلا اذیت ندارن ،تو مهمونی میشینن پیش مامانشون ،غذاشونو میخورن ،ولی پسر من نه
باعث شده با شوهرمم اختلاف داشته باشیم ،از بس اعصابم خراب میکنه ک ب اونم پرخاشگری میکنم

۶ پاسخ

عزیزم دخترم منم جدیدا اینجوری شده از شیر گرفتمش بدترم شد ولی من امتحان کردم وقتی که با ارامش باشم و خونسردیمو حفظ کنم خیلی بهتره ولی روزایی که جای دیگ باشم و همش بخوام کنترلش کنم اونم بیشتر اذیت میکنه.مثلا خونه خودمون خیلی کارایی ک براش خطر نداره ازاد که انجام بده ولی خونه مامانم حتی برای غذای مستقل خوردنشم گیر میدم بهش ک جایی کثیف نکنه اونم بیشتر لج میکنه دقیقا میره سراغ داروهای بابام یا میره بالای میز کارای پر خطرتری میکنه

خدا قوت عزیزم ما تقریبا ههمون تو یک موقعیت مکانی هستم انشا الله زودتر خوب میشن

بچه با بچه فرق میکنه و یه نسخه رو نمیشه واسه همه پیچید
پسرمنم خیلی شیطونه و بقپل شما دوس داره از همه چی سر دربیاره
اقریبا هر روز کابینتارو می‌ریزه بیرون
کمد لباساشم خالی میکنه
منم حقیقتا کاریش ندارم انقدر بهم میریزه تا خسته شه بعد دوباره باهم جم میکنیم
انقد این کارو تکرار کردیم اون بهم ریخت و من جمع کردم تا بالاخزه خودش هم باهم جم میکنه
تو اشپزخونه هم دقیقا بهونه بغل میگزف یه برجک واسش گرفتم که دیگه خودش توش وایمیسه و کنامه چه موقع غذا درست مردن چه ظرف شستن. هم حواسم بهش هست هم با اون خوش میگذره که داره کمک میکنه دیگه بغلم نمیخاد
روزی یه بار حای تا سر کوچه هم شده باهم میریم بیرون برمیگردیم
ولی غذاشو منم داستان دارم متاسفانه صبحا پیش خودم نیس و پسش پدرمه که اون با گوشی بهش غذا میدده و عادتش داده
ولی بعدش که پیش خودمه با بازی و توی همون برجک غذاشو کامل میخوره
البته این چند وقت که شیر شبشو قط کردم خیلی بهتر شده اشتهاش
برای خوابم انقدر در طول زوز بازی می‌کنه که خسته میشه دیگه ظهر یه ساعت میخوابه و بعد بیدارش میکنم که شب راحت بخوابه
قبل خوابم یه وعده سبک بهش میدم
دیگه بعدش یه ربع لالایی میخونم تا بخوابه
البته تو بیرون رفتن و بازی کردن معمولا شوهرمم همراهه
ولی بیشتر کاراش متاسفانه با خودمه

عزیزم اضطراب جدایی و وابستگی به چیزایی که داره تو این مرحله زیاد میشه باید بغل کنی باید بازی کنی باید بوسش کنی باید باهاش زیاد وقت بگذرونی اینایی که میگم بایدیه چون خودم گذروندم اینارو فهمیدم تنها چیزی که میخواد من و توجه منه گریه میکنه لج میگیره من بغل میکنم میشینم باهاش دبگه خیالش راخت میشه موقع غذا کنارش میشینم خودش میخوره چیزی هم بخواد قبل اینکه لج بگیره میدم مگه اینکه خطرناک باشه که به لجش محل نمیذارم و میدونه بی فایده اس سریع تموم میکنه گاهی هم خیلی طول میده ولی خطرناک خطرناکه شوخی نداره دلش میخواد مستقل کار انجام بده پسرفت خواب هم داره یه مدت سعی کردم از پوشک بگیرمش دیدم داره اضطراب میگیره دیگه نگرفتم فعلا خیلی باهاش بازی میکنم و یکسره هم به پر و پام میپیچه میخواد ببینه چیکار میکنم بقول شما فضولی میکنه هرچی بیشتر مبارزه کنی بدتر میشه هرکاری داری میکنیو بذار ببینه من تا حدودی تونستم آروم کنم پسرمو با این کار

شیر خودت میدی؟

گوش شیطون کر از چشم بد دور دخترم یه پا خانومه خودش بازی میکنه غذاخوردنش مستقله خواب مستقلی داره از شیرم گرفتم سفره رو میندازم زود میاد از دستم ظرفارو میگیره میزاره سفره فقط گاهی خیلی کم بغل میخواد
الیسا هم یه مدت مثل پسر شما بود هرچقد ارامش داشته باشی اونم با ارامش برخورد میکنه با پرخاشی اونم بدتر میشه با ملایمت رفتار کن

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۱ سالگی
بچها بیاین ی چیزی بهتون بگم آروم بشم یکم😂
یه دوستی دارم که ۱۰ ۱۲ ساله باهم رفیقیم و ۷ ساله باهم رفت و آمد میکنیم پسرش ۶ سالشه از وقتی ک خیلی کوچیک بود هر کی میومد خونشون در اتاقش رو می‌بست هیچ بچه ای رو راه نمی‌داد اسباب بازی هاشو ب هیچکی نمی‌داد حتی خودشم اصلا اجازه دست زدن ب اسباب بازی هاش نداره یعنی مامانش اینجوری یادش داده ک ب کسی نده خراب میشه و اینا
از وقتی بچم دنیا اومده میریم خونشون من همیشه واس پسرم اسباب بازی میبرم چون میدونم اون نمیده حتی خودشم با اسباب بازی پسرم بازی میکنه ولی از خودشو اجازه برداشتن نداره ولی میاد خونمون کل اتاق رو میریزه بیرون همه چی رو میاره بازی میکنه حتی پسرم دستش رو میگیره میبره تو اتاق بهش همه جی میده حالا دیشب خونشون بودیم پسرم گریه میکرد دوچرخه اونو میخاست اونم اصلا نمیزاشت نزدیک دوچرخه بشیم
وای این قد حرصم میگیره دلم میخاد بزنمش😂هر دفعه بهش میگم پس توهم بیای ماهم در اتاق رو قفل میکنیم میگه قفل کن خودم باز میکنم خودم برمیدارم ..
واقعا اون بچه از بچگی اینجوری تربیت شده ها اینا رو از بچگی می‌دیدیم دوستم بهش یاد میداد و همین جور ک الان بزرگه عادت کرده
ولی واقعا حرصم میگیره
اوف😐
شما جای من باشین بیاد خونمون چیکار میکنین