۴ پاسخ

دقیقا منم مثل شما هستم اینقدر اخبار و اتفاقی منفی رخ میده نسبت به همه بی اعتماد شدم

همین کارا رو میکنن ک انقد بچه رو راحت میبرن من پارک میرم بخدا ی لحظه هم نمیتونم بشینم مدام دنبالشم

من عین جوجه اردک راه میافتم پشت دخترم دزدی خیلی زیاد شده .من یه ثانیه نبینمش قلبم وایمیسه دیگه دخترم میگه مامان یکم برو انور دیگه اه

شاید حواسش هس منم هرروز بچمو میبرم پارک یساله اینجاییم با مامانا دیگ اشناییم رو نیمکت میشینیم اما مدام چشمم بهشه تا نبینمش پامیشم دنبالش

سوال های مرتبط

مامان یاس مامان یاس ۴ سالگی
سلام دوستان
چند تا مسئله از دخترم ذهن من رو درگیر کرده میخوام از شما مشورت بخوام و بینم بچه های شما چطورن،یکی اینکه دخترم میان جمع مثلا تو پارک زیاد حواسش به وسایلش نیست،مثلا اسکوترش رو ول میکنه میره با ی بچه بازی میکنه یا تار بازی میکنه،یا ی بار کلاهش افتاد اصن توجهی نکرد همینطوری داشت به بازیش ادامه میده، ی مورد دیگه اینکه وقتی بیرون میریم تو ی فروشگاه خیلی هی میگه اینو برام میخری یا اصرار میکنه بریم قسمت بازیش که بازی کنم،یا بریم غدا سفارش بدیم،در صورتی که میبرمش استخر شهربازی پارک ،یا خوراکی براش میخرم، هم من هم باباش،هم بابای خودم ولی نمیدونم باز چرا انقدر اصرار میکنه،مخصوصا اگه یکی همراهمون بیاد بیرون،بعضی اوقات خجالت میکشم،میگم الان فکر میکنه من هیچی براش نمی‌خرند که انقدر بچه داره اصرار میکنه،ولی تنها باشیم بهتره باز،مثلا میگم مامان الان ما اومدیم خرید خونه الان وقت شهربازی نیست،یا قانونمون اینکه فقط میتونه ی خوراکی انتخاب کنه،که اکثر اوقات جواب داده ولی خدا نکنه یکی همراهمون باشه سر هر چیزی هی اصرار،هی اصرار،انقدر انرزی میزارم که همش متعدد کنم دیگه از بیرون رفتنم لذت ننبرم