۶ پاسخ

مبارکش باشهه
منم واسه دخترم کادو خریدم که اومد بیمارستان از طرف خواهرش بدیم بهش ولی روز بیمارستان گفتم نیاد بهتره چون ممکن بود من و خواهرشو ببینه و بره شب بد خواب بشه بدون من

مبارکش باشه عزیزم

این ماشین رو چند خریدی ؟

آخی عزیزم آفرین

عزیزم سلام.من بعد از یکسال اومدم گهواره دیدم باردار شدی مبارک باشه ان شالله صحیح و سلامت دنیا بیاد و بغلش بگیری😍

مبارکه عزیزم من تصورم کایا بچه ارومی بود ولی حسابی شیطون و شلوغه خدا نگه داره واست

سوال های مرتبط

مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌ونهم بارداری
بچه ها کمک🥹😭😰😰😭
رفتیم آتلیه کایا یه گریه زاری کرد که نگو و کلا فقط من با یه لباس انتخابیم تونستم عکس تکی بگیرم
همین😒صبح زود پاشد چون مامانم این ها اومدن از ذوق زیاد ظهری نخوابید و خیلی هم بدو بدو و بازی کرد و حسابی خسته شد .قبل تایم آتلیه تو ماشین خوابش برد چون خسته بود بیدار شد کلا بدقلق شد هررررررررکاری کردیم یه ذره کوتاه نیمد ،قید لباسش رو زدم گفتمذباذهمین لباس تنش عکس می گیریم حتی واسه یه دونه عکس هم واینمیساد میومد سالن عکاسی گرررررررررریه می کرد می گفت بریم بیرون داد می زد خانم عکس نگیره بدم میاد😭😃می رفت بیرون تو سالن بازی می کرد😒🤣 خیلی ناراحت شدم خودشون دلشون برام سوخت گفتم فردا نوبت صبح برامون باز نوبت بذاره بریم ببینم چی میشه.
بعد ماشین آتلیه رو برداشته بود نمی داد باز یه معرکه سر اون داشتیم. وتی کایا هزار تا ماشین داره باز هرجا ماشین ببینه فقط سمت ماشین میره😭
چه توصیه ای دارین من فردا بتونم عکس های بارداریم رو بگیرم؟۳ تا لباس هم انتخاب کردم😰😭😰احتمالا کایا لباس هاش رو نذاره عوض کنیم ولی امیدوارم حداقل وایسه و بی قراری نکنه 😭
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌ونهم بارداری
دیدین بچه ها یهو از چه چیزهای عجیبی خوششون میاد!
ما یه ماه پیش یه خریدی انجام دادیم بسته بندیش تو‌کارتن بود فک کنین حدودا اندازه یه کارتن‌چیپسی (شاید کوچک تر )
بعد ما اومدیم کارتن رو بندازیم بیرون کایا نذاشت .باورتون نمیشه یه ماهه اسباب بازی محبوبش شده همون کارتنی که یه ریالم واسش هزینه نکردیم!
امروز رفته بالشت گذاشته توش میگه می خوام تو‌کارتن خودم بخوابم بعد جاش نمیشد که نصف شده بود می گفت مامان حالا درهاش رو ببند پاش رو آورده بود بیرون می‌گفت حالا لطفا قصه ی کامیون رو هم برام بگو😂
اینقد این کارتنه کارآیی داشت که فکرش هم نمی کرد صاحبش😃
اسباب بازی هاش رو‌جمع می کنه می ریزه توش‌می‌گه این صندوقچه ی اسباب بازی هامه بعد کشون‌کشون می بره تو اتاقش هر وقت هم لازمش داره کشون کشون میارتش بیرون(تو یه کتاب خونده دیده)
میره توش قایم میشه بلندبلند میگه مامان شما نمی دونی‌کایا کجاست؟میگم نه بذار بگردم خودش میگه ببین اتاق وسطی نیست؟حموم نیست؟🤣🤣😂😂😂
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌ونهم بارداری
بچه ها رفتم دکتر یه نفر قبل ما داخل بود کایا می دوید سمت در با صدای بلند که می خوام برم پیش خانم دکتر ،باباش بغلش می کرد خودش رو به زور می خواست پرت کنه پایبن و در رو باز کنه همینجور می گفت می خوام به خانم دکتر سلام کنم می خوام برم پیش خانم دکتر داداشی رو دربیاره😂😳
دیگه تا اون خانم باردار قبلی دراومد کایا زودتر از من و باباش پرید داخل و سلام کرد گفت خانم دکتر من عکس شما رو دیدم🤣دکتر کلی تعریف کرد باهاش گفت آماذهذای بریم سونو کنیم داداشیت رو نشون بدم کایا اونجا هی با دستگاهه بازی می کرد همه دکمه ها رو می زد می گفت خانم دکتر میشه برام دوباره توضیح بدی🤣بعد دکتر خیییلی باحوصله و مهربون بود باهاش حرف می کرد اومد بیسکوییت عصرونش رو هم داد کایا. من بیمار آخری بودم بعد ویزیت رفتم از کافه بیمارستان کیک گرفتم بردم بدم دکتر گفتن رفته مدیریت وایسا زنگ بزنیم بعد سریع منشیه گوشیش رو داد‌‌ بهم دکتر پشت خط بود کلی تشکر کرد که مامان عزیز این چه کاریه من خودم با عشق خوراکیم رو به دوست کوچولوم دادم حتما روی ماه کایا رو ببوس و...🫂
راستی درباره تاریخ زایمانم بین همون ۲۰ تا ۲۶ ام میفتم هنوز مشخص نشد بهم گفت باز دوشنبه بیا ببینم وضعیتت چطوره ۷
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌ونهم بارداری
کمممممممک😞🥹🥹
چند روز پیش همسایه پایینیمون اومد گفت اتاقمون نم داده از سمت شما ظاهرا مشکلی برای لوله کشیتون پیش اومده یه چک‌کنید ببینید چی شده دیگه همسرم اومد بهش گفتم رفت چک کرد دید لوله بالکن نشتی داشته !کلا از ته درش آورد و‌پلمپش کرد(حالا اناق کایا دقیقا پشت بالکنه و کمد دیواری اتاقش دقیقا همون سمتیه که شیرآبی بوده نشتی داده)این خونه سه خوابست و همه اتاق ها کمد دیواری دارن منم همیشه از نوزادی کایا هرچیزی اضاف میومد و دیگه لازم نداشتیم مثل لباس و وسیله ها هر کجا دستم می رسید می چپوندم(البته لباس ها رو می شستم تا می زدم می ذاشتم یه کیفی ).من واقعا اصلا یادم رفته بود لباس های نوزادی کایا رو دقیق کجا گذاشتم اصلا
خلاصه چند روز پیش من به همسرم گفتم اون کمد دیواری فلان اتاق رو چک کن فک کنم لباس ها اونجا باشه رفت یه ساک آورد تا یه مشت لباس بود همگی تمیز و مرتب ،منم شستم امشب اومدم تا بزنم بچینمشون تو‌کمد هی می دیدم از هر ست یه سری ناقصی داره🥲بعدا کاشف به عمل اومد بیشتر لباس ها تو کمد دیواری اتاق کایاست.همسرم کمد رو باز کرد تا اوه اوه بو نم میاد یه ساک درآورد چشمتون روز بد نبینه خیلی هاشون نم و لکه زرد گرفته بودن😖

چیکار کنم لکشون بره؟خیلی زیادن
یه تعدادیش‌که لک کمی داشت نشستم جای لک رو با دست صابون زدم بعد روش اسپری لکه بر بچگونه پینو ریختم انداختم لباسشویی اوکی شدن.اما خسته میشم برا بقیه هم اینکارو‌کنم دستم داغون میشه و واقعا زیاد😣لطفا یه راه حل سریع و ساده پیشنهاد بدینن
مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۴
بعد از اینکه نی نیم رو دیدم اصلا قابل توصیف نیست واقعا تمام درد ها ارزش رسیدن به اون لحظه رو داره ولی بعد از به دنیا اومدن دیگه نمی تونستم و ازشون می خواستم زودتر کار رو تموم کنند ولی متاسفانه بخاطر پارگی رحم مجبور شدن ببرنم اتاق عمل با زدن بی حسی از کمر کارشون رو انجام دادن دکترم می گفت اگه اونجا بخیه می‌زدیم خیلی درد می کشیدی
خدارو شکر من اصلا پشیمون نیستم و اگه برگردم عقب باز هم طبیعی زایمان می کنم
واقعا دکترم عاللللللی بود بدون آمپول فشار و بدون دادن استرس با دادن ورزش و حتی زدن مسکن باعث می شد درد الکی نکشم
قطعا زایمان پروسه سختیه ولی اینکه اون موقع کی کنارت باشه خیلی مهمه
یه تجربه دیگه ای که کسب کردم اینکه اصلا زایمان پیش متخصص خوب نیست چون اصلا برات زمان نمیزارن ولی دکتر من یه گروه بودن یه ماما همراه بود که مدام مراقبم بود بهم آبمیوه وخرما می داد فشارم نیوفته و قلب جنین مدام چک می کرد یکی دکتر خودم که ماماست معاینه می کرد و همه چیز دست اون بود و یه دکتر متخصص که فقط آخرش اومد بخیه زد