کمممممممک😞🥹🥹
چند روز پیش همسایه پایینیمون اومد گفت اتاقمون نم داده از سمت شما ظاهرا مشکلی برای لوله کشیتون پیش اومده یه چک‌کنید ببینید چی شده دیگه همسرم اومد بهش گفتم رفت چک کرد دید لوله بالکن نشتی داشته !کلا از ته درش آورد و‌پلمپش کرد(حالا اناق کایا دقیقا پشت بالکنه و کمد دیواری اتاقش دقیقا همون سمتیه که شیرآبی بوده نشتی داده)این خونه سه خوابست و همه اتاق ها کمد دیواری دارن منم همیشه از نوزادی کایا هرچیزی اضاف میومد و دیگه لازم نداشتیم مثل لباس و وسیله ها هر کجا دستم می رسید می چپوندم(البته لباس ها رو می شستم تا می زدم می ذاشتم یه کیفی ).من واقعا اصلا یادم رفته بود لباس های نوزادی کایا رو دقیق کجا گذاشتم اصلا
خلاصه چند روز پیش من به همسرم گفتم اون کمد دیواری فلان اتاق رو چک کن فک کنم لباس ها اونجا باشه رفت یه ساک آورد تا یه مشت لباس بود همگی تمیز و مرتب ،منم شستم امشب اومدم تا بزنم بچینمشون تو‌کمد هی می دیدم از هر ست یه سری ناقصی داره🥲بعدا کاشف به عمل اومد بیشتر لباس ها تو کمد دیواری اتاق کایاست.همسرم کمد رو باز کرد تا اوه اوه بو نم میاد یه ساک درآورد چشمتون روز بد نبینه خیلی هاشون نم و لکه زرد گرفته بودن😖

چیکار کنم لکشون بره؟خیلی زیادن
یه تعدادیش‌که لک کمی داشت نشستم جای لک رو با دست صابون زدم بعد روش اسپری لکه بر بچگونه پینو ریختم انداختم لباسشویی اوکی شدن.اما خسته میشم برا بقیه هم اینکارو‌کنم دستم داغون میشه و واقعا زیاد😣لطفا یه راه حل سریع و ساده پیشنهاد بدینن

۱۰ پاسخ

من لکه بر استونیش از دیجی گرفتم
زدم یک ساعت موند رو لباسا (تو این مرحله یکم با دست بساب لکه ها رو ) بعد انداختم تووماشین زردی اکثرشون پاک شد باقیشم کمرنگ شد و اصلا دید نداره

میتونی پودر لباسشویی کنسانتره پرسیل بخری.لباسارو یه شب تا صبح خیس کنی داخلش.بعد همه رو بریز تو ماشین لباسشویی با مایع کودک بشوره.تو افتاب هم‌پهن کن.این پودر خیلی خوبه

وایتکس بزن بعد بریز لباسشویی لکه بر نوازد بزن بزار افتاب یکی دو روز شاید تمیز شد

وایتکس بزن لک ها برن
بعد برا اینکه بوی وایتکس اینا بره
2بار با پودر مخصوص لباس نوزاد بریز لباسشویی بعدم اویزون کن تو سایه بزار زیاد پهن باشن تا بوی مایع ها از بین برن

منم اینطور شده بود بعضی هاشو انداختم دور که خیلی اوضاعش بد بود بقیشم شستم ولی روزی چند تا دونش رو تا تموم شد

مشخصه پول داری برو از اول لباس بگیر

من که هرچی لباس سفید بود وایتکس زدم تا زردیش بره رفت بقیش هم گفتم رنگشون نره نزدم باید بزنم تو اینترنت ببینم باید چیکار کنم

فکر نکنم ساده تر از دور ریختنشون راه دیگه ای باشه🥲

همرو لکه بر بزن بریز ماشین لباسشویی

اگ زیادن اسپری بزن بذار ۵دیقه بمونه بریز تو لباسشویی بزن رو برنامه شستشو لباس نوزاد

سوال های مرتبط

مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 ۲ ماهگی
بچه ها کمک🥹😭😰😰😭
رفتیم آتلیه کایا یه گریه زاری کرد که نگو و کلا فقط من با یه لباس انتخابیم تونستم عکس تکی بگیرم
همین😒صبح زود پاشد چون مامانم این ها اومدن از ذوق زیاد ظهری نخوابید و خیلی هم بدو بدو و بازی کرد و حسابی خسته شد .قبل تایم آتلیه تو ماشین خوابش برد چون خسته بود بیدار شد کلا بدقلق شد هررررررررکاری کردیم یه ذره کوتاه نیمد ،قید لباسش رو زدم گفتمذباذهمین لباس تنش عکس می گیریم حتی واسه یه دونه عکس هم واینمیساد میومد سالن عکاسی گرررررررررریه می کرد می گفت بریم بیرون داد می زد خانم عکس نگیره بدم میاد😭😃می رفت بیرون تو سالن بازی می کرد😒🤣 خیلی ناراحت شدم خودشون دلشون برام سوخت گفتم فردا نوبت صبح برامون باز نوبت بذاره بریم ببینم چی میشه.
بعد ماشین آتلیه رو برداشته بود نمی داد باز یه معرکه سر اون داشتیم. وتی کایا هزار تا ماشین داره باز هرجا ماشین ببینه فقط سمت ماشین میره😭
چه توصیه ای دارین من فردا بتونم عکس های بارداریم رو بگیرم؟۳ تا لباس هم انتخاب کردم😰😭😰احتمالا کایا لباس هاش رو نذاره عوض کنیم ولی امیدوارم حداقل وایسه و بی قراری نکنه 😭
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 ۲ ماهگی
بچه ها رفتم دکتر یه نفر قبل ما داخل بود کایا می دوید سمت در با صدای بلند که می خوام برم پیش خانم دکتر ،باباش بغلش می کرد خودش رو به زور می خواست پرت کنه پایبن و در رو باز کنه همینجور می گفت می خوام به خانم دکتر سلام کنم می خوام برم پیش خانم دکتر داداشی رو دربیاره😂😳
دیگه تا اون خانم باردار قبلی دراومد کایا زودتر از من و باباش پرید داخل و سلام کرد گفت خانم دکتر من عکس شما رو دیدم🤣دکتر کلی تعریف کرد باهاش گفت آماذهذای بریم سونو کنیم داداشیت رو نشون بدم کایا اونجا هی با دستگاهه بازی می کرد همه دکمه ها رو می زد می گفت خانم دکتر میشه برام دوباره توضیح بدی🤣بعد دکتر خیییلی باحوصله و مهربون بود باهاش حرف می کرد اومد بیسکوییت عصرونش رو هم داد کایا. من بیمار آخری بودم بعد ویزیت رفتم از کافه بیمارستان کیک گرفتم بردم بدم دکتر گفتن رفته مدیریت وایسا زنگ بزنیم بعد سریع منشیه گوشیش رو داد‌‌ بهم دکتر پشت خط بود کلی تشکر کرد که مامان عزیز این چه کاریه من خودم با عشق خوراکیم رو به دوست کوچولوم دادم حتما روی ماه کایا رو ببوس و...🫂
راستی درباره تاریخ زایمانم بین همون ۲۰ تا ۲۶ ام میفتم هنوز مشخص نشد بهم گفت باز دوشنبه بیا ببینم وضعیتت چطوره ۷
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 ۲ ماهگی
امروز کلی روز متفاوتی داشتم😍
من یه مدت مدیدی بود تنبلی بدجور بهم غلبه کرده بود فک کن یه کار واجب داشتم به همسرم می گفتم تا دم در فلان جا من رو برسون می رسوند بعد واقعا حال نداشتم پیاده شم می گفتم تو روخدا تو برو بگو همسرم نمی تونه بیاد بارداره🤐🫠
یا می رفتیم خرید من همیشه تو ماشین می نشستم تا بره بخره بیاد.خدا شاهده تا سرکوچه راه نمی رفتم(طوریم نبود ها فقط از تنبلی و گشادی)یه تنبلی بی حد و حسابی سراغم اومده بود (فقط بخور بخواب
دیشب یهو یه تصمیمی گرفتم گفتم فردا تا کایا و باباش خوابن برم شهرگردی 😃( از بارداری سر کایا تا الان با تاکسی زردهای درون شهری جایی نرفته بودم)همس اسنپ و کوفت و زهرمار یا ماشین شخصی🤐
همین ها هم واقعا ادم رو تنبل می کنن (فکدکن دم در سوار میشی دم در پیاده میشی دیگه واقعا ۵ متر هم حال نداری راه بری )
خلاصه امروز رفتم خیلی بهم چسبید یه دو جا کار داشتم از عمد یه خیابون اینورتر پیاده میشدم تا راه برم.(در حالت عادی با موشک ببندنم راه نمی رفتم امروز گفتم بذار خودم رو تو عمل انجام شده بذارم و‌خلاصه خیلی خوب بود😀
مثل بچه ها هم ذوق کردم😁بعد عمری من اومدم اینکارو‌ کردم یه ذره راه رفتم تا من رو در حال راه رفتن می دیدن یه چند نفر گفتن چرا اسنپ نمی گیری خانم بارداری خطرناکه بیا بفرما اینجا بشین و ....
ببین سختیش همون اولشه که از خونه بری بیرون
یهو پا می ذاری بیرون اینقدر جریان شهر زندست و مردم در تکاپو هستن واقعا آدم انرژی می گیره
دیگه مصمم شدم هر روز پیاده از خونه بزنم بیرون یا کایا
اینقد گشتم‌که ساعت ۲ رسیدم خونه
تاکسی میگه خانم خونت کجاست اذیت میشین من می رسونمتون
میگم بخدا خیلی نیاز دارم راه برم دستتون درد نکنه همینجا پیادم کنین😅)
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 ۲ ماهگی
کایا پسر خیلی باکمالاتیه باباش که میاد خونه دیگه
کلیه ی امورات شخصیش اعم از بازی و سرویس و خواب و خوراک و ....رو از باباش مطالبه می کنه فقط😁منم این وسط محض خالی نبودن عریضه یه دو تا تعارف الکی می زنم که مامان من بیام انجام بدم بچمم بادرک بالاش محکم میگه نه بابا بیاد😁 تو این فقره من خیلی شانسم‌و‌به استراحتم می پردازم.
دیشب در حالی که باباش می خواست بخوابونتش و خیلی هم خستش بود کایا گفت بابا برام تعریف کن امروز چیکار کردی؟باباش خندید گفت یا خدا مامانت کم بود تو هم اضاف شدی😂بعد طبق علاقه فرزندش به ماشین آلات گفت بابایی یه تریلی اومد شرکت یه قطعه ای رو سوار کرد رفت!حالا بیا بخوابیم
پسرپرسیدقطعه چیه؟-یه وسیله
پسر باز پرسید وسیله چیه؟-یه دستگاه
بعد هی پرسید و پرسید و پرسید که دستگاه چیه؟دستگاه چیکار می کنه؟صدای چی میده؟چه رنگیه؟کی می برتش؟چرا می برتش؟چجوری می برن؟کی ساختتش؟چجوری ساختتش؟
من هی داشتم جلو خندم رو‌می‌گرفتم باباش هم خیلی حوصله به خرج داد انصافا و وقتی که کل جواب سوال هاش رو داد یهو کایا گفت بابا شما دوباره قصه تریلی رو بگو که اومد شرکتتون 😁باباش براش باز تعریف کرد دوباره گفت حالا میشه قصه ی جرثقیل رو هم بگی چجپری اومد کمکش کرد!!!😂😂بعد هی وسط قصه تعریف کردن باباش کلی سوال میومد تو ذهنش و می پرسید بابا چرا بردنش؟ الان کجاست؟داره چیکار می کنه؟کجا رفت بنزین زد؟
پدر مظلوم هم درحالی که همه رو جواب می داد و قصش هم تموم شد یهو پرسید بابا شما چشم هات چه رنگیه؟چرا این رنگیه😂🤣🤣😂
ادامه کامنت