کایا پسر خیلی باکمالاتیه باباش که میاد خونه دیگه
کلیه ی امورات شخصیش اعم از بازی و سرویس و خواب و خوراک و ....رو از باباش مطالبه می کنه فقط😁منم این وسط محض خالی نبودن عریضه یه دو تا تعارف الکی می زنم که مامان من بیام انجام بدم بچمم بادرک بالاش محکم میگه نه بابا بیاد😁 تو این فقره من خیلی شانسم‌و‌به استراحتم می پردازم.
دیشب در حالی که باباش می خواست بخوابونتش و خیلی هم خستش بود کایا گفت بابا برام تعریف کن امروز چیکار کردی؟باباش خندید گفت یا خدا مامانت کم بود تو هم اضاف شدی😂بعد طبق علاقه فرزندش به ماشین آلات گفت بابایی یه تریلی اومد شرکت یه قطعه ای رو سوار کرد رفت!حالا بیا بخوابیم
پسرپرسیدقطعه چیه؟-یه وسیله
پسر باز پرسید وسیله چیه؟-یه دستگاه
بعد هی پرسید و پرسید و پرسید که دستگاه چیه؟دستگاه چیکار می کنه؟صدای چی میده؟چه رنگیه؟کی می برتش؟چرا می برتش؟چجوری می برن؟کی ساختتش؟چجوری ساختتش؟
من هی داشتم جلو خندم رو‌می‌گرفتم باباش هم خیلی حوصله به خرج داد انصافا و وقتی که کل جواب سوال هاش رو داد یهو کایا گفت بابا شما دوباره قصه تریلی رو بگو که اومد شرکتتون 😁باباش براش باز تعریف کرد دوباره گفت حالا میشه قصه ی جرثقیل رو هم بگی چجپری اومد کمکش کرد!!!😂😂بعد هی وسط قصه تعریف کردن باباش کلی سوال میومد تو ذهنش و می پرسید بابا چرا بردنش؟ الان کجاست؟داره چیکار می کنه؟کجا رفت بنزین زد؟
پدر مظلوم هم درحالی که همه رو جواب می داد و قصش هم تموم شد یهو پرسید بابا شما چشم هات چه رنگیه؟چرا این رنگیه😂🤣🤣😂
ادامه کامنت

۷ پاسخ

عزیزم چطور انقد کامل حرف میزنع آخه هنوز زوده براشون حتی جمله

وااااای بخدا پسر و شوهر خودم دقیقا اومدن تو ذهنم، پسرمم از وقتی باباش بیاد دیگه کاری با من نداره و کاراشو به باباش میگه و اونم خدای حوصله، خداروشکر خخخخ،تعریف می‌کنه براش و اونم هزارتا سوال می‌پرسه😂😂

واییییییییییی 🤣🤣🤣خوشبحال شما و کایا ک همچین مردی ت زندگیتونه
انشالله همیشه خوش باشین

عزیزم ماشالا...
پسرتون چن سالشه؟؟

چه خوب،کاش دختر منم اینجوری بود 😊

😆😆😆😆😍😍😍عین پسره من وقتی باباش میاد دیگه همه کاراشو از باباش مطالبه میکنه 😆من دیگه با خودم خلوت میکنم
بازی میکنن حموم میرن باهم با ململ و پسته میرسن وووو باغ پرندگان رفتن باهم تهران من گفتم من نمیام برین😍😆

پسر بعد از طی تمامی این مراحل گفت بابا من خوابم نمیاد پاشو بریم لودر بازی کنیم پاشو پاشو پاشو پاشو لطفا و اینگونه بود که پدر بینوا به ناچار قید خواب رو زد و بعد صداشون از تو‌پذیرایی میومد که پسر می‌گفت بابا این غلطک برای شما و این لودر برای من حالا بیا جاده بسازیم😁
🤣

سوال های مرتبط

مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌وهشتم بارداری
سلامی سراپا خنده و خستگی
کایا بعد چند روز که درگیر ویروس اسهال و استفراغ بود و‌ کلی وزن کم‌کرد سه چهار روزی میشد که اشتهاش یواش یواش برمی گشت.امروز دیگه اوج ماجرا بود. اصلا نگم‌بهتون این گوگولی بچه از
از همون صبح که بیدار شد هیولای گرسنه درونش انگار از خواب زمستونی بیدار شده باشه کلا داشت یخچال‌و‌گاز و‌کابینت ها رو‌قورت می داد😭😅منم طفل معصوم انگار دستیار شخصی به حجم سفارشاتش با فوریت تمام رسیدگی می کردم.
غروبی ما رفتیم خانه بازی بعد برگشتیم شام خوردیم‌ اضافیش هم ریختم بیرون گفتم امروز خیلی خورده غذا ببینه بازم می خواد دل درد نگیره حالا یه ساعت پیش تو اوج خواب آلودگیش گفت بابایی من دشنمه (گشنمه)شما پاشو یه کم آبدوشت(آبگوشت)بده بخورم😳هرچی گفتیم بچه جون به پیر به پیغمبر آبگوشت نداریم الان می گفت بابا پاشو شما سریع سریع یه آبدوش درست کن آقا کایا دشنشه😂
آخرش با کلی قول و قرار به نون باگت و ساندویچ و سس قانع شد(یه دونش رو کامل خورد ها)😀
ما دو تا دوست قدیمی خانوادگی داریم که بچه هاشون هم هم سن کایا هستن(با فاصله یه ماه کمتر و بیشتر)از همون ۶ ماهگی که بچه ها غذاخور شدن بچه های اون ها رو باید به زور غذا می دادی. حالا کایا چی؟ کلا شبیه این پیشی ملوس ها بود که بو می کشید هرجا غذا باشه می رفت سمتش
(ادامه کامنت)
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌وهشتم بارداری
امروز کلی روز متفاوتی داشتم😍
من یه مدت مدیدی بود تنبلی بدجور بهم غلبه کرده بود فک کن یه کار واجب داشتم به همسرم می گفتم تا دم در فلان جا من رو برسون می رسوند بعد واقعا حال نداشتم پیاده شم می گفتم تو روخدا تو برو بگو همسرم نمی تونه بیاد بارداره🤐🫠
یا می رفتیم خرید من همیشه تو ماشین می نشستم تا بره بخره بیاد.خدا شاهده تا سرکوچه راه نمی رفتم(طوریم نبود ها فقط از تنبلی و گشادی)یه تنبلی بی حد و حسابی سراغم اومده بود (فقط بخور بخواب
دیشب یهو یه تصمیمی گرفتم گفتم فردا تا کایا و باباش خوابن برم شهرگردی 😃( از بارداری سر کایا تا الان با تاکسی زردهای درون شهری جایی نرفته بودم)همس اسنپ و کوفت و زهرمار یا ماشین شخصی🤐
همین ها هم واقعا ادم رو تنبل می کنن (فکدکن دم در سوار میشی دم در پیاده میشی دیگه واقعا ۵ متر هم حال نداری راه بری )
خلاصه امروز رفتم خیلی بهم چسبید یه دو جا کار داشتم از عمد یه خیابون اینورتر پیاده میشدم تا راه برم.(در حالت عادی با موشک ببندنم راه نمی رفتم امروز گفتم بذار خودم رو تو عمل انجام شده بذارم و‌خلاصه خیلی خوب بود😀
مثل بچه ها هم ذوق کردم😁بعد عمری من اومدم اینکارو‌ کردم یه ذره راه رفتم تا من رو در حال راه رفتن می دیدن یه چند نفر گفتن چرا اسنپ نمی گیری خانم بارداری خطرناکه بیا بفرما اینجا بشین و ....
ببین سختیش همون اولشه که از خونه بری بیرون
یهو پا می ذاری بیرون اینقدر جریان شهر زندست و مردم در تکاپو هستن واقعا آدم انرژی می گیره
دیگه مصمم شدم هر روز پیاده از خونه بزنم بیرون یا کایا
اینقد گشتم‌که ساعت ۲ رسیدم خونه
تاکسی میگه خانم خونت کجاست اذیت میشین من می رسونمتون
میگم بخدا خیلی نیاز دارم راه برم دستتون درد نکنه همینجا پیادم کنین😅)
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 هفته سی‌وهشتم بارداری
کمممممممک😞🥹🥹
چند روز پیش همسایه پایینیمون اومد گفت اتاقمون نم داده از سمت شما ظاهرا مشکلی برای لوله کشیتون پیش اومده یه چک‌کنید ببینید چی شده دیگه همسرم اومد بهش گفتم رفت چک کرد دید لوله بالکن نشتی داشته !کلا از ته درش آورد و‌پلمپش کرد(حالا اناق کایا دقیقا پشت بالکنه و کمد دیواری اتاقش دقیقا همون سمتیه که شیرآبی بوده نشتی داده)این خونه سه خوابست و همه اتاق ها کمد دیواری دارن منم همیشه از نوزادی کایا هرچیزی اضاف میومد و دیگه لازم نداشتیم مثل لباس و وسیله ها هر کجا دستم می رسید می چپوندم(البته لباس ها رو می شستم تا می زدم می ذاشتم یه کیفی ).من واقعا اصلا یادم رفته بود لباس های نوزادی کایا رو دقیق کجا گذاشتم اصلا
خلاصه چند روز پیش من به همسرم گفتم اون کمد دیواری فلان اتاق رو چک کن فک کنم لباس ها اونجا باشه رفت یه ساک آورد تا یه مشت لباس بود همگی تمیز و مرتب ،منم شستم امشب اومدم تا بزنم بچینمشون تو‌کمد هی می دیدم از هر ست یه سری ناقصی داره🥲بعدا کاشف به عمل اومد بیشتر لباس ها تو کمد دیواری اتاق کایاست.همسرم کمد رو باز کرد تا اوه اوه بو نم میاد یه ساک درآورد چشمتون روز بد نبینه خیلی هاشون نم و لکه زرد گرفته بودن😖

چیکار کنم لکشون بره؟خیلی زیادن
یه تعدادیش‌که لک کمی داشت نشستم جای لک رو با دست صابون زدم بعد روش اسپری لکه بر بچگونه پینو ریختم انداختم لباسشویی اوکی شدن.اما خسته میشم برا بقیه هم اینکارو‌کنم دستم داغون میشه و واقعا زیاد😣لطفا یه راه حل سریع و ساده پیشنهاد بدینن