۹ پاسخ

من تموم کارای خودم و خونه و بچه رو انجام میدادم
۲۴ ساعتی سرپا بودم خداروشکر خیلی بارداری راحتی داشتم
چون وقتی تحرک نداشته باشی هزار و یک مریضی میاد به ادم
سعی کن کارات و خودت انجام بدی عزیزم با خوردن و خوابیدن هیچی نمیشه 🥲به خودت ظلم میکنی فقط

من چی بگم پس قبل از بارداریم 65 کیلو بودم الان که پسرمو 5 ماهه از شیر گرفتم ولی وزنم همچنان بالاست.حالم خیلی بده هیچوقت اینقد پرخوری نمیکردم.دائما پی خوردنم.بعدشم که کلی عذاب وجدان میگیرم و تصمیم میگیرم رژیم بگیرم اما دوباره اراده ام سست میشه و به پرخوریم ادامه میدم. 🥴🥴😔

اصلا اینجوری فکر نکن و استرس نده به خودت
منم دقیقا ۱۸ کیلو اضافه کردم تا الان و هیچ تحرکی نداشتم فقط بخورو بخواب بوده
یکی دو هفته ایه تصمیم گرفتم کارامو خودم بکنم
یکم سخت هست ولی میگم بدنم بد عادت نشه
تو هم شروع کن
من حتی چند وقتیه میگم پیاده روی کنم هرروز ولی متاسفانه هوا خیلی آلودس و همش خونم

تو خونه هم کلی کار و تمیز کاری دارم که تا زایمانم‌باید انجام بدم
خلاصه که اصلا استرس وارد نکن به خودت و بچت همه همینیم

۱۸کیلو اضاف کردی دوماه دیگه هم وقت داری؟بنظرم خیلی زیاد کردی حتما فردا به توصیه دکترت گوش بده

همون پیاده روی خیلی خوبه
بتونی عصرا هم یکم راه بری عالی تره...اگرچه یکم راه رفتی، مجبور میشی بشینی با این تفاسیر ولی بهتر از موندن تو خونه ست

همه گرد و سنگین میشن عزیزم ، خوش باش فعلا استفاده کن از دوران پادشاهی بارداری😄🤭 دوباره همه کارای خونه برمیگرده به عهده خانما،وزن هم اگه شیر خودت بدی بچه ان شاالله ،زود وزن کم میکنی و رو فرم میای،غصه نخور ،این هفته های باقی مانده هم زود میگذره

عزیزم اینا چه فکراییه که میکنی؟ بارداری داری یه انسان درونت رشد میدی من ۲۰ کیلو شایدم بیشتر اضافه‌ کردم خیلیم خوشحالم هر چی دلم خواسته خوردم بدنم نیاز داشته چرا خودتو ناراحت میکنی نینی میاد به کارات میرسی لاغر میشی باشگاه میری خونتو تمیز میکنی هیچی مهمتر از روحیت نیست الکی خودتو نباز

بعد زایمانت بالا ده کیلو ی دفه کم میکنی بقیشم درست میشه

چن کیلو شدی الان
من۲۰کیلو اضاف کردم خاهر
بعد زایمان همش اب میشه خیالت راحت

سوال های مرتبط

مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 روزهای ابتدایی تولد
امروز کلی روز متفاوتی داشتم😍
من یه مدت مدیدی بود تنبلی بدجور بهم غلبه کرده بود فک کن یه کار واجب داشتم به همسرم می گفتم تا دم در فلان جا من رو برسون می رسوند بعد واقعا حال نداشتم پیاده شم می گفتم تو روخدا تو برو بگو همسرم نمی تونه بیاد بارداره🤐🫠
یا می رفتیم خرید من همیشه تو ماشین می نشستم تا بره بخره بیاد.خدا شاهده تا سرکوچه راه نمی رفتم(طوریم نبود ها فقط از تنبلی و گشادی)یه تنبلی بی حد و حسابی سراغم اومده بود (فقط بخور بخواب
دیشب یهو یه تصمیمی گرفتم گفتم فردا تا کایا و باباش خوابن برم شهرگردی 😃( از بارداری سر کایا تا الان با تاکسی زردهای درون شهری جایی نرفته بودم)همس اسنپ و کوفت و زهرمار یا ماشین شخصی🤐
همین ها هم واقعا ادم رو تنبل می کنن (فکدکن دم در سوار میشی دم در پیاده میشی دیگه واقعا ۵ متر هم حال نداری راه بری )
خلاصه امروز رفتم خیلی بهم چسبید یه دو جا کار داشتم از عمد یه خیابون اینورتر پیاده میشدم تا راه برم.(در حالت عادی با موشک ببندنم راه نمی رفتم امروز گفتم بذار خودم رو تو عمل انجام شده بذارم و‌خلاصه خیلی خوب بود😀
مثل بچه ها هم ذوق کردم😁بعد عمری من اومدم اینکارو‌ کردم یه ذره راه رفتم تا من رو در حال راه رفتن می دیدن یه چند نفر گفتن چرا اسنپ نمی گیری خانم بارداری خطرناکه بیا بفرما اینجا بشین و ....
ببین سختیش همون اولشه که از خونه بری بیرون
یهو پا می ذاری بیرون اینقدر جریان شهر زندست و مردم در تکاپو هستن واقعا آدم انرژی می گیره
دیگه مصمم شدم هر روز پیاده از خونه بزنم بیرون یا کایا
اینقد گشتم‌که ساعت ۲ رسیدم خونه
تاکسی میگه خانم خونت کجاست اذیت میشین من می رسونمتون
میگم بخدا خیلی نیاز دارم راه برم دستتون درد نکنه همینجا پیادم کنین😅)
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 روزهای ابتدایی تولد
کمممممممک😞🥹🥹
چند روز پیش همسایه پایینیمون اومد گفت اتاقمون نم داده از سمت شما ظاهرا مشکلی برای لوله کشیتون پیش اومده یه چک‌کنید ببینید چی شده دیگه همسرم اومد بهش گفتم رفت چک کرد دید لوله بالکن نشتی داشته !کلا از ته درش آورد و‌پلمپش کرد(حالا اناق کایا دقیقا پشت بالکنه و کمد دیواری اتاقش دقیقا همون سمتیه که شیرآبی بوده نشتی داده)این خونه سه خوابست و همه اتاق ها کمد دیواری دارن منم همیشه از نوزادی کایا هرچیزی اضاف میومد و دیگه لازم نداشتیم مثل لباس و وسیله ها هر کجا دستم می رسید می چپوندم(البته لباس ها رو می شستم تا می زدم می ذاشتم یه کیفی ).من واقعا اصلا یادم رفته بود لباس های نوزادی کایا رو دقیق کجا گذاشتم اصلا
خلاصه چند روز پیش من به همسرم گفتم اون کمد دیواری فلان اتاق رو چک کن فک کنم لباس ها اونجا باشه رفت یه ساک آورد تا یه مشت لباس بود همگی تمیز و مرتب ،منم شستم امشب اومدم تا بزنم بچینمشون تو‌کمد هی می دیدم از هر ست یه سری ناقصی داره🥲بعدا کاشف به عمل اومد بیشتر لباس ها تو کمد دیواری اتاق کایاست.همسرم کمد رو باز کرد تا اوه اوه بو نم میاد یه ساک درآورد چشمتون روز بد نبینه خیلی هاشون نم و لکه زرد گرفته بودن😖

چیکار کنم لکشون بره؟خیلی زیادن
یه تعدادیش‌که لک کمی داشت نشستم جای لک رو با دست صابون زدم بعد روش اسپری لکه بر بچگونه پینو ریختم انداختم لباسشویی اوکی شدن.اما خسته میشم برا بقیه هم اینکارو‌کنم دستم داغون میشه و واقعا زیاد😣لطفا یه راه حل سریع و ساده پیشنهاد بدینن
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 روزهای ابتدایی تولد
کایا پسر خیلی باکمالاتیه باباش که میاد خونه دیگه
کلیه ی امورات شخصیش اعم از بازی و سرویس و خواب و خوراک و ....رو از باباش مطالبه می کنه فقط😁منم این وسط محض خالی نبودن عریضه یه دو تا تعارف الکی می زنم که مامان من بیام انجام بدم بچمم بادرک بالاش محکم میگه نه بابا بیاد😁 تو این فقره من خیلی شانسم‌و‌به استراحتم می پردازم.
دیشب در حالی که باباش می خواست بخوابونتش و خیلی هم خستش بود کایا گفت بابا برام تعریف کن امروز چیکار کردی؟باباش خندید گفت یا خدا مامانت کم بود تو هم اضاف شدی😂بعد طبق علاقه فرزندش به ماشین آلات گفت بابایی یه تریلی اومد شرکت یه قطعه ای رو سوار کرد رفت!حالا بیا بخوابیم
پسرپرسیدقطعه چیه؟-یه وسیله
پسر باز پرسید وسیله چیه؟-یه دستگاه
بعد هی پرسید و پرسید و پرسید که دستگاه چیه؟دستگاه چیکار می کنه؟صدای چی میده؟چه رنگیه؟کی می برتش؟چرا می برتش؟چجوری می برن؟کی ساختتش؟چجوری ساختتش؟
من هی داشتم جلو خندم رو‌می‌گرفتم باباش هم خیلی حوصله به خرج داد انصافا و وقتی که کل جواب سوال هاش رو داد یهو کایا گفت بابا شما دوباره قصه تریلی رو بگو که اومد شرکتتون 😁باباش براش باز تعریف کرد دوباره گفت حالا میشه قصه ی جرثقیل رو هم بگی چجپری اومد کمکش کرد!!!😂😂بعد هی وسط قصه تعریف کردن باباش کلی سوال میومد تو ذهنش و می پرسید بابا چرا بردنش؟ الان کجاست؟داره چیکار می کنه؟کجا رفت بنزین زد؟
پدر مظلوم هم درحالی که همه رو جواب می داد و قصش هم تموم شد یهو پرسید بابا شما چشم هات چه رنگیه؟چرا این رنگیه😂🤣🤣😂
ادامه کامنت
مامان کایا و داداشی👶 مامان کایا و داداشی👶 روزهای ابتدایی تولد
سلام سلام
بچه ها من با میل و اراده قبلی و قلبی و برنامه ریزی انجام شده باردارم.🤰🏼
طی آنباکسینگ انجام شده بعد سونوی آنومالی فهمیدیم تو دلیمون پسره 🩵
فکر می کنم اگر هر دو بچه یه جنسیت داشته باشن چالش های کمتری برای پدر و مادر ایجاد میشه و از این بابت خدا رو شکر می کنم.
تفاوت های فردی و شرایط آدم ها قابل قیاس نیستن و خب نمیشه مقایسه کرد و برای همه یه نسخه پیچید .من بزرگترین عاملی که باعث شد به فکر فرزند دوم باشم این بود که دیدم شرایطش رو داریم و کایا هم پسر خوش قلقی بود از بدو تولد و تو کل این دو سال ما اندازه انگشت های یه دست هم شب بیداری نکشیدیم.غذا و اشتهاش خوب بود همیشه،پروسه از شیر گرفتنش خیلی عالی پیش رفت و در کنار این ها مهم ترینش حمایت های همه جوره ی همسرم هست. از پخت غذا تا کارهای خونه ،از نگهداری و مراقبت کایا و .... از منم فعال تر بوده همیشه. خلاصه اینجوری بود که اینجوری شد😀
.
.
حالا بچه ها لطفابیاین اسم پسر پیشنهاد بدین که به کایا بیاد
ترجیحا اسمی باشه
۱-با حرف ک شروع بشه مثل کایا
۲-یا با حرف ا تموم بشه مثل کایا