۷ پاسخ

اره بچه ها منم ترس جدایی دارن

آره
شاید تاحالا تجربه نکرده اینطور ...چند روز بگذره با بچه ها بازی کنه خوشش میاد،
حلما گاهی کوچیکتر بود خونه مامانم یا مادر شوهرم میموند کاری داشتم
دیگه پارسال هم سرکار میرفتم شوهرم اگه نبود میموند پیش مادرشوهرم
از خرداد هم می‌ره مهد دیگه عادت کرده چند ساعت دور باشه

یه مدت بره مهد یا کلاسی چیزی عادت میکنه

سلام عزیزم تبسم هم همین طور هست بدون من هیچ جا نمیره و پیش کسی هم نمیمونه من به خاطر اینکه مهر باید بره پیش ۱ از تیر ماه گذاشتم مهد نزدیک ۳ ماه درگیر بودم فکر کنم با بچه کوچیک تو گرما میرفتم تومهد حیاط میشستم اوایل خیلی سخت بود اصلا از بغلم تکون نمی‌خورد ولی الان خدادرو شکر سختی کشیدم ولی جواب داد سر کلاسها درست نمیره ولی همین که بدون من چند ساعت هست راضی هستم واقعا از مهدشون راضیم

از فردا قراره دوره جذب مهدش شروع بشه

پسر من یک ساله مهد میره
یک ماهی طول میکشه تا عادت کنن

عزیزم باید تا یه مدت خودت باهاش بری همونجا بشینی تورو ببینه تا به محیط اونجا عادت کنه جذب بشه از روزی یک ساعت شروع کن ولی اصلا ناامید نشو هرروز باید بری مربی های مهد و محیط اونجا باید خوب باشه یه مهد خوب پیداکن

سوال های مرتبط

مامان مهتا مامان مهتا ۴ سالگی
مامانا حال روحیم خیلی خرابه بااینکه دخترم به شدت اذیت می‌کنه توخوذدن خوابیدن حتی به لحظه براخودش بازی نمیکنه دایم چسبیده به من یاباباش برا بازی و بیرون اصلا بدون من جایی نمی‌مونه حتی با باباش وحتی یه دقیقه وقت بزاخودم ندارم شوهرم خسته شده میگه بفرست مهد باید بره پیش یک میگه اونجا بازی می‌کنه خسته شدم دایم میگه بازی کنین اما من و دخترم تاحالا اصلا ازهمه جدانبودیم حتی برا یه روز چون کسی رو نداشتم دایم نوخونه بامن بود همه جا حالا می‌دونم مهتا بدون من مهد نمی‌مونه منم بدون اون تو خونه نمیتونم بمونم بااینکه به شدت خستم امافکراینکه از دو بعداز ظهر تاهفت نیست وبایدتوخونه بدون اون باشم نمیتونم تحمل کنم هیچ‌چیزی لذتی ندارن بدون اون نه ببرون نه خوردن تنهایی حتی به بستنی نمی‌دونم چه مرگمه به شوهرم میگم نمیتونم بفرستم مهد تحمل کنم دوتایی خسته ایم فقط ترخدا شعارندید سال دیگه بایدبغرستی اجباره خودم می‌دونم این حال لعنتی وچه کنم