۴ پاسخ

عکس خودموگزاشتم پرفایلم روسری هم سرکردم یکی از همین کله پهن ها بهم میگه عکس خودتو گذاشتی پروفت گفتم آره مگه چیه خودت عکس چی گذاشتی میگه رهبر عزیزم

خودم بعد جنگ میگن خدایا همین امنیت برامون بهترین نعمته فقط اگر خصوصی سازی نمیشد تاپول کارخانه هایه بزرگ کشور توجیب اشخاص نمیرفت ودولتی بود واز درآمدش دولت همه مردم روکمک میکرد چه خوب بود الان یه عده مرفع وپولدارن یه عده دارن نان خشک به دندان میکشن وحسرت حتی روسری نو میخورن اینا سخته کاش درست بشه اوضاع مالی همه بقیه مهم نیس هرکس اون دنیا جواب اشک هایی که باعث ریختنش شده رو بایدپس بده حالا به هردلیل به ماربطی نداره

بنظرم اون ادم زیادی دیگه ازاون ور بوم افتاده
اما راجب حجاب هم فقط چادرنیست قبلا مانتو اداری وپوشش کامل بدون چادرهم حجاب بود ولی الان که انگارخیلی خیابان خونه خودشونه خب واقعا زندگی خیلیا آسیب دیده چون همه زن هاشاید خدااونا ساده افریده یا اندامشون متفاوته بالاخره ومردها ناسازگاری میکنن
اما خندیدن وصرفا چارنداشتن دلیل بدبودن نیست وهرگز این فکرگناه الود رونباید زد خودش بدترین تهمت هست اما رژیم هم همه دنیا همینه موافق ومخالفش هستن

مشکل فضول بودن ادم هاس اگ هرکی سرش تو لاک خودش باشه و توی کار دیگران دخالت نکنه خعلی بهتر میشه زندگی
فک نکنم چادر پوشیدن اجباری باشه 🤔
ادم تا میتونه نرمال بخنده چرا خودشو پاره کنه واسه ی خنده؟
بنظرت رژیم عوض بشه دخالت ها کم میشه؟

سوال های مرتبط

مامان مایا مامان مایا ۴ سالگی
خانومایی ک منو دخترمو میشناسن میدونن چقد من همیشه از دست دخترم شاکی ام😂 اینارو اینجا میتویسم بعد چند مدت میام میخونم مثل خاطره میشه 😂😂 دخترمن از صبح ک بیدار میشه دنبال بهونس گریه کنه بعدشم انقد خرابکاره تا چشم منو دور میبینه میره بهذجون دیوار ها میافته یا رژ میگیره به سر و صورتش و وسایلا میزنه عصرا ۳ تا ۷ میره مهد ۷ میاد گشنه خسته فقط جیییییغ گریه!!!! انقد اخلاقش بده اصلا باهاش بازی نمیکنم دوس ندارم بازی کنم خسته میشم حوصلمم نمیکشه! اما واسش پرستار خصوصی میگیرم بیاد بشینه باهاش بازی کنه: الان وقتی میگم فضولی میکنه در این حده که مامانم هر دفعه میاد (شهر دیگه س) نمیاد خونه من میره خونه ی اون یکی خواهرم که اونم دخترش از مایا یک سال کوچیکتره. سری اخر ک تولدم بود و همه خونه خواهرم رفتیم باز!!! شوهرم میخاس چایی بخوره مامانم انقد خسته بود از دست شلوغی های دخترم به شوهرم گفت نمیخاد چایی بخورین سریع تر بلند بشیم بریم. ازون موقع بهم بر خورده میگم دیگه مامانم اومد منم نرم!!! همیشه میرم پیششون همی میگن چقد فضوله!! امروز صبح زنگ زده مامانم میگه مایا اروم تر نشد؟؟؟ خب اخلاقشه دگ انتظار دارن یه روز صبح بیدار بشه اصلاح بشه. خلاصه شلوغی های دخترم از یه طرف حالمو میگیره حرفا و قضاوت های بقیه جور دیگه