۱۴ پاسخ

خوب کردی ناراحت نباش...مشروب چیزه خوبی نیست درکل به شوهرت بگو خوشم نمیاد میخوری

نه تنها تو خونه نخورن جلوشو بگیر اصلا نخوره

درک سیاه مهم نباش برات

خوب کردی گفتی زود تر از اینا باید میگفتی

وایی جلوش را بگیر نخوره تا ۴۰ روز نجسه

بعدم خوب کاری کردی گفتی نیان خونت

بهترشنیدن ک شنیدن حق گفتی

عزیزم کار خوبی .یکبار یک نفر می‌گفت شوهرم میاره خونه با بردار ش یا دوستاش میخورن پسرم کوچیک فکر میکرد حالیش نیست
یک روز زده بوده زیر گریه که به من بده تا دو روز همینجور با باش میگفته از همونی که خودت میخوری من میخام

منم یکبار پسرخاله شوهرم از شهرستانم اومده بودن کرج مهمونی اومدن خونه مادرشوهرم که مهمون کرده بوده ما تو یه ساختمونیم عد پسر خاله شوهرم مشروب خور بود قرار بود شب بیان خونه ما بشینن منم فهمیدم مشروب گذاشتن یخچال قشنگ اومدم شب بیشتر مشروب خالی کردم تو چاه بجاش آب پر کردم بعد خوردن گفته ب
وذن چرا مارو نگرفته اینا بعد من به شوهرم گفتم اینکار کردم دیگه اوناام فهمیدن پاشونو خونه ما نزاشتن 😂😂😂این کارای کوچیکمه🥴

بنظر من خوب کاری کردی،اصلا نباید بخورن

اتفاقا کار خوبو تو کردی قوی باش اصلا هم نترس

چه خوب که شنیده..امشب هم دووم بیار عوضش راحت شدی..
اومد هم حق به جانب باش

بشنوه بهتره . برکت خونت از بین میره

خوب کردی نزار کثافت کاری کنه

نه اتفاقا خوب گفتی اصلا عذاب وجدان نداشته باش

سوال های مرتبط

مامان آقـــا آراد💙 مامان آقـــا آراد💙 ۳ سالگی
مامان باراد مامان باراد ۳ سالگی
امروز من دو ساعت رفتم استخر و قرار شد اين دو ساعت پدر و پسر با هم باشن. به محض بيرون اومدن از استخر با همسرم تماس گرفتم جواب نداد و تا برسم خونه ٤٠ دقيقه طول كشيد بازم هر چى زنگ زدم جواب نداد. اومدم خونه ديدم يه شيرينى نصفه گاز زده رو اوپنه، كفشاى باراد همه سر جاشونه و همه چيز شبيه اينه كه اينا با عجله رفتن بيرون. خلاصه يهو همه فكراى منفى با هم اومدن سراغم 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
با مادرشوهرم تماس گرفتم ببينم شايد اونا خبرى داشته باشن ولى چنان برخورد عجيبى كردن كه نگرانى خودم يادم رفت. كلى منو سوال پيچ كردن كه تو كجا بودى و اين وسط متلك هايى شامل اينكه اونا كه تنها نميان اينجا ما كه خبرى نداريم و…. آخر هم با حالت قهر گفتن ما رو نگران كردى 😐😐😐
بماند كه همسرم زنگ زد و گفت تو پارك داشته بازى ميكرده با باراد و متوجه تماسا نشده و بارادم گير داده ميخواد با دمپايى بره و من اصلا حواسم به دمپاييا نبود. ولى مطمئن شدم در هر فشارى در هر استرسى بيشتر بايد خودم رو كنترل كنم و روى كسى حساب نكنم.
اين چندمين باره توى نگرانى باهاشون تماس گرفتم يا كمكى خواستم ولى به جاى كمك يا شنيدنم تازه بازخواستم كردن . بعضى از آدم ها هيچ وقت نميتونن امن باشن .
من هميشه همه جا ازشون تعريف ميكنم و براشون ارزش قائلم ولى هر بار يه اتفاق كوچيك ميفته با بعضى جمله ها و طعنه ها پرت ميشم به واقعيت.