خواهرشوهرم چندین بار شده ایلیارو که بغل گرفته گفته خدایا چقدر شیرینه من فکرنمسکردم بااین پدرومادر این بچه انقدر شیرین بشه
منم پیزی نمیگفتم میخندیدم رد میشدم
حالا امشب رفتیم خونه مارشوهرمینا،منم که توپم خیلی از شوهرم پر بود حالا میگم چرا
بعد خواهرشوهرم نشست گفت داشتیم عکسای تولد ایلیارو نگاه میکردیم(دختراونیکی خواهرشوهرم که ۵سالشه)برگشت گفت مامان باباش اصلا شیرین نیستن ولی ایلیا خیلی شیرینه.
منم نه گذاشتم نه برداشتم😂گفتم اهاااااان خوب عزیزم ببین تقصیر توعه دیگه نشستی هربار گفتی مامان و باباش شیرین نیستن من فکرمیکردم گوشت تلخ بشه ولی شیرین شد حالا این بچه هم یادگرفته میگه
بعد همشون میخندیدن گفتم ببین حرفت چرخید چرخید اخرش اومد چسبید به خودت😂
بعد مادرشوهرم خواست جمع کنه گفت نه بچه بوده دیگه گفتم نه دخترخودتونم این حرفو زده اینم شنیده میکه منم میگم اخرش میاد میرسه به خودت😂
خودهرشوهرام داشتن به هم چشم و ابرو میومدن ولی هیچی نتونستن بگن
انقدر چسبید
عوض همه وقتایی که بهم تیکه مینداختن منم یکبار تونستم جواب بدم دلم خنک شه حداقل

۷ پاسخ

همیشه برین بهشون تا دهنشون بسته شه

من اصلا نفهمیدم چی شد

اونقد حال میده😂😂😂منم همینم بهم تیکه بندازن اگه جاش نباشه چیزی نمیگم ولی بعداً ک‌جاش بیوفته با شوخی و خنده جواب میدم😬😬😬

دمت گرممممممممممممم عاشقتمممممممم
واسه من هربار همسرم گفته اونجوری بغل نگیر فلان میشه برگشته گفته حلبی هستش یا پلاستیکیه یا یحتی یه بار برگشت گف بیردنه اوشاق دوقوبلا همسرم خندیده گفته هرچیه درست بغل بگیر ولی من تونستم پیش مامان باباش یه بار بگم همه همینکارو میکنن یدونه بدنیا میارن یه عده فقد میتونن چند قلویی بچه دار شن پس هرچیم باشه من این یدونه رو دنیا اوردم

آخیششششش

ایول بهت دل منم خنک شد🤣🤣🤣

از حق نگذریم مادرشوهرم میگفت شیرینه خب به مامان باباش رفته به کی میخواست بره حتما اینا شیرینن اینم شده دیگه
بعد خواهرشوهرم میگفت خب هیچکس مثل این شیرین نیست گفتم حق داری این حرفو بزنی ماشاءالله شیرینه😂

سوال های مرتبط

مامان nihan🥺 مامان nihan🥺 ۱۶ ماهگی
نمیدونم شمام بودید ناراحت می‌شدید یا نه من خیلی بدم اومد‌
ببینید من مادر شوهرم عمل کرده خوب اینم بگم خونه هامون کاملا کنار همه وصله و سط هیچی نیست مثلا درب حال اون کنار حال منه اینجوری بعد تهران عمل کرده خونه بقیه بچه هاش تهرانه اومد خونه خودش که مثلا من نگهش دارم حالا منم براش غذا اینا کاراش میکنم این پای دومشه پای اولش خونه بچه‌ای تهرانش بود خونه هاشون که بود خودش میخرید که براش درست کنن اینجا خونه خودشه هیچی نمیخره من خونه خودم درست میکنم براش میبرم ایناش هیچی زیاد مهم نیست حالا بچه هاش اومدن واسه یکی اینجا فوت کرده اومدن خونه این حالا برای اونام باید بپزم با یه بچه دیشب رسیدن یکی شون ساعت ۳ نصف شب رسیده بعد خونه مادرش بودن دیگه اونجا یخچال هیچی پیدا نکرده مادر شوهرم هم بهش گفته برو یخچال اینا رو ببین یعنی ما اومده خورده رفته بعد صبحانه هم ساعت ۶ صبح من خواب بودم رفتن فریزر بالا پایین همه جا بهم ریختن و خوردن و رفتن خیلی بدم اومد بنظرتون حق دارم یا نه

بارداری جنین زایمان کودک