۵ پاسخ

پسر منم همینطور شد. ۲ ماه رفت مهد. دبگه نرفت. الان هم شدیددددد چسبیده بهم

اضطراب جدایی برای بچه های همسن پسرت کاملا طبیعیه
احتمالا رفتار مناسبی مقابل اضطراب جداییش انجام نشده
و این اطمینانو بهش ندادی ک قرار نیست کلا ترکش کنی و حس میکنه تورو کاملا از دست میده
یه مدت از نظر من کاملا دوتاتون آروم باشین
باهاش خیلی خیلی قایم موشک بازی کن
یکم ک گذشت جاهای سخت قایم شو ک بیشتر دنبالت بگرده
بعد شروع کن تایمای خیلی کم مثلا از یک ربع پیش کسی ک اطمینان داری بزارش
یک ربع بعد برگرد پیشش و بغلش کن
ک مامان اینجاست عزیزدلم
همیشه توی صحبتات بهش بگو پیششی
کنارشی
مثلا پسر قشنگم
من همیشه کنارتما
براش قصه هایی تو این موضوع بگو
گاهی ک میری و تنها میمونه براش جایزه بخر
ک پسر قشنگم مرسی ک موندی مامان ب کارش برسه
مامان ب فکرت بود و این جایزه ی قشنگو واست خرید
خیلی بغلش کن
سعی کن آرامشو بهش منتقل کنی عزیزم

پسر منم پنج شش جلسه رفت دیگه نرفت

به نظرمنم براش خیلی توضیح بده که مامان هروقت جایی بره ،برمی گرده، خیلی تاثیر داره

دکتر غدد ام گفت بچه ات رفتارش غیر طبیعیه ببرش روانپزشک اطفال

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
نمیدونم من حساس شدم یا بچه بزرگ کردن واقعا این مشکلات رو داره.
چند هفته پیش مهراد رو چند جلسه بردم مهد. بعد از چند جلسه مربیش گفت مهراد چهاربار سطل آشغال رو خالی کرده. گفت به نظرم ببرید پیش روانشناس ببینید باید با چه تکنیکی باهاش کار کنیم هم شما از خونه و هم ماز از مهد. گفتم باشه.
جلسه بعدی که بردمش مهد گفت نمیخوام برم و اونجا هم که رفتیم، نموند اصلا! روانشناس گفت اگه سرکار نمیری الان هنوز زوده برای مهد بردن و در مورد زفتارای پسرمم که گفتم گفت باید ببری متخصص مغز و اعصاب. شاید بیش فعالی داره.
رفتیم پیش متخصص و اون روز مهراد داشت مطب رو به هم میریخت به همه چیز دست زد حتی رفت کامپیوتر دکتر رو از برق کشید و خلاصه دکتر گفت لازمه دارو بخوره چون بچه‌های اینطوری حرف زیاد می‌شنون و لراشون خوب نیست. اسیب می‌بینند. اینطوری خودشونم راحتترن.
حالا دوهفته‌ای هست دارو میخوره. دیروز رفتم دیدن مادرم که از کربلا اومده، مهراد بازم شیطونی میکرد و مامانم به شوخی گفت داروها رو‌اشتباهی شاید داره میخوره!
من ناراحت شدم واقعا. وقتی بچه دارو نمیخورد یک سره میگفتن چرا اینطوری میکنه، چرا فلان، خونه هم همینقدر اذیت میکنه؟! و کلا هبچکس حوصله نداشت حالا هم که دارو دارم میدم و واقعا روش تاثیر داشته باید بازم حرف بشنوم.
کاش میشد بچه‌مونو ببریم یه گوشه بزرگ کنیم دور از همه.
شما مادرید شما درک میکنید واقعا از این شرایط خسته شدم.
چند وقت پیشم نزدیک بود پسرم تلویزیون خونه مادرشوهرم رو بندازه، پدرشوهرم یه قشقرقی به پا کرد!
مامان 💮💓رستا💓 💮 مامان 💮💓رستا💓 💮 ۳ سالگی