۲۱ پاسخ

دیگه هیچوقت تنهاش نذار حتی بابچه سالم همیشه مواظب باش

بمیرم چقدر دردش اومده

عزیزم بچه ها کوچیکن ، سنی نیستن که تنها با هم بمونن ، حتی اگه همه بچه ها از هر نظری سلامت باشن ، خدای نکرده اگه یکی اونو هول بده سرش بخوره جایی یا یه چیزی بزنن تو سر هم خیلی عواقب بدی داره و ادم هیچ وقت خودشو نمیبخشه ، الانم بخیر گذشته خداروشکر گوشت صورت بچه نکنده ، چون اینجور بچه ها که از نظر ذهنی نمیدونم هرچیزی مشکل دارن وقتی گاز بگیرن در حدی میگیرن که گوشت کنده میشه ، اینو شنیدم ، لطفا مراقب باشید

الهی عزیزم😞💔

شما میدونستی مشکل داره؟؟

با روغن زیتون چربش کن

روغن حیوانی بزن روش هم دردش آروم میشه هم کبودی زودتر بهتر میشه

خوب میشه نگران نباش عزیزم این چیزاتوبچه داری پیش میادپمادآچشمی بزن یکم روش هرشب سریع خوب میشه

آخی خوبه حالا زخم نشده کبودی می‌ره.همون موقع یخ میذاشتی چون رستا اینور اونور میخوره یخ میذارم کبود نمیشه.دیگه اونم بچست چیزی نمیشه گفت مخصوصا که شرایطش خاصه ازین به بعد بیشتر حواست باشه هرچند نمیشه بچه رو ببندی به کولت که

ای خداجون چه دلیل داری تنها گذاشتی توسنی نیست که با خیال راحت تنها بزاری هرگزاینکارونکن عزیز جان

ای وای چقدم بد گاز گرفته😢😢یخ میزاشتی کبود نمیشد یه کرم لافارر هست برای کبودیه داروخانه بری بهت میدن

بچهه چه مشکلی داشت؟ من تو اینستا دیدم سرشون کوچیکه ، عقلی هم مشکل دارن اصلا مثل بچه عادی نیستن

اشمال نداره خوب میشه زینک یا الفا فک کنم خوبش کنه یا این پمادهایی که اسکار بهش میگن

اخی عزیزم اشکالی نداره پیش میاد
کبودیش کم کم خودش میره

کمپرس یخ بزار
پماد هم داروخونه داره

ناراحت نشو ولی مقصر هستی که بچه ها رو با هم تنها گذاشتی، هیچ وقت حتی برای چند دقیقه اجازه نده برن داخل اتاق چون ممکنه هر اتفاقی بی افته

اون یکی بچه چند سالش بود؟
زخمش خوب میشه از ذهنشم میره رستا سنش خیلی کمه! عوضش برا شما تجربه شد تنهاش نذارین یا زود زود سر بزنین بهشون! خودتو سرزنش نکن ممکن برا هرکی پیش بیاد

الهی بگردم چه دردی کشیده بچه. اخه دختر خوب حتی اگر بچه هم مشکل نداشته باشه نباید بذاری تنها برن اتاق چون هنوز متوجه کار خطرناک نیستن.
اینم فکر نکنم بشع کاری کرد باید کبودیش کم کم بره. حالا نمیدونم کرمی چیزی بشه بزنی یا نه. میخوای یه دکتر ببرش

آخی عزیزم.

زخمش خوب میشه ولی روانش بعید میدونم نباید تنهاش میذاشتی

خیلی زیاده 😔

تصویر

سوال های مرتبط

مامان رستاوماهلین مامان رستاوماهلین ۱ سالگی
امشب ک رستا رو گذاشته بودم توی تاب تا بخوابه یهو یه حس غریبی یه دلتنگی یه بغض یه آه یه تاسف و غمگین بودن اومد سراغم
همینجورک داشتم رستا رو‌تاب میدادم یهو چشمام خورد ب کاشی آشپزخونه همونجا زوم کردم روی گل‌های سرامیکاش ...
پیش خودم گفتم واقعا دنیا عجیب کوچیکی هست ...یه روز دلتنگ همین روزا میشم حتی اگه بد گذشته باشه
دلتنگ همین خونه نقلی
دلتنگ دستای کوچولوی رستا و‌ماهلین
دلتنگ بغل گرفتنشون
دلتنگ شیردادن بهشون
دلتنگ نوازش کردن و در آغوش کشیدنشون
دلتنگ لبخنداشون گریهاشون غر زدناشون لجبازیاشون شیطونیاشون
اخ ک چقدر دلتنگ بچگیای رستا شدم
چقدر زود گذشت ..چقدر انتظار کشیدم خدا بهم بچه بده و چقدر انتظار و سختی کشیدم تا رستا ب دنیا اومد ..هنوز نگذشته خدا یه فرشته دیگشو بهم هدیه داد ... فکرشو ک میکنم حسرت میخورم ک چرا رستارو الکی دعوا کردم یا سرش داد زدم وقتی می‌دونم ک بزرگ بشن دیگه نمیتونم مثل بچگیاشون تو آغوشم بگیرم
یا براشون لالایی بخونم