سلام مامانا.امروز دخترم طبق معمول سر غذا خوردن اذیتم کردو منم کمی به خدا بابت بدغذایی و حرف نزدنش و اینکه وابسته به سینما و زیر سیته میخوابه شکایت کردم و در واقع ناشکری کردم.ظهر دخترم خوابید و شروع به جمع کردن وسایلت اتاق کودک کردم و بعد دخترم بیدار شد اومد نشست با وسابلاتش که برت بچگیاشه بازی کرد تا من جمه کنم و بذارمشون طبقه بابلی کمد.آوردم صندلی غذا خوری رو گذاشتم رفتم بالا یه دفعه دیدم بین هوا و زمین موندم و صندلی که من روشن افتاده دقیقا وسط کمر دخترم 😭😱دیدم دخترم زیر پامه و منم با صندلی روشم فقط جیغ کشیدم و گفتم یا صاحب الزمان😓دخترم و برداشتم گریه کرد بقران فکر کردم گمرش شکست و فقط جیغ میزدم و کمی که دوتامون آروم شدیم دیدم راه میره خوشحال شدم و بعد کمرش رو نگاه کردم یه رد قرمز کمرنگ بود که بعد از ظهر کامل برطرف شد و رفت.نمیدونین امروز چی کشیدم فقط گفتم خدایا غلط کردم .برام دعا کنین توروخدا مثل من ناشکری نکنین من بنده خیلی بد هستم و خدا منو ببخشه.بتظرتون ببرمش دکتر یا لازم نیست؟الان که ۱۲ شب بود تقریبا ۱ساعت بود که خواب بود بیدار شد گریه کرد اومد دوباره بغلم.فکر کنم از جیغ و گریه هام ترسیده😪😔

۲ پاسخ

آره احتمالا ترسیده

خداروشکر به خیر گذشت عزیزم

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۲ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد