۶ پاسخ

خدا منو ببخش من بعضی وقتا خیلی غر میزنم

منم گاهی فکر میکنم منم خیلی ناشکرم

آره والا منم یه روز تاپک گذاشتم که سلامتی خانواده خیلی مهم

آره راست میگی گاهی وقتا یادمون میره خدا بهترین نعمت سلامتی رو به ما و عزیزانمون داده
خدایا شکرت بابت همه چی ❤️

🫠🫠😔😔

بخدا ما خیلی ناشکریم

سوال های مرتبط

مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱ سالگی
امروز تو پارک ی بچه با مامان بزرگش اومده بود

با لباس استین کوتاه نخی
و شلوارک
تو هوای ب این سردی که حداقل ی استین بلند لازم بود

حالا جدای ازینکه طفلی سردش بود و تو اون سرما مامان بزرگش خیلی محکم تابش میداد و بچه ریزه میزه داشت از تاب لیز میخورد که من گفتم مامان جان یواش تر این خیلی کوچولوعه میوفته

و جدای از بحث لباسای بچه

موضوع مهم تر این بود بچه یکسال و چهارماه رو مادربزرگ ب حال خودش گذاشته بود بازی کنه درحالیکه بچه یجوری راه میرفت انگار تازه راه افتاده و چن بار میخاوست از پلهسرسره سقوط کنه چون من دلم میشوخت همزمان با پسرم میبردمش بالا

حالا مادذبزرگه بنده خدا اورده بودش بچه لذت ببره ولی من با خودم میگفتم اخه این چه مدل مراقبته درسته قدیمیما همین بودن ولی خب الان قدیم نیس

خلاصه بچه هاتون میدین هرکسی ببره پارک حداقل چنتا توصیه بکنین

وخواهشااااا هوا رو بسنجین بعد لباس تن بچه طفلی کنین

اون بچه که سرما رو راحت خورد ولی خب مقصر این وسط کی بود بنظرتون؟
مامان آرینا گلی🌸 مامان آرینا گلی🌸 ۲ سالگی
خیلی دلم گرفته،دارم خفه میشم😭😭😭😭امروز آرینا خیلی خیلی نق زد،غروبی آوردیمش بیرون،تو ماشین خوابید،از صبح دلم قهوه با کیک میخواست(قبل از بچه خوراکم تست کردن کافه های جدید بود)...اونجایی ک دلم میخواست بریم،خیلی ترافیک بود،نرفتیم،یه کافه پیدا کردم،رفتم بگیرم بیام،دیدم همسرم بیدارش کرده ک شب بخوابه،داشت گریه میکرد،سریع رفتم براش آب طالبی خریدم،اومدم بهش بدم،اول یه قلوپ ازش خوردم،دخترم جیییییغ گریههههه خودش و کشت ک چرا خوردی..ارومش کردم،خورد،بعد گفت بذار خودم بخورم،همسرمم غر زد ک چرا دادی بهش...ماشین و تازه نشستمم؟؟؟(حالا تمام این مدت قهوه و کیک من صندلی جلو بود و فرصت نشده بود بخورم🤦‍♂️🤦‍♂️)دخترم هی نی و درمیاورد،از تهش میخورد،یخورده ازش ریخت رو ماشین،منم صندلی و پاک میکردم و گریه میکردم،همسرم زد بغل قهوه و کیک مو بخورم...تا در کیک و باز کردم،دخترم شروع کرد،آریناااااا آرینا....رفت بغل همسرم،شروع کرد با چنگال کیکارو خوردن،باباشم میگفت به مامانم بده،اونم نمیداد....منم با اشک قهوه میخوردم....چقدر خسته م....چقد دلم گرفته....دلم میخواد فقط یک روز برگردم به روزایی که بچه نداشتم...یه روز برای خودم باشم..‌چقد غم دارم...چقد...