۱۴ پاسخ

اگر میخوای انقد کن محبتی کنین و بغل نکنین و فلان
پس برو سقط کن دیگ
اون بچه نباشه راحت‌تره

وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

من خودم با دوقلو باردار شدم ،کاملن ناخواسته و ی شرایط وحشتناک روحی داشتم کارم فقط گریه بود،با شوهرم حرف زدیم و نتیجه شد اینکه هر تصمیمی من بخوام بگیرم،گفت من اگه ب دنیا بیاد واسم عزیزه ولی این بدن توعه ک داری بچه رو توش پرورش میدی اگه خواستی نگه میداریم نخواستی سقط میکنیم،حتی دنبالم قرصم رفتیم ولی واقعیتشو بگم ی ترس تو وجودم بود،از خودم نمیترسیدم ولی ازینکه کارماش باعث بشه ی خار تو دست بچه هام بره میخواستم بمیرم،،،خلاصه از اون روزا تقریبن۴,۵ ماه میگذره و من الان ۶ ماهمه ،تا همین دو روز پیشم هیچکس نمیدونست جز خودمو شوهرم،بقیه تازه فهمیدن و همه دائم میگن خیلی سخته،چطور میتونی...ازین حرفا اما من سختیشو ترجیح دادم ب اینکه هر روز عذاب وجدان داشته باشم🥲

عزیزم ازمایش بده ببین اصن حامله هستی یانه بعد بشین با شوهرت یه تصمیم قطعی بگیر

مامان کیان عزیز اگرم باردارباشی بزارش گناه داره کاریه که شده بخداکارما داره اونم بیادچنان عشقی خدامیزاره تووجودتون که باورت نمیشه نگزران کیان هم نباش خودش کنارمیادبعدش میشه همبازیش دخترداییم پسرش 7ماهش بودکه دومی روباردارشدیه دخترپسرش اولش دخترومیزد اماالان که بزرگ ترشده باهم بازی میکنن تمام علاقه این بچه شده خواهرش خداخودش کمکت میکنه

عزیزم منم همین مشکل توروداشتم،من ک دوماه اول قشنگ پریودمیشدم نمیدونستم،پسرم خیلی ب من وابستس،الان۲سالو۳ماهشه،وقتی فهمیدم باردارم انگار تموم دردا اومده بود توتنم،از لحاظ روحی داغووووون بودم،ازینکه نمیتونستم پسرموبغل کنم یا خوب باهاش بازی کنم داغونم کرده بود،ولی چون قبل پسرم سقط داشتم همسرم دیگ اجازه ندادبه سقط فک کنم،الان ک توشکممه و نزدیک۴۰روزبدنیا میاد ،هم من هم همسرم خوشحالیم ک سقط نکردیم،البته بگم ک خیلی سختههه ،ولی می‌ارزه،الان ک پسرم وسایل دخترمو میبینه میگه مامان نینی مامان اجی،حس میکنم خداخوب میدونست صلاحمون چیه،امیدوارم تصمیم درست بگیری

عزیزم اگه تصمیم یه بچه داشتی بایدجلوگیری سفت وسخت میکردی نه اینکه کارازکارگذشته به این چیزا فک کنی بعداین بچت الان یک سال ونیمه تابچه دومت بیاد بزرگترمیشه شماهاهم فک میکنین دومی ودوست ندارین بیاد خیلی عزیزترمیشه براتون همه ی ما توزندگیمون مشکل داریم. هرکی یه جور با سقت بچه مشکلت حل نمیشه بدترمیشه

بدرک روحیه ش حساسه
بخاطر این حرفا میشینی میگی حساسه بچه ی دیگه ای که باز مال خودتونه رو بغل نمیکنی؟؟؟؟؟
از این مدل پدر مادرها دیدم.پس اونو دنیاش نیار وقتی هنوز دوتاتون بلوغ فکری نرسیدین

بذار دوتا موضوعو بهت بگم اولی اینه ک اگه نگهش داری چی میشه: سختتتتن میشه واعا، خیلی سخت اما یه محبتی از لحظه ی تولدش میفته تو دلت ک نمیتونی تصور کنی. دومین موضوع وقتیه ک سقطش کنی: اول این ک قطعی سقط شدن بچه فقط با کورتاژ ممکنه و غیر از این ممکنه مسائل زنانه جدی ایجاد کنه و کمترین عوارض سقط اختلالات هورمونی شدیده ک خب تحریک پذیری و افسردگی با خودش داره و خب مهم تر از همه به تجربه بهت میگم دنیات بهم میریزه. مخصوصا از نظر مالی اصلا دیگه زندگیت جمع نمیشه.

عصرم میتونی بری برای آزمایش عزیزم
برو ان شاالله که منفیه از این همه فکر و خیال درمیای

منم دخترمو باردار شدم زجه میردم میگفتم من نگاهشم نمیکنم رفتم ببینم قلبش تشکیل شده یا نه تا صدای قلبشو شنیدم یه جوری عاشقش شدم جونم به جونش وصله وقتی اولین بار تکون خورد اصلا اینجوری نیست هرجوری بچه اولتو دوست داری دومیم دوست داری خدا یه چیزی میدونسته بهت داده

منم نمیخاستم دوبار حامله شدم از پارسال تو همون هفته 4 قرص سقط خوردم تموم شد رفت دیگه چرا استرس میکشی گلم استرس نداره اصلا هم عذاب وجدان و اینا ندارم چون تواناییشو نداشتم به هیچ عنوان،،،خیلی هم راحت بود سقط هم واسه همین روزاس که

عزیز هر زمان میتونی بری آزمایش بدی فرقی نداره چرا تاحالا نرفتی من جات بودم صد دفعه رفته بودم

خدا چنان صبر و عدالت و محبتی بهتون میده که باورتون نمیشه .. صبر داشته باشید

سوال های مرتبط

مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۲ سالگی
سلام مامانیا خسته نباشییید❤️
مامانا یه چیزی جدیدا تو رفتارای ایرمان میبینم که هم جالبه و هم گاهی اذیت کننده!
الان مدتیه که اینطوری شده
وقتی همسرم خونه هست دیگه کلا نه میزاره من زیاد بغلش کنم نه هیچی
مثلا میخوام بهش غذا بدم هی میگه نه بابا بده!
و مثلا امروز منو هل میداد که نرم توی تراس و فقط خودش با بابا بره
یه وقتایی هم میخوام بغلش کنم دیگه از بغل باباش نمیاد
یا جدیدا وقتی میخوره زمین میرم بغلش کنم میره سمت باباش
صب بیدار میشه میگه فقط بابا بغل کنه با گریهه
حتی گاهی این کارو با خانواده هامونم میکنه مثل بابای خودم یا بابای همسرم
این درحالیه که از زمان تولدش تا همین چند ماه پیش کاملا برعکس بود و ترجیحش همیشه من بودم🫠
الان خیلیا میگن از خداتم باشه تو برو استراحت کن خوش باش
خب با یکی دو بار بغل نکردن و غذا ندادن که من رفع خستگیم نمیشه قطعا😁
و البته که موضوع این بغل کردن و غذا دادن نیس
درواقع ادمایین که این وسط ازین چیزا سو استفاده میکنن و مثلا پدرشوهر همیشه درصحنه میگن که عهههه نمخواد مامانش بهش غذا بده فقط ما رو میخواد و...
خب من یکم که نه راستش قشنگ ناراحت میشم!
و میگم من جدیدا کاری کردم که این مدلی شده?
کم بازی کردم?
نمیدونم بهترین کار چیه
حس ناکارامد بودن میگیرم
تجربش کردین تو بچه ها? بنظرتون تا کی این مدلین?
حقیقتش وقتی تو جمع چنین کاری کنه واقعااا حس بدی میگیرم چون میگم ایرمان همیییشه برعکس بود و نمیفهمم چرا الان یهو اینطوری شده...