سلام خوشگلا چطورین😘
دیروز که از دکتر اومدیم خونه دخترم داشت داروهاشو میخورد یهو گفت مامان این دیگه چه شربتیه چرا نوشته نیس کی و چقد باید بخورم🤔
گفتم مال تقویت سیستم ایمنیه خب حتما پشتش نوشتس دکتر چیزی ننوشت
خلاصه یک قاشق خورد ازش🫣🫣🫣
یهو امروز رویا بود مدرسه یادم اومد دیروز که بودم داروخونه داشم داروهارو میگرفتم یه خانومی با پسر ۶ سالش اومده بودن داشتن با اقاعه صحبت میکردن راجب اینکه زیر چشای پسرش گودی داره و بی اشتهاس و بیشتر خوراکی میخوره خلاصه ب دکتر گفت ی شربتی بده که این مشکلش رفع بشه
دکتره هم اینو میزاره رو میز ب همکارش میگه اینم حساب کن
همکار خنگش فکر میکنه داروی منه و اشتباهی میزاره تو داروهای رویا🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

دیشب ک فیش داروهارو دیدم متوجه شدم ک ۷۶۸ تومن پول داروها شده چرا ۹۸۸ تومن کشیده میخواستم برم بهشون بگم ک این موضوع برام یادآوری شد😮‍💨😂😂
حالا چیکار کنم رویا دو تا قاشق ازش خورد من گذاشتم تو نایلون ک نخوره ولی از مدرسه برگشت خورد خوابید😂😬
ضرری چیزی ک نداره؟؟
ادامه بده مشکلی پیش میاد؟ آخه واسه تقویت سیستمه رویا هم ک ماشالا هر ۱۰ روز سرما میخوره انقد که چرتوپرت میخوره

تصویر
۴ پاسخ

عالیه شربتش بده روزی یبار بخوره ولی بعد دیگ باید بره پوره استراحت یکی دوماه نخوره و دوباره بخر براش

این خیلی خیلی خوبه برای سیستم ایمنی و مریض نشدن عالیه

عزیزم از همین منم میخورم
واسه سیستم ایمنی بدن عالیه هیچ مشکلی ام نداره صبح ها روزی ۱ قاشق بده بخوره

اگه مولتی ویتامینه اشکال نداره

سوال های مرتبط

مامان رویا¹⁷،روشنا🩷 مامان رویا¹⁷،روشنا🩷 ۱۴ ماهگی
رویا ۳ روزه که تهوع داره و اصلا اشتهایی واسه غذا نداره میگه رو دلم مونده
اونروزی ک اینجوری شد ناهارش کدوپلو با تخممرغ داشتیم عاشقشه همیشه میخوره منتها غروب ک از خواب پاشد میگفت حالم بده شامم نخورد و همینجووور اشتهاش کم شد تا امروز
هرچی هم ترشی و نوشابه میخوره خوب نمیشه😔
قانون خونه ما اینه ک حتما باید روزی ۸ لیوان اب بخوریم،حالا هرچی آب میخوره میگه بدتر میشم😓
قانون دوم اینه ک درست کردن ناهار با منه و شستن ظرفای ناهار با رویا ، درست کردن شام با رویا و شستن ظرفای شام با من
حالا امروز از شانس دختر من کللی قابلمه بود😅خیلی از شستن تابه و قابلمه بدش میاد گفتم مامان جان تو استراحت کن من میشورم گفت نه میشورم تو دستت درد میکنه استراحت کن
تازه روشنارو بردم بیرون دور بزنیم برگشتم دیدم خونه بوی غذا گرفته دیدم بچم مواد شام امشبو (پیراشکی پیتزایی) آماده کرده خودش رفته حموم دوش بگیره🥲❤️🫂
گاهی میگم خدایا شکرت ، شکرت که ۱۷ سال پیش بهم همچین دختری دادی و تونستم درست تربیتش کنم🥲

راستی بچها من چند ماهه ک مچ دست راستم خیییلی درد میکنه بیشتر زمانی ک بهش فشار‌ میاد مثلا روشنا بغلمه و.. حالا هی میخوام برم دکتر ی عکسی چیزی بگیرم وقت نمیکنم باید پیش چ دکتری برم؟؟🤕
مامان رویا¹⁷،روشنا🩷 مامان رویا¹⁷،روشنا🩷 ۱۴ ماهگی
بچها رویا انقدر نسبت ب مردا و نگاهاشون حساس شده که حد نداره حتی اگه طرف قصد خیر داشته باشه😣
امروز که بودیم مطب ی آقایی تقریبا ۴۵ ۴۶ ساله روبرومون تو نوبت بود
بعد این اقا از این توپایی که واسه دست ورزی هستن تو دستش بود و هی به روشنا نشون میداد و بهش چشمک میزد
منم بچرو گذاشتم رو زمین ک راه بره اقاعه هم هی بهش اشاره میزد ک بیا توپو بگیر روشنا از جاش تکون نخورد ولی دستشو ب سمت توپ دراز میکرد و اشاره میزد😕
طرف توپو گذاشت رو زمین که بچه راحتتر بره بگیره
بازم دید نیومد یهو پاشد اومد سمتمون توپو داد دست بچه🥴

رویا از اول تا اخرش نگاه طرفو برانداز میکرد خیلی عصبانی بود
وقتییی طرف توپو داد دست بچه چنان محکم و با عصبانیت گفت توپو بگیر از دست بچه😟
تو دلم‌گفتم چیشده اخه چرا یهو اینجوری واکنش نشون داد دیگه ازش نپرسیدم
ولی خیلی زیاد کفری شده بود
تا وقتی ک رسیدیم خونه اخماش توهم بود ک سر اخر بهم گفت یعنی چی که هرکی میاد سمت بچه یچیزی میده دستش راحت ازش میگیری میزاری تو دستش میکروب داره و.. بعدشم نگاه مرده اصلا عادی نبود بجور چندشانه نگاه میکرد ب روشنا ازش بدم اومد😤

بنظرتون من خیلی شل گرفتم این موضوعو یا حق با رویاست؟؟😮‍💨
اخه ب نگاه طرف توجه نکرده بودم
توپم ازش گرفتم دستاشو شستم بعدش🧼
مامان ملودی مامان ملودی ۱۳ ماهگی
اولین تجربه‌ی من تو مریض شدن ملودی:
جمعه ساعت ۱ بامداد بود ملودی یهو از خواب بیدار شد و شروع کرد ب گریه و بی تابی
گفتم شاید از دندونشه خوابوندمش تا براش ژل بزنم. ب محض این ک بلندش کردم شروع کرد ب استفراغ... ۱بار، ۲بار، ۳بار....
شوهرمو از خواب بیدار کردم گفتم اینطوریه پاشو ببریمش دکتر گفت هیچیش نیست و فقط غذا سره دلش مونده
بار ۴ و ۵و ۶م ک بالا اورد بالاخره شوهرم راضی شد بریم دکتر
رفتیم بیمارستان مفید
گفتن ویروسه و یا باید بستری شه یا فعلا امپول ضد تهوع بزنه. امپول و زدیم و اومدیم خونه. استفراغش بند اومده بود و رسیدیم خونه و خوابیدیم. صبح ساعت ۸ دیدم دیدم انقد اسهالش شدیده ک از پوشک و لباس و شلوارشم پس داده.پوشکشو عوض کردم و شوهرم گفت چیزی نیس داره دفع میشه ک همون لحظه ی عالمه رو شوهرم بالا اورد و خودش گفت پاشو بریم دکتر. دوباره رفتیم بیمارستان مفید... سگ صاحبشو نمیشناخت! تو اتاق دکتر ۳تا انترن بودن و دکتر بجای این ک حواسش ب تجویز و معاینه باشه سرگرم توضیح دادن ب انترنا بود انگار ن انگار ک ی بچه مریضه
(ادامه تو همین تاپیک)