۱۴ پاسخ

خدا بیامرزه گلم ولی ببخشید چه ربطی به خانومای باردار داره

خدا رحمتش کنه ولی کارت درست نیست گذاشتی من یکی از افسردگی‌ها ی ک بارداری گرفتم فک کردن ب مرگ مردن دکترم گفته تو هیچ مراسمی نرم از فضا مجازی خبر های بدم دور بشم قرار نیس همه چیز اینجا گفته بشه اینجا ی کانون برا زنانی باردار از تجربیات هم استفاده کنن تروخدا همه برنامه ها رو ب گند نزنید همه‌جا خبر بد نزارید

پناه برخدا🥹حتما چیزی مصرف کرده بودن

بچه هایش اون صحنه رو دیدن خدا لعنتشون کنه اینارو باید بگیرن از پشت آویز کنند لعنتیا رو

وای چرا مگه بدون دلیل میشه،روحش شاد،خدا ب شما صبر بده

چه قدر ماجرا داری شما عزیزم ☹️
خسته نمیشی خودت

کجایی شماله خونشون

حتما مشروب خوردن

حالاچراگذاشتی توگروه اینجابدبختاخودشون پراسترسن

حتما الکل استفاده کردن، جمع پسرای جوون اونم ۲_۳ شب

حتما چیزی مصرف کردن یا مریض روحی روانی بودن وگرنه آدم سالم همچین کاری نمیکنه

چراااا؟دلیلش چی بوده

وای عزیزم خدابیامرزش اینا دیگه کین 🥺🥺

از دیروز تا الان مردم از گریه سرم میترکه 😭😭😭😭😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۶ ماهگی
سلام مامانا من دیروز صبح اومدم برای چکاب چون قند داشتم بستریم کردن ساعت ده تا ساعت دو وضعیت مو چک کردن نرمال بود بعد از ساعت دو تا هشت شب صد دفعه معاینه داخلی کردن که دهانه رحم کاملا بسته بود بعد از اون شد یک سانت معاینه ها ادامه داشت و دردی که ثانیه به ثانیه بیشتر میشد ساعت دوازده یا یک بود که شدم سه سانت تا امروز ساعت هشت استپ روی سه سانت بود درد های شدید آمپول فشاری که فقط دردام سه برابر کرده بود وباز نشدم آنقدر ناله کردم بردنم سزارین تو بیست دقیقه همچی تموم شد راحت شدم انگار رو ابرا بودم کمرمو به پایین حس نمی‌کردم بچم رو گذاشتن رو سینم بوسیدمش دکتر گفت وزنش سه کیلو و هشتصد و پنجاه بود آوردم بخش با کمک شوهرم گذاشتنم روی تخت بی حس بودم بچمو دادن آبجیم بزاره زیر سینه (راستی بچم هم نه و پنج دقیقه به دنیا اومد) ساعت دوازده بود که کم کم پاهامو حس کردم و درد بخیه ها و از روی ابرا اومدم پایین و فهمیدم چه خبره و زندگی جدید مادرانه با پارسای گلم آغاز شد🌹💋