۱۵ پاسخ

سلام مامان آراد
من نمیدونم شما از نظر اعتقادی در چه سطحی هستید ،اما همیشه توکل به خدا آدم رو آروم می‌کنه ،ذکر گفتن ،آیت الکرسی خواندن بهتون آرامش میده،منم زندگیه سختی دارم ،سه تا بچه دارم ،بچه ی کوچیکه منم ده ماهشه،به خدا منم شبا خواب ندارم ،،روزها هم مثل کوزت فقط کار میکنم تو خونه،،حالم که بد میشه ذکر میگم آیت الکرسی میخونم با خدا حرف میزنم ،،همش بدیهای شوهرت رو نبین،،هیچ شوهری فرشته نیست ما باید خودمون رو قوی و آروم کنیم ،شوهر من شبها چنان خر و پف می‌کنه که اصلاً صدای گریه ی بچه رو نمیشنوه ،،اما من با خودم میگم خب جنگ و دعوا و دلخوری راه بندازم بیشتر خودم اذیت میشم
مطمئن باش اگر آروم باشی بچه هم آروم میشه
به خدا میسپارمت ❤️

هعی خواهر
ولی بچه هامونم گناه دارن
آدم مار بشه مادر نشه

دقیقا حرف دل منو زدی منم تو همین حال بودم البته چند روز پیشا،، باور کن انقد اذیت شده بودم که میگفتم خاک تو سرم که انقد زود ازدواج کردم الان تازه اوج دوست پسر بازیم بود🤦🏻‍♀️🤣
ولی فرداش حالم خوب شد گفتم این زندگی رو همسرم رو این بچه رو با دنیاهم عوض نمیکنم یوقتایی انقد فشار رو مادرا زیاد میشه که این فکرها طبیعیه ولی اینو یادت بیار ماها همونایی هستیم که وقتی بچمون می‌خوابه دلمون براش تنگ میشه🥺❤️

من ن 9ماه بارداری خوابیدم ن این یکسال یکسال و 9ماه بیخوابی💔بدون اینکه شبی بچه موکسی نگه داره...فقط خدامیدونه چی کشیدم...

مرداهمینن همیشه طلبکار🤣🤣مابابدبختی ی سرویس میریم اونا میگن چراتوجهت ب من کم شده 🌝🌝🙃🙃🤣🤣

منم بخدا سرم کمرم خیلی درد میکنه خسته شدم💔

منم له شدم له

دقیقا زندگی قبلمون‌رو‌فراموش کردیم😞

منم همین وضعیت دارم ولی من شوهرم کمکم میکنه یکم وقتی خونه باشه

کاش ما مادرا ماهی ۲روز واس خودمون بودیم ب دور از هرچی..ن دختر بودیم ن همسر ن مادر😔

ما که دوقلو داریم چی باید بگیم خواهر

دقیقا حرف دلم زدی

چقدر بده که درک نداره خدایش
و واقعا امروز بچه منم بد خواب شده بود خیییلی گریه کرد منم خیییلی بهم ریختم حتی یه دستشویی هم نمیتونم برگ

بش بگو من ومادرشم تو دلسوزتر من نیستی چکارش کردم که مریض کردم

بگو تو بیا نگه داری کن ببین میتونی بخوابونی

سوال های مرتبط

مامان مَهدیار🩵 مامان مَهدیار🩵 ۱۴ ماهگی
این روزا خیلی متلاشی ام خیلی کم اوردم بچه بزرگ کردن تو غربت تو دوری از خانواده خیلییی سخته شاید اگر مامانم کنارم بود اینقدر اذیت نمیشدم
جسمم و روحم نابود شده ب جایی رسیدم ک حوصله نفس کشیدنم ندارم دایما عصبی پرخاشگرم خیلی خستم از زندگی دلم میخاد چشامو ببندم باز نکنم واقعا دست تنها سخته خیلییی سخت
هر ادمی ی گنجایشی داره من حس میکنم ادم مادرشدن نبودم من تحمل اینهمه سختی فشار ندارم از بس حرص جوش خوردم نابود شدم
خیلی تنهایی سخته 😞دلم میخاد یکم برای خودم باشم یکم استراحت کنم
ب ته زندگی رسیدم بخدا نای ادامه دادن ندارم میدونم خیلی اینجا میام غر میزنم ولی واقعا تنها جایی ک دارم حرفامو بزنم 🥲
احساس غم عصبانیت شدید دارم اصلا ارامشی درونم نیست همش حرص خشم ........
خدا خیر همسایمونو بده خودش بچه نداره هنوز بچه امو خیلی دوس داره میگ هرموقع خاستی بگو بیام بگیرمش استراحت کنی بهش گفتم الان بیاد بچم پیشش تو پذیرایی خوذم تو اتاق هنوز ن ناهاری خوردم ن درس کردم دلم داره ضعف میره اینقدر امروز غر زذ بهونه گریه حس کردم دیگ نمیتونم تحمل کنم .....🫠🥲ازدواج تو غربت ی جوری سخته بچه بزرگ کردن یجور دیگ سخت فقط میدونم خیلی همه چی سخت داره میگذره ...