سلام مامانا👋🏻
رادمهر«از بعد مراسم مامانم_و گریه و بی قراری های ماها و باز این مسافرت» کلا بهونه گیر شده» بد اخلاق و لج باز و….
امروز پدر شوهرم اومدن خونمون اینقدر این رادمهر گربه کرد گفتن ب ببرمش بالا مادرجونش نگهش داره تو استراحت کن
بعد نهار شو همونجا خورد و در حرکت خیلییی عجیب و بی سابقه همونجا خوابید عصری
منم خواب بودم بیدار شدم دیذم شوهرم اوردش خونه و رفت خودش
اینم بدو بدو اومذ بغلم کرد میگ بغل مامان نخابیدم.
بعد یک ساعت بعدش وقت فیشال داشتم مجددا بردمش بالا و دو ساعتی رفتم و برگشتم
حالا از سر شب نه میره تنها برنامه کودک ببینه نه بازی کنه تو اتاقش
هم مبادددد و میگ مامان بغلم کن میترسم خیلی میترسم
نمیدونم از چییی اینجوری شد
از ساعت۸ تا ۱۰:۳۰ همینکار کرد اخر ب زور خوابوندمش
رفتن ب خونه کادر جونش کااااملا با میل و رضایت خودشه و عاشق اونجاست
بعد نهترم تلاش کردن بیارنش نیومده خودش
حالا نمیدونم یهو چی شده ک کلا دو ساعت و نیم تماااام بغض داشت

تصویر
۶ پاسخ

سلام عزیزم احتمالا ترس از دست دادن داره
اگر خودت یا باباش دارین بیرون میرید حتما در جریانش بزارید و بهش اطمینان بدید که مثلا یه ساعت با مادرجون بازی میکنی اونوقت من میام دنبالت و با هم کلی بازی می‌کنیم یا طوری که راضی بشه یه چند ساعتی شما رو نبینه، آخه بچه ها چون کسی رو نمیبینن اطرافشون فکر میکنن که از دستشون دادن و پریشون و مضطرب میشن بهش این آرامش خاطر رو بدید که همیشه کنارش می مونید و دوستش دارید، واسه اکثر بچه ها پیش میاد با صبر و شکیبایی این مرحله هم میگذره انشالله

سلام عزیزم، مطمئنی اونجا براش اتفاقی نیوفتاده؟ ازش بپرس ببین چکار کرده خونه مادرجونش که بوده؟

شاید شیطونی کرده ترسوندنش

حتما اونجا ترسوندنش از چیزی.البته اطرافیان آگاهی ندارند ک ترسوندن چقدر بده و عواقب داره .من خودم یبار ترسوندمش همینجوری شد دیگ تنها تو حیاط نمی‌رفت بازی کنه توبه کردم دیگ

خب امروز زیاد پیشت نبوده دلش برات تنگ شده

شاید ترسوندنش اونجا حالا ن از عمد ولی مثلا تو بازی یا یچی تعریف کردن ترس رفته تو جونش یاکلیپی فیلمی چیزی دیده ترسیده

سوال های مرتبط