مامانا شماهم تو بارداری هیچکس احوالتونو نمیپرسه؟🙂

۲۶ پاسخ

برن گم شن..

این جور موقع ها فقط شوهر و بچه آدم به درد میخوره تو این چند ماه فقط شوهرم کمک حالم بوده

نمیگن مردی یا زنده ای چیزی دلت نمیخواد ..من واسه همین اصلا ازخونم بیرون نمیرم

دقیقا

باید افتخار کن ک یه دختر خارجی عروسشون شد این جای افتخار کردنشونه

منت کسی قبول نکنین منت خیلی ها بعد میزارن مخصوصا خانواده همسر

مادرشوهر من اعتقاد داره زن داداشش ظلم بهش شده با بچه چهارمش ولی ممکن کسی دورم نیست میگه مامانت هست هه خدا شانس بده چقدر لوس میکننش حالا خانم ۴۵سالشه

فقط مادرم 🥲

آنقدر سختم با خودم میگم روز زایمان کسیو ندارم موراقبم باشه مادرمم خارج نمیتونه بیاد مریض😕

نوووچ☺️☺️☺️

شوهرم میگ من تورا با عشق و علاق گرفتم نمیزارم کسی غرورتو زیر پا بزار الان بعد دو سال داریم بچه دار میشیم ب بچه فکر کن ن مادر من

اومدم تو زندگی پسرش خونه زندگی پسرش اباد شد از ولگردی و افتادن دونبال ناموس مردم کنارش زدم به زندگی کردن عادتش دادم دو سال اون موقع مادرش یه زنگ نمیزن خیلی دلم ب درد میاد

چرا بابا از زندایی و خاله ها بگیر تا عروس خاله و پسر خاله و چهار تا خواهر شوهر و مادر شوهر و خواهر و شوهری ک دیوونم کرده دیگه 😂😂ن ب من ن ب بقیه جفتشم ی جور اذیته ادم

هچ رابطه هم بینمون نبود ن تلفنی ک حضوری منو سرکار دید بود با داداشم کار میکردم شوهرمم اونجا کار میکرده حتا سلام هم نمیکردم بهش

من چه تغصیری دارم آبجی ازدواجم با پسرش به خاست پسرش بود 6ماه در خونه بابام میخوابید اومد در خونه سم خوردم گفت دخترتونا ندین بهم من بمیرم بهتر مادرم گفت تو باید مادرت بیاد گفت دختر با من زندگی میکن یا مادرم بدون ترس سم خورد ده روز بستری بود دیگه منم دلم سنگ نبود

بله برن گمشننننننن

منم که کلا مردم از دیدشون

دقیقا، خانواده شوهر که هییچی حتی زنگ نمیزنن مخصوصا مادرشوهر مهربونم!
امیدوارم بتونم جوابشونو به بهترین نحو بدم😞

اصلا مهم نیست نپرسن خدا و شوهر هامون ک پناهمون باشن کافیه

یکیش. منم که مادر شوهرم سایمو با تیر میزن نه زنگی ن پیام ن رفت امدی هچی یعنی باورت نمیشه حتا عقدمم نیومد با عشق ازدواج کردیم حالا هم شوهرم مثل کوه پشتم گفت غمت نباشه تا یکی میاد ناراحت باشه بخاد نخاد تو عروسشی چسپیدی ب پیشونیش

منم فقط مامانم میپرسه خواهرم که ندارم متاسفانه 🥲

من که خانواده شوهرم انگار ناراحت شدن من حامله شدم. و وقتی فهمیدن پسره بیشتر ناراحت شدن و اصلا احوالی ازم و بچه ی شکمم هیچوقت نپرسیدن. فقط زنگ میزدن احوال دخترم میپرسیدن. منم بخاطر این رفتارشون و کارای دیگشون دیگه بدم اومده ازشون و باهاشون قطع رابطه کردم یه مدته

من دیگه انقد حالمو میپرسن شاکی میشم یه وقتایی
هرروز شلوغ سروصدا

فقط مادرم

خداروشکر بابت وجود مامانم و اجیم ❤️
نمی‌دونم چطور باید جبران کنم محبتاشونو

منکه خدارو شکر مامانم و ابجیام هستن
وگرنه خیلی اذیت بودم

سوال های مرتبط

مامان تودلی مامان تودلی هفته سی‌ونهم بارداری