۷ پاسخ

من تا ۱۸ روز خونه مامانم موندم بعد اومدم خونه خودم. اما چیزی بلد نبودم.چیزی یعنی لباس و پوشک نه ها‌ . حموم بلد نبودم. یا بچه شیر می‌پرید گلوش، بجا این ک پشتشو بزنم خودمو میزدم جیغ و گریه میکردم😂😂😂

منم الان هرکی بگه میگم خدا نکنه

منم خیلی بی تجربه بودم
من زایمان وحشتناکی داشتم .طبیعی بودم ولی دهانه رحمم به زور باز میشد
معذرت می‌خوام بچم مدفوع خورد ۴روز بستری شد
خودم بعد زایمان مسمومیت بارداری گرفتم بستری شدم
بچم شیر نمی‌خورد زیر سینه ام ضجه میزد
رفلاکس داشت از دهن و دماغ میزد بیرون
شکمش ده روز یبار کار میکرد
دخترم نوه اول خانواده ی خودم بود
مامانمم خیلی بچه داری یادش نبود 😀
برای منم خیلی سخت گذشت و همچنان میگذره 🥲😅
اون موقع یه جوری سخت بود
الآن به یه شکل دیگه

من داداشمو خودم بزرگ کردم بلد بودم فقط از حموم ترس داشتم

من بچه آخر بودم بااینکه ابجیام و داداشم بچه داشتم هیچوقت کوچیک بودن بغلشون نمیکردم میترسیدم و بچه دوست نداشتم.
هیچ کاری درمورد بچه بلدنبودم.
ولی بعد ازدواج همسرم بچه میخواست و سه ماه بعد باردار شدم .بارداری سخت و ویار و تهوع .همه کارا به دوش خودم بود کلا شاید یه ماه رو هم رفته از اول تااخر خونه مامانم نبودم.
بچم ک دنیا اومد بااینکه شوهرمم کمک میداد ولی مادرشوهرم نذاشت مامانم کارای بچه رو انجام بده هی می‌پرید وسط از بغل مامانم می‌گرفت مامانمم بهش برخورد و زیادنیومد سمت بچه و رفت کارای خونه رو انجام داد بعد ده روزم دیگه خودم باید کارای بچه رو انجام می‌دادم خیلی بهم سخت گذشت از لحاظ روحی بیشتر .
ولی الان از خود بچه داری دیگه نمی‌ترسم ولی از ویار از حرفای دیگران از تنهایی از دوتا بچه داشتن چرا .
تو دلم مونده بود این حرفا

آخ منم همینطور بودم اولین بار بزور مامانمو فرستادم خونشون بیچاره رو ک استراحت کنه بعد یکماه😂آمدم لباس پسرم عوض کنم نمی‌تونستم😂 بچه گریه میکرد منم درگیردستش بودم ک لباس بپوشونم آخرش نشستم گریه کردم منم😂😂 تا 1سالگی پسرم حموم نمی‌تونستم ببرم با مامانم می‌بردم😂بچه دوم هم نمی‌خواستم ولی خداخواستو پسرم 1سال 9ماهش بود باردارشدم 😂 همچنان دخترم رو هم بدنیا آمد تا3ماه یامن خونه مامانمم بودم یااون بنده خدا😂 سردخترمم پیشرفت کردم از8ماهکی بردمش حموم ولی نمی‌دونم چرا ازونموقع از حموم می‌ترسه😂😂

یاد میگیری بیار

سوال های مرتبط