ینی بخوام از تجربه مراسم دیشب بگم به جرعت میتونم بگم ب غلط کردن افتادم
صدای بلند باند و سرما و سر و صدای وحشتناک و اینک اراز هم گشنه بود هم خوابش میمومد هم خودشو کثیف کرده بود نمیذاش دیگ نفس بکشم
حتی با باباش‌هم نمیموند و چسبیده بود ب من
هرکی هم باهاش حرف میزد گریه‌میکرد
ار اینورم پر یود شدم وسط مراسم لباس زیرم کلا کثیف شد....
کفشمم پامو میزد...
خلاصه که ب‌معنای واقعی از دماغم اومد
نفهمیدم‌مراسم خواهرم‌چطور گذشت😮‍💨🫠

الان میفهمم تو تهران زندگی کردن بخاطر ترافیک یک خوبی داره ما هر وقت میریم بیرون چون از خونه تا هر جایی که بخام برم حدود یکساعت تو راهم و تا کارم یا خریدم را انجام بدم و برگردم حدود 5-6 ساعت طول میکشه و امکان نداره که لیانا پی پی نکنه تو عوض کردن و شستنش خبره شدم🤣🤣😁 واقعا بچه ها که خودشون را کثیف میکنن خیلی بدخلقی میکنن

کاش میدادیش به مادر شوهرت یا کسی هم خودت اذیت نمیشدی هم اون بچه

وایییی😂😂چقدر آشنا بود تک تک این جمله ها و لحظه ها😂😂😂دقیقا عروسیه خواهرم رو کلا نفهمیدم چی شد کلاااااااااا- رزانا ۱۱ ماهه بود ولی واقعا افتضاح بود -دقیقا نه بغل کسی میرفت نه پیش باباش میموند-چسبیده بود به شونم🤦🏻‍♀️دیگه زیاد فک نکن🤗تنها نیستی مامان جووون😍😂

حالا چرا با مامانت دعوات شد

خیلی وحشتناک بود

چقد شرایط گریه داری داشتی 🥴

چقدر اتفاقات😅خدا قوووت

میبردیش تو اتاق پرو عوضش میکردی. شیر میدادی و اینجور وقتا ک صدا بلنده و میترسه . باید بقل کنی راه بری و تکون تکونش بدی و یه گوششو بزاری روی شونت با اون دستت اون یکی گوششو بپوشونی و بعدشم میخوابه .
کاپشن براش نبرده بودی مگه؟

وااای 😂
جدا از این اتفاقا خدایی خندم گرف
ینی اتفاقی نمونده بود که بیوفته

چه شب وحشتناکی😨