سوال های مرتبط

مامان باران و ستاره مامان باران و ستاره ۴ سالگی
اوایل جوانی با تمام وجودم به خودم قول دادم که روزی، اگر مادر شدم، فرزندی سالم و خوب پرورش دهم. کودکی که از زخم‌ها دور بماند، خوشحال باشد، بااعتماد به‌نفس و آرام.

اما هرچه گذشت، فهمیدم
بچه‌دار شدن، یعنی دعوت شدن به سفری بی‌پایان برای سالم‌ کردن خویش.
یعنی روبه‌رو شدن با سایه‌هایی که سال‌ها در من خانه کرده بودند، با زخم‌هایی که پشت لبخندها پنهان‌شان کرده بودم.

فهمیدم فرزندم قرار نیست به حرف‌های من گوش دهد،
او به زندگی من نگاه خواهد کرد، به شیوه‌ای که دوست دارم یا ندارم، می‌ترسم یا می‌جنگم، خودم را دوست دارم یا نه.

فهمیدم اگر بخواهم او ریشه‌دار، رها و سالم باشد،
باید اول خودم زمینِ امنی شوم
برای ریشه زدن.
باید با خودم آشتی کنم،
تا او یاد بگیرد با خودش در صلح باشد.
باید خودم را ببخشم،
تا او بلد باشد خطا را تحمل کند.

بچه‌دار شدن یعنی فرزندی را به دنیا بیاوری،
که هر روز آینه‌ای‌ست از تو
و چه تلخ و چه زیبا،
تنها راهِ تربیت او
ترمیمِ خودت است

-