مامانای گل سلام

آکادمی ما داره یکسری دوره ها درباره ی سبک زندگی سالم برگزار میکنه

و ریشکن کردن فقر سلامت و فقر اقتصاد

چون جامعه ی امروز به مادران آگاه نیازمنده..‌

مادر ناگاه مساوی با....کوتاهی قد فرزند..افسردگی در دوران بلوغ..بلوغ زود رس
خودکشی هایی که الان ب دلیل سودای بالای
مغز زیاد شده ...مشکلات رحمی کیست فیبروم

در دختران ....نابروری مخصوصا در مردان به دلیل سبک زندگی غلط واریکوسل در پسر بچه ها .....اینا نشانه ی چیه??????????

نشانه ی اینه که توی مادر آگاهی نداری ....اماااااا خبر خوب اینه که ما دوباره داریم اموزش رایگان میزاریم و تو میتونی ثبتنام کنی

انتخاب با خودته در ناآکاهی بمونی و الکی وقتت رو زندگیت رو توی مجازی بگزرونی یا یه چیزی یاد بگیری برای خودت خانوادت مفید باشه فردا بچت بهت افتخار کنه تازه کسب درامدم داشته باشی دستت تو جیب خودت باشه

یا الان وقتت رو توی مجازی بگزرونی و ذهنت پر بشه از منفی ها و نشخوار ذهنی ...و غیبت و........ اگه تصمیم گرفتی با ما همراه بشی پس بهم پیام بده ثبتنامت رو انجام بدم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان شهاب😊😊 مامان شهاب😊😊 ۴ سالگی
💕💕
آی قصه قصه قصه

باغچه ی مادربزرگ

یکی بود یکی نبود. مادر بزرگ👵 یه باغچه قشنگ داشت که پراز گل های رنگارنگ بود. از همه ی گل ها زیباتر گل رز بود.

البته گل رز🌹 به خاطر زیبایی اش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد.

یک روز دوتا دختر 👧کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ 👵بودند به سمت باغچه آمدند. یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز 🌹برد تا آن را بچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت.

دستش را کشید و باعصبانیت گفت: این گل به درد نمی خورد! آخه پر از خار است. مادربزرگ نوه ها را صدا زد آن ها رفتند.

اما گل رز🌹 شروع به گریه کرد. بقیه ی گل ها با تعجب به او نگاه کردند. گل رز🌹گفت: فکر می کردم خیلی قشنگم اما من پر از خارم!

بنفشه🌺 بامهربانی گفت: تو نباید به زیباییت مغرور می شدی. الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هرکاری حکمتی دارد. فایده این خارها این است که از زیبایی تو مراقبت می کنند وگرنه الان چیده شده و پرپرشده بودی!

گل رز🌹 که پی به اشتباهاتش برده بود باشنیدن این حرف خوشحال شد و فهمید که نباید خودش را با دیگران مقایسه کند و هر مخلوقی در دنیا یک خوبی هایی دارد.

بعد هم گل رز🌹 قصه ما خندید و با خنده او بقیه گل ها هم خندیدند و باغچه پر شد از خنده گلها🌸🌺🌹🌻🌼.

امیدواریم این داستان قشنگ را برای بچه ها بخوانید و به آن ها یاد بدهید داشته های خودشان را با دیگران مقایسه نکنند.

#قصه_متنی
•‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🌸❃ ⃟📕 ⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته