۸ پاسخ

اره من بچه جاریش یکی دوباری اینجوری شدانگاری غش میکنن یه لحظه دورازجونشون فک میکنی دیگه تموم کردن
پسرشوبرددکتربهش گفته بودکه ژنتیکه که اینجوری میشه وازخانواده پدری هم به ارث میبرن گفته بودیه لخظه اکسیژن به مغزشون نمیرسه ولی دراین حدنیستش که خدایی نکرده فوت کنن زودخودش برمیگرده واینکه گفته بودکم کم که سنشون بره بالادیگه اینجوری نمیشن

بعضی بچه ها اینجوری میشن ولی حتما با دکتر حرف بزن بگو بررسی کنن باید چک بشه ی وقت خدایی نکرده تشنج لحظه ای نباشه.

من همیشه گریه بچه ام به حدی بود که سیاه میشد انقدرررر فوت میکردم تا نفس میگرفت😑🤯
ولی به دکترش بگو

درکت میکنم سخته دوسهبار برام اتفاق افتاده ولی خداروشکر نفسش اومده

دخترمن یبار آروم خورد زمین دهنشوبازکرد گریه کنه برداشتم آوردم چلوپنجره نفسش رفت سیاه شد فوت کردم بی‌حال واست شد سرش رفت اینور کلن داشت زبونم لال ازدست میرفت مادرشوهرم گفت بچه خوردزمین برنمی‌دارند جایی که سرش خورد با دستت بزن بعد انگشتتو بزن به اون قسمت دهان سقف دهن را یدونه بازنگشت فساربده آروم .چن باری خورده زمین اون کاروکردم

الان کاش بیدارش کنی ببینی خوبه خیالت راحت شه یه ساعت دیگه بخوابونش میفهمم عزیزم ما هم تو این دوره سنی داریم فقط می‌جنگیم اصلا نمیدونم چجوری کنترل کنم بچه رو

شاید ریسه رفته
یه دو بار بچه م اینجور شد

ینی ریسه میره

سوال های مرتبط

مامان اهورا🐣💓 مامان اهورا🐣💓 ۱ سالگی
🧒🧡تجربه از شیرگرفتن پسرم از ۴ شهریور ۱۴۰۴ شروع کردم
من ازدوشنبه که ناهار دادم فهمیدم دیگه سیره اگه هم گریه کنه گرسنه نیس از رو وابستگی
دیگه گذاشتم روپام گریه کرد گرفتم بغلم راه رفتم بازپاشد دوباره همینجوری هی رو پا هی بغل جابه جا کردم تااینکه خودشم از گریه خسته شد بالخره خابید از۱ ظهر تا ۷ونیم عصر ندادم
سه شنبه از ۱۰ صبح تا ۱۱ شب ندادم
چهارشنبه از ۸ صبح ندادم تااخر شب دیگه همون ۱۱ هم ندادم دوباره گذاشتم روپام یکم گریه کرد ولی چون زیاد رو پا دوست نداره خودش غلت زد رو زمین تی وی دید یکم خسته شد خابید شبش ساعت ۳ خورد ۵ خورد ۸ خورد
دوباره پنج شبه هم همینطور
ولی دیشب فقط ساعت ۵ شیر خورد دیگه ۷ونیم ۸ هم نق زد گذاشتم روپام
امروز میشه ۳ روز کامل
درضمن هیچی هم نزدم به سینم فقط گفتم دیگه نیست تیشرت پوشیدم که نبینه تحریک بشه تا موقع خابش اصلا ننشستم دراز نکشیدم که هوس نکنه
هروقت میومد پیشم سریع باباباش حواسش پرت کردیم
آب بازی
لوازم آرایش
خمیر یازی
با اسباب بازی های خودش بازی های مختلف
کشو لباس
چه میدونم دیگه هرچی که بگی
ازاون چیزی که فکر میکردم حیلی راحت‌تر بود
ببخشید طولانی شد

🐣🌱🌺🪻🪷🌿
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
امروز رفتم خونه مامانم، یهو دیدم دخترم نیست نامزد داداشم ب زور برده بودیش حمام ،اونقدر گریه کرد ک نفسش رفت ، ب زور ارومش کردم موقع ناهار شد پسرم لگد میزد گوشی بده گفتم باهام نیست. و ب زور دخترم خواب کردم پسرم چیپس میخورد تو گوش دخترم تو خواب دیدم عه همه بهم میگم بدبخت از دست بچه‌اش آرامش نداره. ده دقیقه دخترم خواب کردم وای بدخپاب شده بود ...از اون طرفم دیدم یکی هی آیفون میزنع. دیدم پسرم بوده آیفون میزده فرار میکرد .... و باز دیدم عه صدا همشون در اومد. منم ساعت سه اومدم خونه ناهار شوهرم دادم گفت من میرم با پسرم تو اتاق میخابیم گفتم بسلامت🤫✨ من موندم دخترم همش گریه بردمش حمام. آوردم عصرونه دادمش باز گریه بردمش کوچه. پسرم بیدار شد گریه نق شروع شد اونم با زور آروم مردم بلند شدم تی کشیدم جارو ملافه شستن ظرف. شام پختن .... دیدم دخترم پسرم همو کشتن .....🥴شام زهرمارم شد. دیدم که پسرم دسته تی زده تو سر دخترم .... ب زور الان نشوندمشون پای فیلم .....که خدایا کمکم کن باز پانیک لعنتی بهم دست داد اینم از امروز من. 🫶🫶