همیشه شرایط سختتری هم هست خدا رو شکر کن نیم ساعت راه داری تا مدرسه
من دو تا بچه دارم و مثل شما باید ببرم خونه مامانم تازه وقتی برمیگردم باید به شغل دومم رسیدگی کنم تا برسم خونه7شب میشه بعدم رسیدگی بچه ها و شام و ناهار فردا و... استراحتم خیلی کمه هرکی میبینه میگه چشمات خسته ست
ولی منم وقتی یک بچه داشتم تحمل این شرایط واسم سختتر بود تا الان
نمیدونم شاید عادت کردم
شاید تحملم بیشتر شده
شاید منطقی تر شدم
ولی هر چی هست سعی کردم دیگه کمتر حرص بخورم
عزیزم هیچ وقت پا پس نکش
خیلی ها تو شرایط الان شما هستن
یا شرایط شما رو قبلا گذروندن ..یکیش خود من...
من دانشگاه فرهنگیان درس میخوندم ترم ۴ باردار شدم. اتفاقا دخترم تیر ماهی شد و گفتم حداقل ۳ ماه پیششم
از شانس من اون ترم بهمون ترم تابستان دادن نگم برات که چی کشیدم ...فاصله ی خونه تا دانشگاه دو ساعت بود.
سه روز در هفته بچه ی تازه به دنیا اومده مو می گذاشتم پیش مادرم می رفتم دانشگاه
تو دانشگاه سینه هام پر شیر میشد لباسم خیس میشد.
می رفتم شیرمو میدوشیدیم میریختم بیرون...
خیلیی سختی های این مدلی کشیدم
ولی الان که بچه ها بزرگ شدن سختی ها کمتر شده
الانم هم شاغلم هم دانشجو ارشد هم دوتا بچه محصل دارم کارهای خونه هم که بماند.
هر کاری سختی داره
قوی باش
واقعا شماها ناشکرید. محل کار من تو اوج ترافیک تهرانه . ۱ ساعت و نیم صبح توراه بودم و عصر ۲ ساعت . تا برسم خونه ساعت ۶ و خسته کوفته شام میذاشتم.
الان که مرخصی زایمانم شروع شده فکر ۹ ماه بعدمم که چکار کنم. مامان خودم که دستش مشکل پیدا کرده میترسم بچه بهش بسپارم .مادر شوهرمم اون سر شهره .
با کلی سابقه کار و کلی قسط باید برم سرکار.
۵ صبح برم بچه رو بذارم خونه مادرشوهرم و برم سرکار .تازه اگه اون موقع داستان درست نکنه و بچه رو نگه داره .
خداروشکر کنید
منم هرچندوقت یه بار هی به خودم فحش میدم که میرم سر کار و به خودم انقد فشار میاد
ولی خب به درامدش نیاز دارم و از لحاظ روانی هم تاثیر خوبی روم داره کارم. چون عاشقشم.
اگه بتونی شب زودتر بخوابین و صبح سرحال بیدار شین بچه هم عادت میکنه به زودتر بیدار شدن و اذیت نمیشه
اگه واقعا کارت رو دوست داری و لذت میبری
این شرایط موقتیه و میگذره و بچه هم بزرگتر میشه و شاید حسرت بخوری بعدا که کاش کمی بیشتر تحمل میکردی
بابا معلمی که انقد غر نداره هفته ای دوبار که تعطیلی همش روزی ۴ساعته یکم برنامه ریزی کنی راحت به همه چی میرسی
الان مهم ترین چیز بچه هست و ارتباط با بچه مخصوصا دوسال اول زندگی که سبک دلبستگی مادر با کودک شکل میگیره .وخیلی چیزا در آینده بستگی به همین سال های اول زندگی داره .این استرس ها و حال روحی بد روی ارتباط با کودک هم اثر میذاره .اگر شرایط مالی تون سخت نمیشه بهتره یه مدت مرخصی بدون حقوق بگیرین تا این مشکلات حل بشه .چون خیلی ارتباط با کودک مهم هست و هیچ چیزی ارزشش به اندازه رابطه عاطفی با کودکتون نیست.من خودم هم برای سال بعد حتما مرخصی بدون حقوق میگیرم اگر قبول کنن.
ولی بچهای ابتدایی خیلی خوبن. خصوصا از سوم به بعد ک عاقل میشن. هیچ کار مدرسه رو خونه نیار تو مدرسه با خود بچها انجام بده. ذهنت رو اون نصف روز فقط بذار برای بچه ات و باهاش بازی کن. یکمم شل بگیری خودتم اذیت نمیشی. کمال گرا نباش.
من خودم ک معلمم، بچه ی ۲تا معلمم هستم. هر روز صبح مامانم با ماشین راهی منو نیم ساعت میبرد خونه مادر بزرگم ، بر میگشت میرفت سر کار. ولی من اصلا ناراحت نیستم. مامانم همش غصه اون ایام رو میخوره. ولی من هیچی ک یادمنمیاد ، خیلی ام بهم خوشگذشته. همش میگم بهترین دوره بود چون مادر بزرگم از مامانم بیشتر برامون خوراکی میخرید و بازی میکرد و.... خلاصه ک سختگیری مامانها رو نداشت...
تازه اون موقع ها فقط جمعه تعطیل بود خخخخ
بعدم خواهرم دنیا اومد. دیگ خواهرم شد ۲ساله ما اومدیم نزدیک خونه مادر بزرگم( قبلش خونه مادرشوهرش اون یکی مادر بزرگمبودیم ولی خب نمیتونستن منو نگه دارن) دیگ وقتی اومدیم این طرف. شکر خدا تا ۱۰و۱۱ خواب بودیم. بیدار بودیم مادر بزرگم بالای سرمون بود. خدا رحمتش کنه... چقدر دلم براش تنگه. 😭 همش میگفت مادر تو باید معلم بشی یا دکتر. نیست ببینه هم دکتر شدم هم معلم. دارم پوست میندازم و چقدر قوی شدم
عزیزم مرخصی بدون حقوق بگیر
تحمل کن یکم بزرگ تر بشه راحت میشی،شغلی که تو داری ارزوی خیلیاست.
من دربه در دنبال استخدامی هستم،قدر موقعیتتو بدون
حتما به کارت ادامه بده تو یه مادر قوی هستی
من اگه داستانمو بگم گریه ات میگیره هنوز نرفتم ولی ماتم گرفتم اصلا رفتنم شدنی نیست بخوامم نمیتونم برم نمیدونم چیکار کنم
منم همینطور بودم
بچه اولم ۹ماهه بود بغل میکردم میبردم خونه مادرم
۶ صب میرفتم ی شهر دیگه ی ساعت فاصله بود
ظهر ساعت ۲ میرسیدم
بچه شیر خودمو میخورد
خیلی سخت بود ولی گذشت
الان پسرم کلاس اول شده😍
من دقیقا به خاطر همین تصمیم گرفتم فعلا تا دوسال نرم سرکار تا بچه از اب و گل دراد خیلی فکر کردیم با همسرم تمام نکات مثبت و منفی رو در نظر گرفتیم یکم از نظر مالی میرفتیم زیر فشار ولی بازهم دیدیم مهمترین کار ما و مسئولیت الان رسیدگی به بچس و واقعا دوست نداشتم بذارمش پیش مامان یا مهد یا هرکس دیگه با رفتنم سرکار اون کسی که زیر بار مسیولیت کارهای خونه و تربیت له میشد فقط من بودم ضمنا الان تو این جامعه تربیت بچه از همه چی واجبترشاید بعد دوسال هم نرم سرکار بستگی ب شرایط اون موقع داره
دیروز رفتم مدرسه وقتی اوندم دخترم خواب بود پیش مامانم منم انقد خسته همراش خوابیدم پوشکش دیر عوض شد دیشب جاش مونده سوخته طفلی امشب بدون پوشک زیرانداز انداختم خوابیده .ولی هنوز قرمز قرمزه .دلم کباب شد بخاطر خستگی خودم پوشکش دیر عوض شد
همه حرفات تو مغز منه...من انقدر چالش نگهداری بچمو دارم انقدر تحت فشارم انقدر حالم از این شرایط و زندگیم بهم میخوره انقدر دلم پره که بعد ۱۳ سال سابقه میخوام غیبت کنم و نرم دیگه...هرچی بادا باد
منم این غر غرات تو مغزمه
۲ساله مرخصی نیمه وقت گرفتم. این ایام میگذره ولی نذار بچه اذیت بشه. با همسرت شیفت کاری مخالف کن. ک پیش بچه باشه. خونه ات رو ببر نزدیک مادر یا مادر شوهرت ک اصلا صبح بچه رو بیدارش نکنی.
برو اداره مشکلت رو بگو. باید کمکت کنن. البته از در نرم و با گریه. و الا یه دل سنگی دارن. چ میدونن بچه چیه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.